رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کسری چشماش رو ریز کرد و نگاه مهتاب کرد:
- نه مهتاب تو اینکارو نمیکنی! خیلی خیلی خیلی خطرناکه، ما سر جون و شرافتت معامله نمیکنیم عزیزدلم، هرچقدر اطلاعات اونجاست بهدرک! تو مهمتری!
مهتاب چشمکریزی برای کسری زد و لبخندی بهش زد تا نگرانیش کم بشه:
- نگران نباش داداشی. چیزیم نمیشه من حواسم...
#مبینا
#پارت_۳۸
- هیچکس نمیتونه حالم رو درک کنه، توام مثل بقیه! نمیتونی، نمیتونید، نمیتونن!
لحظهای بغض مهمون احساساتم شد، اما سریع بغضم رو قورت دادم، الان وقت اشک و آه نبود!
- خب حالا که چی؟ نمیخوای درستش کنی؟ نمیخوای درستش کنیم؟ نمیخوای آروم زندگی کنی؟
دستش رو آروم از دستم رها کرد و...
#پارت_۳۸
الیاد، دستانش را به لبههای بام عمارت تکیه میدهد و از آن بالا خیره او میشود؛ دیگر صدایشان آنقدر بلند نبود که به گوشش برسد ولی به حرکتهایشان نگاه میکرد.
ایرن از آن ارتفاع هم معلوم بود و همچون گل سرخی پیدا بود که موهایش و گلونیاش دورتا دورش را حصار گرفته بودند.
ایرن، به طرف آتشی که...