رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_28
با پوزخند گفت:
-جواب بده، از نگرانی درش بیار؛ البته این قضیه هم براش توضیح بده.
رد تماس دادم.
-به تو ربطی نداره. برو کنار میخوام برم با آقاجون حرف بزنم
-باش برو مثل همیشه بیکس و کار. برای تو که عادیه. میدونی وقتی آقاجون چیزی بخواد هیچکس رو حرفش حرف نمیزنه. وقتی بگه...
همین طور داشتم فحش میدادم و حرص میخوردم که صدای ایفون بلند شد. دکمه قفل رو میزنم و تا امیر بیاد یکم لباسهام رو مرتب کردم و موهام رو توی شال سفید فرو کردم با صدای زنگ در به سمت در میرم و در درو باز میکنم که قامت بلند امیر نمایان میشه.
وارد خونه میشه و کفشهاش رو با دمپایی روفرشی عوض میکنه...
#پارت_28
#رویای_قاصدک
نفسم را به شدت فوت میکنم. امروز همه قصد جانم را دارند. سر بلند میکنم و تازه متوجه حضور سه نفر دیگر سر میز می شوم.
تیدا_ آبجی چیزی شده؟
_نه عزیزم چیزی نیست نگران نباش من باید برم ازکاری پیش اومده. تو با من میای یا میمونی؟
تیدا_ با اجازه ت من کمی بیشتر میمونم
_مختاری عزیزم...