رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_24
سریع رفتم تو اتاق و درو بستم .
پشت در نشستم و سرم رو بین دستام گرفتم. مطمئن بودم طاقت نمیارم امروز.
کاش میشد بزنم بیرون؛ اما نمیشه!
بلند شدم و مانتوم رو در آوردم و آویزون کردم .سر و وضعم رو مرتب کردم و رفتم بیرون و نشستم رو مبل.
سامان سرشو از گوشیش در آورد و لبخندی زد...
*آرشام*
با کلافگی دستی لای موهای لـ*ـختم میکشم و به سمت بالا هول میدم، اما بازم تیکه ایی از موهام روی پیشونیم میوفته.
بیخیال میشم و به سمت در میرم، معلوم نیست دارن چیکار میکنن سه ساعته ور ور میکنن یواشکی.
با یاد امروز که اصلا اون دختر دیوونه رو ندیدم حتی نیومد یه صبحانه یا ناهار اماده کنه با حرص...
#پارت_24
#رویای_قاصدک
آرمین _راحت اومدی ایلدا جان؟
_بله. مشکلی نبود. خوبی خانواده خوبن؟
آرمین _خوبیم ممنون. مامان اینام سلام میرسونن خدمتتون.
_جای قشنگی رو انتخاب کردی تبریک میگم به حسن انتخابت.
لبخندی نمکین بر لـ*ـب می آورد
آرمین_خوشحالم خوشت اومد
به سمت تیدا برمیگردم و لبخندی به عمق چشمانش به او...