رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_21
نگاهی بهم میندازه.
-نه بابا مگه میخوای بری ختم مگه! اون آبی نفتیه قشنگه.
لباسی که گفته رو دستم میگیرم.
-آیلین یه خورده میترسم. تو این دوباری که خانواده معینی دور هم جمع شدن زیاد خوشایند نبوده!
آیلین سری تکون میده و میگه حق داری تازه تو دوبارش بودی. هر وقت خونه آقاجون...
با ذوق به سمتش میرم و تند تند لباس هام رو عوض میکنم.
جلوی آینه قدی وایمیستم و به خودم نگاه میکنم.
دامن کوتاه مشکی و چیندار که یک وجب بالای زانوم بود و تاپ گردنی قرمز، تا روی ناف.
موهای بازم رو با دوتا کش موی قرمز خوشگل خرگوشی میبندم و با یه رژ لـ*ـب قرمز آتیشی کارم رو تموم میکنم.
دوباره تو آیینه...
#پارت_21
#رویای_قاصدک
ماشین را به راه می اندازم. تمام طول این هفته تیدا با چشم هایش مرا تعقیب کرد. منتظر بود به حرف بیایم و تصمیمم را به او ابلاغ کنم. اما کلامی حرف نزد و میدانم به زعم خودش نخواسته که تحت فشار قرارم دهد. حتی دو روز پیش آرمین با من تماس گرفت و وقتی پرسیدم که خبری شده است که تماس...