رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_20
با ذوق میگه:
-باشه؛ پس، بهار حواست باشه سوتی ندیها!
سوار ماشین میشم و نگاهی به ماهان میندازم.
دلم میخواست ساعتها بشینم و نگاهش کنم.
چقدر محتاج آ*غو*شش.
محتاج حرف زدنهاش.
آروم کردنهاش؛ اما...
نگام رو ازش میگیرم و با سوار شدن آیلین حرکت میکنم.
-باورم نمیشه
بدون...
#پارت_20
#رویای_قاصدک
سریع بیرون میروم و سر راه یک بطری آب از بوفه میگیرم و سوار ماشین میشوم و خود را به قرارم می رسانم. ماشین را مقابل فضای سبزی پارک میکنم و بخاطر کولر روشن می گذارمش. تقه ای به شیشه میخورد که برمیگردم و سعید را میبینم قفل را میزنم و سوار میشود.
سعید_ سلام استاد خوب هستین؟...
همون جور که سرم توی کتاب آشپزی بود؛ با اومدن صدای کوبیده شدن در به خودم میلرزم!
به پذیرایی نگاه میکنم که میفهمم امیر رفته و آرشام تنها نشسته و سرش رو بین دستهاش گرفته.
الهی دلم براش سوخت!.
ناخودآگاه به سمتش رفتم تا یکم دلداریش بدم.
کنارش روی کاناپه نشستم و زیر چشمی نگاهش کردم.
با دیدن صورت...
#پارت_20
#رویای_قاصدک
چهره های درمانده شان را از نظر میگذرانم و خنده ام را قورت میدهم.
_خب بچه ها برای امروز تا همینجا کافیه. فقط من موضوعات کنفرانس ها رو دادم دست نمایندتون حتما باهاش هماهنگ کنین و تا هفته ی بعد لیست اسامیتون بعلاوه تاریخ ارائه هاتون که کنارش ذکر شده باشه بمن تحویل بدین. برای...