رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_19
گاهی باید ﺁﺭﺍﻡ بری
آنقدر ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ..
رﻭﺯﯼ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗدمﻬﺎیت ﺗﻨﮓ شود!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ دﻕ کند.
این ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪرت ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩاند…
"عسل"
واسه اولین بار خوشحالم از بردم.
نه برای پولش نه؛ فقط واسه اینکه بهشون ثابت کنم من از پس خودم بر میام.
از ماشین...
#پارت_19
#رویای_قاصدک
در اتاقم در موسسه نشسته ام و به کارهای عقب افتاده می رسم. امروز مرضیه درگیر خرید لباس برای مراسم خاستگاری برادرش است که من با زیرکی از زیرش شانه خالی کردم و به بهانه اینکه تو برو من کارهای عقب مانده زیاد دارم و بهتر است حداقل یکیمان در موسسه باشیم بالاخره راهیش کردم. جلسه...
از پلها بالا میرم و عین زندانی های توی کارتون، که یه میله به پاشون وصله و نمیتونن راه برن؛ خریدهارو پشت خودم، روی زمین میکشیدم.
به سمت در اتاقم رفتم، اما با صدای آرشام متوقف میشم وبه سمتش برمیگردم.
_بیا برو تو اتاق بـ*ـغلی من، اونجا اتاق مهمانه، توام ک دیگ اینجا مهمون نیستی.
با نیش باز و خندون، با...