رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#نبض_سرنوشت
#پارت_16
نوچی کرد و گفت: بیخیال چی بشم؛ مگه آرشام هفته دیگه برنمیگرده؟ تو هم آدمی نیستی تو اون خونه باشی وقتی خودش هست! با پول امشب میتونی خونه که میخوای رو بگیری. دیگه مشکل چیه؟
سرم رو بین دستم گرفتم.
از طرفی حق با اون بود و از طرفی دیگه سینا دیروز زنگ زد بهم گفت قراره امشب بچه...
#پارت_16
#رویای_قاصدک
به سمت کتابخانه رفتم و در زدم و با بفرمایید پدر داخل شدم سلام دادم و جواب شنیدم. سینی چای و نبات را روی میز قرار دادم و به سمت پدر خم شدم و گونه اش را بـ*ـو*سیدم. روی راحتی سه نفره ای که نشسته بود در کنارش نشستم و دستش را دو دستی به آ*غو*ش گرفتم و گونه ام را روی شانه اش قرار...
از حموم که میام بیرون، چشمم به ساعت میوفته.
اوه ساعت 11:05 دقیقه ست.
با صدای قارو قور شکمم، یادم میوفته که از صبح فقط دوتا لقمه کوچیک تخم مرغ خوردم و هیچی نخوردم تاالان.
به سمت کمد گوشه اتاق میرم و همون یکدست لباس بیرون همیشگی رو تنم میکنم.
جلوی میز آرایشی میشینم و شروع به سشوار کشیدن موهام...