خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

خورشید حقیقت

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/24
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
132
امتیاز
28
سن
16
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_ده
پناه متعجب نگاهی به دخترک انداخت و در دفاع از دانش آموز سال دومی‌اش رو به دبیر زبان تشر زد:
- یعنی چی خانم رضاییان؟ از شما بعیده! دانش آموز هر چقدر هم تنبل و ضعیف باشه؛ لیاقتش ترک تحصیل نیست! بنده به شخصه شاهد دانش آموزانی بودم که با تلاش از نقطه‌ی منفی یک، به صد رسیدن!
خانم رضاییان از برخورد تند پناه اخمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Mitra_Mohammadi، Essence، -FãTéMęH- و 4 نفر دیگر

خورشید حقیقت

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/24
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
132
امتیاز
28
سن
16
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_یازده
نگین لبخندی از ته دل روی لـ*ـب‌های خسته‌اش نشاند و با قدردانی تشکر گرمی از پناه به جا آورد.
پناه چشم از دخترک گرفت و به مادرش دوخت. زن نسبتا جوانی بود؛ چادری سیاه بر سر داشت و با قدرت هرچه تمام‌تر سعی در پوشاندن خود داشت. اما پوشاندن چه؟ چرا این زن آنقدر ترسو و استرسی به نظر می‌رسید؟
- خانم مولایی می‌تونم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Mystery، -DELI-، MaRjAn و 3 نفر دیگر

خورشید حقیقت

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/24
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
132
امتیاز
28
سن
16
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_دوازده
***
- سلام بر مادر نمونه‌ی خودم.
طاهره خانم لبخند گرمی زد و آ*غو*شش را به روی دختر کوچکش باز کرد:
- سلام به روی ماهت مادر. خوبی؟ شوهرت خوبه؟ چه عجب یاد ما کردی!
پناه شرمنده در آ*غو*ش پر آرامش مادرش فرورفت و عطر تنش را بویید. در همان حال گفت:
- مامان‌جان شما که می‌بینی من درگیرم! تازه همین امروز از کارا راحت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، -FãTéMęH-، -DELI- و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا