★مجموعه اشعار چهارچوب خیال | Mitra_Mohammdi کاربر انجمن رمان ۹۸

Mitra_Mohammadi · 4/12/23

به نام خدا
مجموعه: چهارچوب خیال
به قلم: میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه
قالب: شعر نو
مقدمه:
پستچی

در را که باز کردم
دیدمش از نزدیک
پستچی بود آخر
با آن لبخند شیرین
محوش شدم انگار
خودکار دستم داد
هولی زدم امضا
همچون خط خطیه بچه ها
رفت و من ماندم بی قرار
راهی به ذهنم داد خدا
شروع کردم به نوشتن و هربار
پستچی تصویرش رو داد به چشم هام
بیخود پست کردم
شد کار هر روزم
پسرک می فهمید از لرزش دست هام
می گرفتم چشم از چشم هاش
کل حرف هایم بود سلام، خداحافظ
تا که یک روز گفت جمله ای عاشقانه
خوش حالتان، چقدر نامه!
من که ذوق کردم دیگر نفهمیدم
کشیدن خودکار از لای انگشت هام
باز نفهمیدم
تا که یک روز آفتابی
آمد باز پستچی
من هول کردم باز
در را باز کردم با لباسی کوتاه
مرد همسایه رد میشد
گفت دخترک بی حیا
پستچی جذاب، رها کرد نامه هایش را
گلاویز شد با مرد همسایه
ترسیدم و محکم بستم در خانه
نشستم پشت در
هیجان داشتم و ترس
فردایش پشت در منتظر ماندم
کوبیدند در خانه را
اما به جای پستچیه جذاب
بود پیرمردی ناتوان
سراغ پستچی را گرفتم
گفت اخراج شد به خاطر گلاویز شدن با مردی در همین اطراف
ناراحت شدم
ادامه داد:
بیچاره او، خرج مادر مریضش گردنش بود
سال ها گذشت ندیدم او را
تا که یک روز دخترم پرسید:
مادر جمله ای عاشقانه؟
یادش در خاطرم رنگین شد:
خوش بحالتان چقد نامه

Mitra_Mohammadi · 5/12/23

تپش
باز هم این دل برایش می تپد
سالیان سال لجاجت می کند
باز هم این چشم های غم زده
روی ماه اش را طلب می کند
آن نگاه دل فریب را باد برد
آن زن ساده لوح را از یاد برد
من همانم که دلم را به لبخندت باختم
با این وجود طوفان عشق مرا با خود برد

Mitra_Mohammadi · 5/12/23

لیلای دیگری
کنار منی و فکر و ذکرت جای دیگریست
جسم ات کنار من و دلت عاشق دیگریست
به رویم میخندی، نگاهم می کنی
دز چشم هایت تندیس معشوق دیگریست
من می دانم و می فهمم
در دل می گریم و این شروع غم تازه ای ست
می ترسم از روزی که بفهمی
لیلای تو معشـ*ـوقه ی فرد دیگریست

Mitra_Mohammadi · 2/4/24

آهو
آهویی بی نوایم
در پنجه های گرگ ها

من بی امان از عشقت

دوختی برای من دام!

آهوی قصه ما

اسیر بود و عاشق

آخر رحم‌ات نیامد

نگاهش کردی به چشم طعمه؟

Mitra_Mohammadi · 3/4/24

یلدا

امشب شب یلداست
چه زیباست
امشب غرق در رویاست
خوشم باد
در پاییزی که گذشت چه بی‌تاب
قدم می‌زدم من بر روی برگ‌ها
یلدا آمد و برد غمم را
حالا لبریزم من از هیجان برف زمستان

Mitra_Mohammadi · 5/4/24

خطاب
زن بیچاره پناهش خنده هایش بود

از آن پس هر گاه خواست بگرید خندید

از هر کوچه گذشت با دست نشانش دادند

آرام پچ زدند و دیوانه خطابش کردند

زن... اما دیوانه نبود

او عاشق مردی از جنس سنگ بود

هر کجا نامش را شنید از حال رفت

همه گفتند این همان دیوانه ی بی درد بود؟

Mitra_Mohammadi · 7/4/24

دوست
خنجر از دوست خوردن بسی دشوار است

با قلب ستیز سختی دارد

آنکه از دشمن خورد اشک بر چشمانش نیست

آنکه از دوست خورد حرف ها در سـ*ـینه دارد

میان بودن‌ها و نبودن ها عجیب خوش خیالی می چسبد

گذر زمان تنها داغ دل را تازه نگه می دارد

قلب انسان همان ماهیچه ی ساده لوحی ست که

برای هر کس و ناکس به تپش در می آید

تا وقتی هر چه از دوست رسد نیکوست که

ضربه آنقدر محکم نباشد که قلب ترک بر دارد

Mitra_Mohammadi · 17/4/24

جهنم تو
من در گنـ*ـاه بزرگی به نام عشق با تو شریک شدم

خواستن یک طرفه جهنم بود، من به آنجا تبعید ‌شدم

نگاه روشنت فریاد می زد عاشقم نیستی و من کر بودم

لـ*ـب هایت دلبری می کرد و من به خود مغرور بودم

شبی که به خود آمدم قلبم خاکستر شده بود

من زنی عاقل بودم، عشق نهفته در قلبم دیوانه شده بود

Mitra_Mohammadi · 24/4/24

زوال

از زوال، بی خیالی، بی قراری خسته‌ام

من سال‌هاست که به غم و غصه پیوسته ام

جان در تن ندارم گوشه ای نشسته ام

با چشمان بسته تو را جستجو کرده ام

(مثلا من تو را به فراموشی سپرده ام)

Mitra_Mohammadi · 25/4/24

پناه

تو بارونی‌ترین فصل سال

مژه هات میشن پناه روزای بارونیم

تو سر سختی و زیبایی

دل فریبی و وفاداری

در این روز های درد آور

مرحمی از جنس زخمامی

(در قلبم جایگاه ویژه ای داری)

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ناظر آزمایشی کتاب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین