خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین‌که پایش را از کلاس بیرون گذاشت، حامد یقه‌ی پیراهن راه‌راه سفید مشکی‌اش را مرتب کرد و به سمت او آمد.
- کلاس خوب بود؟
کمند پوشه‌ی درون دستش را به سـ*ـینه‌اش چسباند و گفت:
- بله.
حامد لبخندی بر روی لـ*ـب نشاند، دست‌هایش را درون جیب شلوارش فرو کرد و گفت:
- خسته نباشید.
- ممنون.
سپس به سمت حکیمه که طبق معمول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسحاق نگاه منتظرش را به او دوخت و کمند، یک‌باره پاسخ داد:
- آره... یعنی بله!
بعد از اتمام حرفش، دستش را به زیر مقنعه‌اش هدایت کرد و آن را اندکی از گلویش فاصله داد و در دل گفت:
- خاک تو سرت کمند، فرق آره با بله چیه جز این‌که بله نقطه داره ولی آره نداره؟
اسحاق که متوجه‌ی استرس او شده، دست‌ راستش را درون جیب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
عجیب بود که حس می‌کرد ماه به او لبخند می‌زند! سرش را پایین انداخت و بعد از گرفتن یک اسنپ، منتظر به خیابانی چشم دوخت که تعداد ماشین‌هایش، کم نمی‌شد.
***
با لرزیدن گوشی بر روی میز، دست از خلال کردن سیب‌زمینی‌ها برداشت و صفحه‌ی آن را روشن کرد. یک شماره‌ی ناشناس به او پیام داده بود. با ضربه‌ای که بر روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای صحبت‌های پدر و پدربزرگش همچنان در خانه پیچیده و ماه‌جبین هم به آن‌ها پیوسته و مشغول پوست کردن سیب بود. کمند با دیدن آن‌ها، لبخندی بر لـ*ـب نشاند و به سمت آشپزخانه گام برداشت. جای خالی مادرش باز هم به چشمش آمده و برای این‌که حالِ خوب بقیه را خراب نکند، به آشپزخانه پناه آورده بود. می‌دانست که ماه‌جبین، به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند که گویا متوجه‌ی حرف او نشده بود، گفت:
- هر وقت خواستم برم پرورشگاه، باهام میای؟
ماه‌جبین همان‌طور که پایین لباسش را مرتب می‌کرد، لـ*ـب زد:
- آره.
و سپس، به سمت درب آشپزخانه گام برداشت تا در جمع مردهای خانه، بنشیند و کمی با آن‌ها سخن بگوید و کمند ماند و سیب‌هایی که گویا، قصد سرخ شدن نداشتند!
***
روزها به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند با انگشت اشاره‌اش، چانه‌اش را خاراند و سپس، گفت:
- پیچیده شد!
- ولی در حین این‌که پیچیده است، خیلی ساده‌ست!
کمند کف دو دستش را بالا آورد و با خنده گفت:
- تسلیمم، برای امروز بیشتر از این مباحث فلسفی در سرم جا نمی‌شه!
علی لبخندی بر لـ*ـب نشاند و سپس، لیوان شیشه‌ای را درون کارتن کوچکی قرار داد. سکوت میان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهانش را فرو فرستاد و با چسباندن لبخندی بر لـ*ـب، کنار در ایستاد. نگهبان با دیدن او، از روی صندلی‌اش برخاست و حین این‌که به سمتش می‌آمد، گفت:
- سلام، امرتون؟
کمند دست‌هایش را در هم گره زد و گفت:
- سلام، برای کشیدن طرحی که بهم سپردن اومدم این‌جا.
نگهبان، کلاه روی سرش را جابه‌جا کرد و سپس، سرش را پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوای مطبوع پاییزی او را ترغیب به پیاده روی کرد و حین این‌که لبه‌ی شالش را مرتب می‌کرد، گوشی‌اش را به دست گرفت و عکس‌ها را برای اسحاق فرستاد.
برای کشیدن این تابلو، ذوق زیادی داشت و دلیلش را به این ربط می‌داد که تا به حال کسی، انتخاب طرح را به او واگذار نکرده بود.
با شنیدن صدای تیک ارسال پیام، صفحه‌ی گوشی را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هایش را در هم قلاب کرد و کش و قوسی به بدنش داد. دستمال سر یاسی‌ رنگی که به دور سرش بسته بود را باز کرد و دستش را میان موهایش فرو برد؛ موهایی که حال بلندتر از قبل شده بودند و این تغییر، خبر از گذر سریع زمان می‌داد.
به دلیل این‌که اتاق‌های خانه‌ی جدید کم بود، وسایل نقاشی‌اش را به گوشه‌ی همین اتاق و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای پدرش، دل از ماه‌جبین کند و به سمت آشپزخانه گام برداشت. با دیدن ظرف غذاهای آماده، نگاهش را به ساعت روی دیوار دوخت که عدد نه را نشان می‌داد. دم عمیقی گرفت و بوی‌ خورشت قیمه را درون سـ*ـینه حبس کرد.
- ظرف‌ها رو آماده می‌کنی کمندِ بابا؟
کمند سرش را به نشانه‌ی تأیید بالا و پایین کرد و سپس، به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا