خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
دسته‌ی جاروبرقی رو توی دستم می‌گیرم و از انباری بیرون می‌رم. صدای گریه صبا به گوشم می‌خوره و باعث میشه به سمت اتاق قدم بردارم.
جاروبرقی رو جلوی پاهام، روی زمین می‌ذارم. کمرم رو به چارچوب در تکیه میدم و حین این‌که به صبا نگاه می‌کنم می‌گم:
- بسه.
نگاهش رو از دیوار روبه‌روش می‌گیره و به من می‌دوزه.
پتوش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناامید از جواب ندادن هومان، تماس رو قطع می‌کنم و وارد لیست مخاطبینم میشم.
بین اسامی مخاطبینم می‌چرخم و با حرص می‌گم:
- قهر کردن هومان رو وسط این موقعیت کم داشتم!
روی اسم صابر مکث می‌کنم و بعد از نشستن روی تـ*ـخت، به صابر زنگ می‌زنم. صدای بوق‌های پی در پی، روی اعصابم خط می‌ندازه و با شنیدن هر بوق، ابروهام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بسته شدن در، بغضی که توی گلوم نشسته بود می‌ترکه. صدای زنگ گوشیم باعث میشه کنار دیوار بایستم و‌ گوشیم رو از داخل جیبم بیرون میارم. بدون این‌که به اسم نقش بسته روی گوشی توجه کنم، تماس رو وصل می‌کنم.
- صنم؟
با شنیدن صدای هومان، اشک‌‌هام مجدد راهشون رو به مقصد گونه‌‌ام ترک می‌کنن. از دیوار فاصله می‌گیرم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بغض میگم:
- من میرم بیرون، خبری شد بهم بگو.
گوشه‌ی چادرم رو می‌گیرم و از روی صندلی بلند میشم. عقب گرد می‌کنم و بی‌توجه به صدای گریه‌های یه بچه، از اورژانس بیرون میام. روی نزدیک‌ترین نیمکت آبی رنگ می‌شینم و بعد از اینکه متوجه میشم کسی اطرافم نیست، به بغض توی گلوم اجازه ترکیدن میدم.
چشم‌هام رو می‌بندم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یه بنده خدایی از مغازتون فرش خریده، امشب مهمون داره و الان فرش‌هاش رو می‌خواد.
وسط حرفش می‌پرم و میگم:
- حاج بابا سکته کرده و الان بیمارستان بسـ*ـتری شده.
- خدا بد نده.
زیر لـ*ـب آروم زمزمه می‌کنم:
- فعلا که بد داده.
- چیزی گفتی؟
دستم رو به پیشونیم می‌کشم و میگم:
- نه، به صابر چرا زنگ نزدین؟
- گوشیش خاموشه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنار چراغ عابر پیاده می‌ایستم و منتظر می‌مونم تا چراغ سبز بشه. نگاهم خیره به خیابونه و ذهنم پِی حرف‌هایی که هومان زده.
چرا بهم دروغ گفت که مرخصی گرفته؟
با قرمز شدن چراغ راهنمایی به سمت اون‌ طرف خیابون قدم برمی‌دارم.
صدای ضبط ماشینی که پشت چراغ قرمز ایستاده من رو از خیال هومان بیرون میاره.
«قلبم ترک خورده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعداد قدم‌هام رو تا مغازه می‌شمارم و وقتی به عدد ده می‌رسم، جلوی در مغازه ایستادم. سلام آرومی زیر لـ*ـب زمزمه می‌کنم و توجه مرد به من جلب میشه. از روی پله بلند میشه و میگه:
- سلام، ببخشید مزاحمتون شدم.
بدون این که قیافه‌اش رو بررسی کنم، از پله‌ها بالا میرم و حین این‌که خم میشم تا قفل رو باز کنم، میگم:
- خواهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ممنون دخترم، زحمتتون شد.
چشم از یاسمن می‌گیرم و به مرد که قالی کوچیک سرمه‌ای رنگی به دستش بود نگاه می‌کنم.
کف دست‌هام رو روی شیشه‌ی میز می‌ذارم و میگم:
- خواهش می‌کنم.
یزدان، انتهای قالی که به دست مرد بود رو می‌گیره و با هم از مغازه بیرون میرن.
- چی‌‌شده صنم؟
بدون این‌که به یاسمن نگاه کنم خودم رو روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو کمی عقب می‌برم و میگم:
- با چه جراتی...
وسط حرفم می‌پره و میگه:
- یه بار دیگه هم بهت گفتم، دخترهای زخمی رو نمی‌خورم!
و بعد از اتمام حرفش به مچ دستم اشاره می‌کنه و متوجه میشم منظورش زخم‌هاییه که روی دستم با تیغ می‌زدم.
ابروهام رو توی هم می‌کشم و قبل از این‌که حرفی بزنم، دستمال رو از روی لـ*ـبم برمی‌داره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
شکلات رو به یه طرف دهنم می‌برم و به پشتی صندلی تکیه میدم. پاهام رو روی هم می‌ندازم. با لرزیدن گوشی روی میز، از فکر یزدان بیرون‌ میام و گوشی رو به دست می‌گیرم. اسم صابر روی صفحه نقش بسته و من بدون تعلل تماس رو جواب میدم.
- جانم؟
صدای گرفته‌ی صابر خبر از روزهای بد میده:
- کارت تموم شد؟
پشت دستم رو به پیشونیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا