خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسپانیای مسلمان

در دوره خلافت معاویه، فتوح اسلامی همچنان بی وقفه و با سرعت ادامه داشت و قلمرو حکومت اسلامی را گسترش می داد؛ معاویه برای خلافت خود لشکری فراهم ساخت، و ویژگی های لشکر رومی‌های شام را تقلید نمود. در عهد خلافت او بود که مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. ضعف ویزیگوت ها در اسپانیا یکی از دلایل سقوط حکومت و پیروزی قطعی مهاجمان و فاتحان بر سرزمین اسپانیا بود. نارضایتی های عمومی علیه حاکمیت ویزیگوتها در این امپراطوری بالا بود تا جائی که بسیاری از افراد، مسلمین را تنها نجات بخش خود و حکومت اسلامی را تنها راه رهایی از وضعیت موجود دانسته و هر گونه کمکی که می توانستند برای تسلط و پیروزی مهاجمان مسلمان بکنند دریغ نمی کردند. عامل اقتصادی دلیل دیگری که پیروزی بی قید و شرط مسلمان در منطقه را قطعی می کرد، رکود و عدم رونق اقتصادی بود که موجبات نارضایتی از حکومت موجود را فراهم می آورد. عامل دیگر، رفتار بیر حمانه و خشن با یهودیان بود که موجبات ناخشنودی این گروه از حکومت ویزیگوتها را فراهم آورد و بدون شک آنها در ترغیب مسلمین برای حمله به اسپانیا تلاش بسیاری می کردند همچنین همراهی نیروهای محلی با مسلمانان از دیگر عواملی بود که موجبات سقوط آن حکومت را فراهم آورده و پیروزی و استقرار حکومت اسلامی را قطعی نمود.

نخستین گروه فاتحان مسلمان در نیمه دوم قرن هفتم میلادی به فتح اسپانیا روی آوردند. عرب‌ها پس از فتح اسپانیا نام اندلس را بر آن برگزیدند. با فروپاشی حکومت امویان اندلس، پادشاهی مسیحی اسپانیا به وجود آمد. در زمان پادشاهی فیلیپ دوم، بسیاری از مسلمانان اسپانیا اخراج و تبعید شدند. به نظر می رسد نقطه افول فتوحات مسلمانان شکست در نبرد نبرد تور در فرانسه است. نبردی که گویا نقطه پایان نفوذ مسلمانان در اروپا است. البته در دوره عثمانیان مسلمانان توانستند به وین و مجارستان هم دست پیدا کنند ولی می‌توان گفت شکست در نبرد تور نقطه آغازین افول دور اول فتوحات اسلامی می باشد.

اندلس از همان ابتدای حکومت مسلمانان، توسعۀ فرهنگی و اقتصادی قابل توجه را تجربه کرد که تا آن زمان بی مانند بود. در چنین شرایطی اروپا با عقب‌ماندگی توصیف ناپذیر در دورۀ تاریک قرون وسطا به سر می برد. از اندلس بود که علوم و بسیاری از نشانه های فرهنگ اسلامی در اروپا منتشر شد. در سرزمین اسپانیا و برخی از سرزمین های دیگر اروپا، در این زمان دانستن زبان عربی و سخن گفتن به آن مایۀ فخر و افتخار بود؛ دانش‌آموختگان و تاجران مسیحی اندلس منش، روش عربی را برای خود برگزیدند مسیحیان این خطه کتب دینی و ادعیۀ کلیسایی خود را نیز به زبان عربی برگرداندند و این زبان زبان عبادت و راز و نیاز با معبود بود. اما تاریخ حضور مسلمانان در اسپانیا با از میان رفتن آخرین امارت مسلمان در غرناطه به پایان نمی‌رسد. بر خلاف قراردادهایی که ابوعبدالله نصری با فردیناند و ایزابل، پادشاه و ملکۀ اسپانیا امضا کردند و در آن جان و مال مسلمانان و یهودیان بازمانده در اسپانیا تضمین می‌شد، اما اندکی بعد تبعید و مصادره اموال و اجبار مسلمانان و یهودیان به پذیرش آیین مسیح و نیز شکل گیری دادگاه تفتیش عقاید موجب آزار و اذیت آنان در این قلمرو گردید.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
استعمار به سبک اسپانیایی

گسترش استعمارگری تحت حاکمیت کاستیا توسط «کنکیستادورها» یا همان «فاتحان اسپانیایی» آغاز گردید و در ادامه توسط مدیران و مبلغان مذهبی توسعه یافت، انگیزهٔ اصلی آنها برای گسترش استعمار، تجارت و القای ایمان کاتولیسیزم با استفاده از سرخ‌پوستان بود.
سرآغاز این استعمارگری همزمان با ورود کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ به قاره آمریکا و در ادامهٔ آن برای بیش از ۳ قرن توسط امپراتوری اسپانیا در سراسر جزایر کارائیب، نیمی از آمریکای جنوبی، بسیاری از مناطق مرکزی آمریکا، و بسیاری دیگر از مناطق شمال را شامل می‌گردید، برآورد شده که در طول دوران استعمار یعنی از حدود (۱۴۹۲ تا ۱۸۳۲) در مجموع ۱۸/۶ میلیون اسپانیایی در آمریکا یکجانشین و بیشتر از ۲/۵ میلیون در طول دوران پس از استعمار (۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰) مهاجرت کردند.
عصر طلایی اسپانیا در همین دوره اتفاق افتاد. پس از ورود فاتحان به سرزمین‌های بکر و دست‌نخورده در آمریکای مرکزی و لاتین، آنها با مردمان بومی و ساده‌ای روبه‌رو شدند که هنوز به شیوه‌های بسیار سنتی زندگی می‌کردند. اسپانیایی‌ها با استفاده از سه سلاح توانستند بر این مردمان چیره شوند : تفنگ، دروغ و بیماری. گرچه هدف از توسعه اسپانیا در ابتدا تبلیغ مسیحیت بود، اما سربازان و فرماندهان اسپانیایی در مواجهه با ثروتی که در برابرشان قرار گرفته بود، هیچ رحم و شفقتی نشان ندادند. در امپراطوری‌های کوچک بومی در آمریکای جنوبی طلا و نقره بسیار نقش مهمی داشت و گنجینه‌های عظیمی از این فلزات گرانبها در خزانه‌هایشان ذخیره شده بود. اینکاها از معروفترین این مردمان بودند که می‌توانستند کوهی از طلا برپا کنند. برای آنان طلا نمادی از خورشید بر روی زمین بود. اسپانیایی‌ها با نابود کردن این مردم تمام ذخیره طلا و نقره آنها را غارت کردند و به اروپا بردند. در نتیجه این اتفاق دورانی در اسپانیا شروع شد که به عصر طلایی معروف است. رونق اقتصادی تمام این سرزمین را درنوردید و ثروت به تمام این کشور سرازیر شد. اما نبود سازوکارهای درست اقتصادی اجازه نداد که این اتفاق عمری طولانی داشته باشد و به سرعت ثروت زیاد به اخلافات طبقاتی و در نتیجه اختلافات داخلی انجامید. گرانی و تورم بر اقتصاد حاکم شد و جمعیت فقرا افزایش یافت. در این شرایط بود که نه تنها توان اقتصادی، بلکه توان سـ*ـیاسی و نظامی اسپانیا نیز رو به افول گذاشت و این سرزمین طلایی، حجم زیادی از طلای خود را از دست داد.
اسپانیا در دوران مدرن – از فاشیسم تا جمهوری
اسپانیا طی نیمه اول قرن نوزدهم شاهد یک سری مباره میان عناصر لیبرال و سلطنت طلب و آمادگی جمهوریخواهان تندرو از چپ و افسران ارتش از راست برای مداخله بود.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در جنگهای کارلیست (۱۸۳۳ تا ۱۸۳۹، ۱۸۴۹ و ۱۸۷۲ تا ۱۸۷۶) طرفداران ملکه ایزابلا دوم (۱۸۳۰ تا ۱۹۰۴) – دختر فردیناند هفتم – به مقابله با ادعاهای عمومی وی دون کارلوس و بازماندگانش پرداختند. ایزابلا در انقلاب ۱۸۶۸ سرنگون شد، به دنبال این انقلاب دوره کوتاه مدتی از پادشاهی لیبرال تحت سلطنت یک پرنس ایتالیایی (۱۸۷۰ تا ۱۸۷۳) و تجربه‌ای کوتاه از نظام جمهوری در ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ روی داد. در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم ، با خشونت آنارشیستی، بحران آشوبهای کارگری، فشار برای استقلال محلی، و ضدیت روزافزون با روحانیان وضعیت سـ*ـیاسی به طور فزایندهای بی ثبات گردید. در نتیجه جنگ اسپانیا و امریکا در ۱۸۹۸ آخرین مستعمرات با اهمیت ( کوبا ، فیلیپین، گوام و پوروتوریکو ) نیز از دست رفت.
پایان امپراتوری اسپانیا جراحت سختی به غرور اسپانیایی‌ها وارد کرد و منجر به تردید در این مورد گردید که آیا سلطنت مشروطه آلفونسو سیزدهم (۱۸۸۶ تا ۱۹۴۱) توانایی ارائه رهبری پویایی را که گمان میرفت اسپانیا به آن نیازمند است دارد.
اسپانیا در جنگ جهانی اول ، که در طی آن تنش‌های اجتماعی افزایش یافت،بی طرف ماند. سرخوردگی روز افزون نسبت به حکومت پارلمانی و احزاب سـ*ـیاسی منجر به کودتایی نظامی در ۱۹۲۳ به رهبری ژنرال میگوئل پریمو دو ریورا (۱۸۷۰ تا ۱۹۳۰) از این حمایت دست کشید.
با این حال، نیروهای بسیاری در برابر پادشاهی صف کشیدند و خطر بروز جنگ داخلی آلفونسو را وادار به استعفا (۱۹۳۱) کرد. صلح جمهوری جانشین کوتاه مدتی بود . هیچیک از افراطیون سـ*ـیاسی – چپ و راست – آماده تحمیل بی کفایتی مشهود و فقدان اقتدار جمهوری دوم اسپانیا نبودند. در ۱۹۳۶ ژنرالهای ملی گرای ارتش بر ضد دولت جمهوریخواه تازه انتخاب شده قیام کردند.
ملی گرایان به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو (۱۸۹۲ تا ۱۹۷۵) و با حمایت آلمان و ایتالیا، در جنگ سخت داخلی اسپانیا با جمهوریخواهان جنگیدند. در ۱۹۳۹ فرانکو پیروز شد و حاکم – کوئدیلیو – دولت نئوفاشیست اسپانیا گردید. آزادیهای سـ*ـیاسی محدود شد و از ۱۹۴۲ تا ۱۹۶۷ کورتز (پارلمان) مستقمیا انتخاب نگردید. اسپانیا در جنگ جهانی دوم بی طرف ماند، هر چند مدیون آلمان بود.
پس از ۱۹۴۵ فرانکو بر ضدیت اسپانیا با کمونیسم تأکید کرد – سیاستی که موجب کسب مقداری پذیرش بین المللی برای رژیم او ازطرف غرب طی جنگ سرد شد.
در ۱۹۶۹، فرانکو نوه آلفونسو سیزدهم یعنی خوان کارلوس (متولد ۱۹۳۸) را جانشین خود اعلام کرد. نظام سلطنتی به دنبال مرگ فرانکو (۱۹۷۵) دوباره برقرار شد و پادشاه انتقال به دموکراسی را از طریق وضع قانون اساسی جدیدی در ۱۹۷۸ سهولت بخشید. در ۱۹۸۱ خوان کارلوس نقش مهمی در خنثی سازی اقدام ارتش برای کودتا ایفا کرد.
در۱۹۸۶ اسپانیا به پیمان آتلانتیک شمالی پیوست و دولت سوسیالیستی را انتخاب کرد. از ۱۹۸۶ این کشور از اعضای جامعه اروپا بوده است.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسپانیا سرزمین مردمانی است که در کناره‌های دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس، در شبه‌جزیره ایبری، فرهنگی غنی را برساخته‌اند که ریشه‌های آن به هزاران سال می‌رسد. تاریخ این کشور با ورود اولین انسان‌ها در هفده هزار سال پیش آغاز می‌شود. با ورود رومی‌ها به شبه‌جزیره تحولی عمیق در فرهنگ، ارتباطات و معماری آنها شکل گرفت. رومی‌ها که مهندسانی باهوش و جنگاورانی قدرتمند بودند آثاری از خود بر این سرزمین بر جای گذاشتند که پس از گذشت دو هزار سال هنوز پابرجاست. پس از آنها مسلمانان بودند که اسپانیا را بار دیگر در جهان اعتلا بخشیدند. آندلس در زمان آنها با عظمت، شکوه و زیبایی هم‌معنا بود. مردمان اسپانیا اما در آرمان‌هایی جهانی در سر داشتند. آنها با کشف قاره آمریکا موفق شدند بر جهان مسلط شوند و اولین امپراطوری مدرن جهان‌شمول را برپا کنند. برای نزدیک به دو قرن حاکمان اسپانیا قدرتمندترین حکمان جهان بودند. اما با رشد جهان صنعتی آنها نتوانستند خود را تطبیق دهند و رو به افول گذاشتند. سال‌ها اسپانیا در جنگ و فقر فرو رفت و حتی در میانه قرن بیستم یک جنگ داخلی را تجربه کرد. با این حال توانست خود را پیدا کند و پس از یک دوره طولانی دیکتاتوری فاشیستی امروز به یک دموکراسی توانمند تبدیل شود. با دارالترجمه اسپانیایی کتیبه همراه باشید تا تاریخ اسپانیا را از آغاز تا به امروز مرور کنیم و ببنیم که چطور مردمان این سرزمین از فراز و نشیب‌های روزگار عبور کرده‌اند
دوران باستان

طبق داده‌های باستانشناسی، اولین انسان‌های امروزی حدود ۳۲٬۰۰۰ سال قبل وارد شبه جزیره ایبری شده‌اند. آنها برای قرن‌ها از طریق ماهیگیری، کشاورزی و شکار حیوانات وحشی توانستند تمدن‌های قدرتمندی را ایجاد کنند که سرانجام به تمدّن‌های ایبری و باسکی تبدیل شدند. در هزاره اول ق.م.، بخشی از اقوام سلت وارد مناطق شمال غربی این شبه‌جزیره شدند. از آمیـ*ـزش سلت‌ها و ایبرها، تمدن سلت‌ایبری در مناطق مرکزی به وجود آمد. در همین دوره، فنیقیان شهرهایی مانند کادیس و مالاگارا در کرانه‌های مدیترانه و در سواحل اقیانوس اطلس در جنوب کشور بنیان گذاشتند و در آن‌ها صنعت را رونق دادند. در این زمان آنها مراودات تجاری گسترده‌ای را با یونانیان برقرار کرده‌ بودند.
در قرن سوم ق.م.، پادشاهی کارتاژ (تمدنی در تونس امروزی که با امپراطوری روم بر سر مدیترانه رقابت سختی داشت) برای دفاع از شبکه تجاری خود در برابر رم، وارد شبه‌جزیره شده و به استعمار مناطق ایبرنشین و سلت‌ایبرنشین پرداخت. مرکز کارتاژها در شبه‌جزیره، بندر مهم کارتاژ هدشت نوین (Cartagena کنونی) بود. طیّ جنگ‌های پونیک، که بین کارتاژ و جمهوری رم به وقوع پیوست، شبه‌جزیره ایبری مرکز لشکرکشی‌های کارتاژها به سمت رم بود. بعد از دومین جنگ پونیک، رومیان تسخیر شبه‌جزیره را شروع کردند و این روند تا سال ۱۹ ق.م. ادامه داشت.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پیروزی رومیان، شبه‌جزیره ایبری به امپراتوری رم پیوست و در نتیجه روند رومی‌سازی زبان، فرهنگ و اقتصاد آن آغاز گردید. اسپانیای کنونی، نام و اکثر زبان‌ها و اساس شبکه جادّه‌های خویش را از این دوره به ارث برده‌ است. عمق ارتباطروم با اسپانیا تا به حدّی بوده‌ است که سه تن از امپراتورهای رم (Traianus، Hadrianus و Theodosius I) و همین‌طور فیلسوف رواقی بزرگ سنکا (Lucius Anneus Seneca) و شعرای نامداری چون مارتیالیس (Marcus Valerius Martialis) و لوکانوس (Marcus Annaeus Lucanus) در این سرزمین به دنیا چشم گشودند.
دوران مسیحیت
بر طبق شواهد موجود در زمان رومیان، یک قرن پس از تولد مسیح، سنت پل، برای ترویج مسیحیت به این منطقه رفت و توانست اولین کلیساهای مسیحی را در آنجا بنیان گذارد.
در قرن پنجم میلادی، گروه‌هایی از اقوام ژرمانیک به اضافه‌ی یک قوم ایرانی به اسم المان‌ها امپراتوری رم را که به مرحله انحطاط خود رسیده بود تسخیر کردند. از این میان، قوم ویزیگوت در اسپانیا قدرت را به دست گرفت و سلسله پادشاهی‌ای تشکیل داد که قلمرو آن کلّ شبه‌جزیره و مناطق جنوب فرانسه را در بر می‌گرفت. مذهب آن‌ها، بر خلاف اکثر ساکنان اسپانیا که کاتولیک بودند، آریوئی بود تا این که در سال ۵۸۹ م. رکاردوس اول به مذهب کاتولیک روی آورد. ویزیگوت‌ها به کشور خودشان هیسپانیا می‌گفتند.
اسپانیا در دوران مسلمانان
در دوره خلافت معاویه، فتوحات اسلامی بی‌وقفه و با سرعت ادامه داشت و قلمرو حکومت اسلامی را گسترش می‌یافت؛ معاویه برای خلافت خود لشکری فراهم ساخته بود و ویژگی‌های لشکر رومی‌های شام را تقلید نموده بود. در عهد خلافت او بود که مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدلملک، مسلمانان به ماوراءالنهر حمله بردند و سمرقند را فتح کردند و پادشاه چین را هم به پرداخت جزیه واداشتند.

با آغاز خلافت معاویه درگیری با رومیان بطور مستمر ادامه داشت و در سال ۴۹ قمری مسلمانان تا پشت دیوارهای قسطنطنیه پیش رفتند. در ادامه تصرف آفریقا، سودان نیز به فتوحات مسلمین افزوده شد و شهر قیروان هم بنا نهاده شد. در شرق اسلامی نیز تا بخارا و سمرقند و هند و سند و غور پیش رفتند. از این زمان به بعد، نمی‌توان فتح بزرگی را برای مسلمین یافت، زیرا دو عامل مانع از ادامه این فتوحات و پیشروی ها می شد؛ یکی اینکه رومیان با آمادگی و اعتماد به نفس بیشتری آماده رویارویی بودند و عامل دیگر که باید از نظر موقعیت جغرافیایی مورد بررسی قرار گیرد و آن اینکه دوری از مناطق جنگی، بویژه شرق اسلامی، مانع از آن بود که مسلمین بتوانند اقدامات جدی برای فتح آن دیار انجام دهند. رفته رفته مشکلات گوناگون از جمله اداره این فتوحات، و درگیریهای قبیله ای عربها در سرزمینهای فتح شده مانع از آماده سازی نیروبرای ادامه فتوحات گردید. شورش ها و روگردانی از دین و مسائلی از این دست در مناطق فتح شده، توان و نیرو را از اعراب مسلمان می گرفت. شورشهای درونی مناطق تحت حکومت اسلامی، مانند حرکات خوارج و مخالفتهای شیعی و غیره نیز، عامل دیگری در تضعیف حکومت مرکزی بود.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این دوره نارضایتی‌های عمومی علیه حاکمیت ویزیگوتها در اسپانیا رو به افزایش بود تا جائی که بسیاری از افراد، مسلمین را تنها نجات بخش خود و حکومت اسلامی را تنها راه رهایی از وضعیت موجود دانسته و هر گونه کمکی که می توانستند برای تسلط و پیروزی مهاجمان مسلمان بکنند دریغ نمی کردند. عامل اقتصادی دلیل دیگری که پیروزی بی قید و شرط مسلمان در منطقه را قطعی می کرد، رکود و عدم رونق اقتصادی بود که موجبات نارضایتی از حکومت موجود را فراهم می آورد. عامل دیگر، رفتار بیر حمانه و خشن با یهودیان بود که موجبات ناخشنودی این گروه از حکومت ویزیگوتها را فراهم آورد و بدون شک آنها در ترغیب مسلمین برای حمله به اسپانیا تلاش بسیاری می کردند همچنین همراهی نیروهای محلی با مسلمانان از دیگر عواملی بود که موجبات سقوط آن حکومت را فراهم آورده و پیروزی و استقرار حکومت اسلامی را قطعی نمود. نخستین گروه فاتحان مسلمان در نیمه دوم قرن هفتم میلادی به فتح اسپانیا روی آوردند.

در سال ۷۱۱ م. به رهبری طارق بن زیاد قرار گرفت اولین حمله صورت گرفت و بعد از چند سال، تقریباً تمامی سرزمین‌های هیسپانیا با اسم اندلس به صورت یکی از ولایات تحت سلطه‌ی بنی‌امیه دمشق در آمد. بعد از سقوط حکومت امویان دمشق، در سال ۷۵۶ م. یکی از آنها به اسم «عبدالرحمان داخل» موفق به تاسیس یک امارت مستقلِ از خلفای نوپای عباسی در قلمرو اندلس شد. تثبیت قدرت سـ*ـیاسی این امارت و رقابت بین‌المللی با عباسیان بغداد و فاطمیان مصر باعث شد در سال ۹۲۹ م. عبدالرحمان سوم لقب خلیفه را اتخاذ کند.

اندلس از همان ابتدای حکومت مسلمانان، توسعۀ فرهنگی و اقتصادی قابل توجه را تجربه کرد که تا آن زمان بی مانند بود. در چنین شرایطی اروپا با عقب‌ماندگی توصیف ناپذیر در دورۀ تاریک قرون وسطا به سر می برد. از اندلس بود که علوم و بسیاری از نشانه های فرهنگ اسلامی در اروپا منتشر شد. در سرزمین اسپانیا و برخی از سرزمین های دیگر اروپا، در این زمان دانستن زبان عربی و سخن گفتن به آن مایۀ فخر و افتخار بود؛ دانش‌آموختگان و تاجران مسیحی اندلس منش، روش عربی را برای خود برگزیدند مسیحیان این خطه کتب دینی و ادعیۀ کلیسایی خود را نیز به زبان عربی برگرداندند و این زبان زبان عبادت و راز و نیاز با معبود بود.

دوره‌ی خلافت اموی، که اوج قدرت سـ*ـیاسی مسلمانان در شبه‌جزیره‌ی ایبری به شمار می‌رود بعد از یک قرن تسلط با “فتنه اندلس” ختم یافت. اختلافات داخلی گوناگون به جنگ‌های داخلی و تشکیل امارت‌های جداگانه ملوک‌الطوایفی انجامید که سلطان برخی از آنها مسلمان بود و برخی دیگر در نیمه شمالی شبه‌جزیره تابع کلیسای رم بودند. تضعیف تدریجی امارات اسلامی باعث شد امارات مسیحی قلمرو خود را بسط بدهند و به مرور نیز متحد شوند. در قرن سیزدهم میلادی، شبه‌جزیره به پنج مملکت تقسیم شده بود: آراگون، ناوار، کاستیل (کاستیا)، پرتغال و گرانادا که از این پنج بخش تنها گرانادا تحت سلطه خداندان مسلمان بنی‌نصر قرار داشت.
در سال ۱۴۶۹ میلادی، اتحاد دو ایالت مسیحی کاستیا و آراگون با ازدواج ایزابلای یکم کاستیا و فردیناند دوم آراگون، نقطه عطفی را در تاریخ اسپانیا رم زد. گسترش دامنه‌های تحت سلطه مسیحیان با تکمیل تصرف جزایر قناری توسط کاستیا در سال ۱۴۷۸ م. ادامه یافت، و بعد از آن نیز با امضای کاپیتولاسیون و تحویل گرانادا در سال ۱۴۹۲ توسط ملک ابوعبدالله محمد دوازدهم، این روند ادامه یافت. گرچه این اتفاق به این شرط ممکن شد که پادشاهان کاتولیک موظف به رعایت دین اسلامی ساکنین گرانادا باشند اما به هر جال تحویل گرانادا آخرین هسته سلطه اسلامی در شبه‌جزیره‌ی ایبری را پس از ۷۸۱ سال از میان برد.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در همان سال بود که کریستف کلمب با سرمایه‌گذاری ملکه ایزابلا کاشف جهان نو شد و باز در همان سال فرمانروایان کاتولیک دستور به اخراج یهودیان از اسپانیا بعد از دو هزار سال سابقه حضور در شبه‌چزیره ایبری دادند. مدتی پس از اخراج یهودیان٬ مسلمانان نیز مجبور به ترک مذهب یا خروج از اسپانیا شدند. برای تعقیب انحرافات از مذهب کاتولیک و تقیه‌ی یهودیان و مسلمانان٬ ملکه ایزابلا از سال ۱۴۸۰ م. دادگاه انگیزیسیون (تفتیش عقاید) را تاسیس کرده بود. روند تمرکز قدرت در شبه‌جزیره با تصرف ناوارا توسط ملک فردیناند در سال ۱۵۱۲ ادامه یافت، که این امر باعث شکلگیری مرزهای اصلی اسپانیای کنونی شد.

عصر طلایی اسپانیا

گرچه فردیناند و ایزابلا با یکدیگر ازدواج کرده بودند و متحد شده بودند، اما ایالت‌های تحت امرشان کاملا جداگانه توسط آنها اداره می‌شد. فردیناند حاکم آراگون بود و ایزابلا حاکم کاستیل. فرزند این زوج، خوآنا، دختر ساده‌ای بود که در تاریخ از او با نام «خوآنای دیوانه» یاد می‌شود. پس از مرگ مادرش، حکمرانی کاستیل به او می‌رسید، اما پدرش چندان از این اتفاق خوشحال نبود و دختر خود را زندانی کرد تا بتواند بر هر دو ایالت جکومت کند. همسر جوآنا، فیلیپ که به او لقب «فیلیپ خوش‌تیپ» داده بودند، مرد قدرمندی بود. او وارث پادشاهی اطریش، هلند و بخش‌های دیگری از اروپا بود. همسر و پدر خوانا با یکدیگر توافق کردند و او را دیوانه خواندند. در نتیجه فیلیپ به جای همسرش به حکومت رسید و به این ترتیب «خاندان هابسبورگ» را در اسپانیا بنیان گذارد. پسر او «کارلوس پنجم (شار لِ کن)» از قدرتمندترین پادشاهان تاریخ اسپانیا است که در اوج قدرت خود بر بخش زیادی از اروپا و آمریکا تسلط داشت. جالب است بدانید در زمان او بین او و شاه اسماعیل صفوی اتحادی علیه امپراتوری عثمانی شکل گرفت که به اتحاد ایران-هابسبورگ مشهور است.

با توسعه نیروی دریایی در زمان فردیناند و ایزابلا اقتدار اسپانیا بسیار گسترش یافته بود. کشف سرزمین‌های جدید در آن سوی اقیانوس اطلس توسط کریستف کلمب نیز رخدادی به شدت مهم بود. این سرزمین‌ها سرشار از ثروت‌های طبیعی چون طلا و نقره بودند که همه آنها توسط سربازان اسپانیایی غارت شد و به این سوی آبها آورده شد. در نتیجه برای بیش از یک قرن حاکمان اسپانیا بسیار ثروتمند شدند و رونق اقتصادی بر کل این کشور سایه انداخت. در این دوران هنرمندان بسیاری ظهور کردند. ال‌گرکو، دیه‌گوولاسکویز، فرانسیسکو زوربالان و برتولومه در نقاشی، فرانسیسکو گویرو و آلونسو لوبو در موسیقی تحولات عمیقی را رقم زدند. در ادبیات سروانتس با اثر دن‌کیشوت، اولین رمان غربی را نوشت که ادبیات مغرب‌زمین را وارد مرحله جدید کرد. همچنین معماران این دوران بناهای عظیم و زیبایی را خلق کردند که از آن جمله می‌توان به کاخ چارلز پنجم، ال‌اسکوریال (محل اقامت پادشاهان اسپانیا)، پلازا مایر، کلیسای جامع گرانادا و بسیاری دیگر اشاره کرد. بیشتر این اتفاقات در دوران خاندان هابسبورگ اتفاق افتادند که از ثروت فراوانی بهره می‌بردند.

اما این روند ادامه نیافت. چرا که اختلافات داخلی میان ایالت‌ها، ثبات سـ*ـیاسی را خدشه‌دار می‌کرد. از سوی دیگر تئوری‌های اقتصادی کارآمدی بر این سرزمین وجود نداشت تا بتواند ورود این حجم از ثروت را کنترل کند و نتیجه اینکه پس از یک دوره رونق اقتصادی، تورم و رکود بر کل اسپانیا سایه انداخت و تمام این ثروت به کشورهایی مانند فرانسه و انگلستان سرایز شد که با حمایت از اقتصاد آزاد و تولید صنعتی آماده جهشی بزرگ در تاریخ خود بودند.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پایان عصر طلایی اسپانیا
در قرن هفدهم، اسپانیا و فرانسه دو قدرت اصلی اروپا بودند که با هم اختلافات زیادی نیز بر سر دریای مدیترانه و سایر بخش‌های این قاره داشتند. در این زمان فیلیپ چهارم از خاندان هابسبورگ بر این سرزمین حکم می‌راند که اگرچه فردی باهوش بود، اما علاقه‌ای به مسائل کشوری و حکومت‌داری نداشت.
اسپانیا در این دوران در چندین جبهه می‌جنگید. از یکسو درگیر جنگ‌های موسوم به «جنگ سی‌ساله» در هلند بود که ریشه‌های مذهبی داشت و از طولانی‌ترین و مخرب‌ترین جنگهای تاریخ اروپا به شمار می‌رود. از سوی دیگر با فرانسه بر سر مساله والتلینا در جنگ بود که هزینه بسیاری را بر خرانه‌داری پادشاه تحمیل می‌کرد. اسپانیا طی این‌ سالها دو بار اعلام ورشکستگی کرد. پرتعال در همین سال‌ها اعلام استقلال کرد و کاتالونیا برای اولین بار سر به شورش گذاشت. فرانسه با نیروهای نظامی قدرتمندش و همینطور حمایت از شورش‌های داخلی ضربه‌های سنگینی به پادشاهی اسپانیا وارد آورده بود و چیزی نمانده بود که کل این سرزمین را به تصرف درآورد. اما شانس با اسپانیایی‌ها یار بود و این اتفاق هرگز رخ نداد.
کلیسای کاتولیک نیز در چنین شرایطی نفوذ بسیاری در سیستم اداری حکومت به دست آورده بود و همچنین مالکیت بیست درصد از زمین‌های اسپانیا را در اختیار داشت. آنها تمام پروتستان‌ها را از شبه‌جزیره ایبری رانده بودند و تمام تلاش‌ها جهت اصلاحات سیستم را ناکام گذاشته بودند. چارلز دوم هم که پس از فیلیپ چهارم صاحب قدرت شده بود، به شدت مریض و ضعیف بود بطوریکه که توان اداره خود را نیز به سختی داشت. اینگونه بود که وی به آخرین عضو خاندان هابسبورگ بدل شد و دوران طلایی اسپانیا پایان یافت.
اسپانیا در دوران بوربورن‌ها
چارلز دوم هیچ ورثه‌ای نداشت و نزدیکترین فرد به او فیلیپ پنجم، شاهزاده‌ای از فرانسه بود. اتحاد میان اسپانیا و فرانسه هر قدرتی در اروپا را می‌ترساند و در نتیجه ائتلافی بزرگ بر علیه این اتفاق شکل گرفت. نتیجه جنگ‌هایی با نام «جنگ‌های جانشینی پادشاهی اسپانیا» بین سالهای ۱۷۰۱ تا ۱۷۱۴ بود که در یک طرف نیروهای فرانسه و اسپانیا حضور داشتند و در طرف دیگر ائتلاف انگلستان، پرتغال، هلند و اطریش. نتیجه این جنگ‌ها معاهدات اوتریخ بود که در آن صراحتا فیلیپ به عنوان پادشاه اسپانیا به رسمیت شناخته شد و تمام حقوقش در قبال فرانسه را واگذار کرد. این آغازی بود بر حاکمیت بوربون‌ها بر اسپانیا که ریشه‌ای فرانسوی داشتند. طی سال‌های بعد گرچه اسپانیا به لحاظ جغرافیایی از فرانسه جدا بود، اما از نظر فرهنگی و سـ*ـیاسی کاملا زیر نفوذ فرانسه قرار گرفت.
در سال ۱۷۲۴ فیلیپ، سلطنت را به پسرش، لویی، واگذار کرد که تنها ۷ ماه دوام داشت و از آن به عنوان کوتاه‌ترین دوران سلطنت در تاریخ اروپا یاد می‌شود. پس از مرگ لویی بار دیگر فیلیپ پادشاهی را به دست گرفت تا سال ۱۷۴۶ که درگذشت. پس از او فردیناند ششم و چارلز سوم حاکمان اسپانیا بودند. در این زمان وضعیت اقتصادی اسپانیا رو به بهبود گذاشته بود و این کشور به یکی از متحدان فرانسه بر علیه انگلستان تبدیل شده بود.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگ‌های شبه‌جزیره

در سال ۱۸۰۲ نیروهای فرانسه (به رهبری ناپلئون بناپارت) و اسپانیا در همراهی با یکدیگر به پرتغال هجوم بردند و آن را به سرعت تصرف کردند. این یورش سرآغاز جنگ‌هایی بر سر تصرف کامل شبه‌جزیره ایبری شد که از آن با عنوان «جنگ‌های شبه‌جزیره» یاد می‌شود. اسپانیا در این دوران تحت حاکمیت چارلز چهارم اداره می‌شد که از نظر روانی به هیچ وجه دارای ثبات نبود و همسرش قدرت زیادی در اختیار داشت. آنها برای سال‌ها با سرکوب بسیار و از بین بردن اصلاحات پادشاهان پیشین بر اسپانیا حکمرانی می‌کردند. در سال‌های بعد برخی اشتباهات استراتژیک از سوی پادشاهی اسپانیا، ناپلئون را نسبت آنها مشکوک ساخت و بهانه لازم را برای اشغال این سرزمین در اختیار او گذاشت. مردم اسپانیا که سالها تحت حکومت چارلز چهارم با مشکلات فراوان رو به رو شده بودند، در ابتدا به نیروهای فرانسوی به چشم منجی‌های آزادی نگاه می‌کردند، اما خیلی زود متوجه شدند که سربازان ناپلئون در پی چیز دیگری آمده‌اند. میزان خشونت، کشتار و غارتی که نیروهای فرانسوی در این حملات بر نیروهای نظامی و غیرنظامی اسپانیایی‌ها اعمال کردند، در تاریخ بی‌سابقه است. فرانسیسکو گویا، نقاش بزرگ این دوران، آثار زیادی را از رفتارهای خشونت‌آمیز اشغالگران فرانسوی با مردمان خود ثبت کرده است. او در اواخر عمرش دچار آسیب‌های روانی شدیدی شد که در نقاشی‌هایش هم نمود یافته‌اند.

این جنگ تا سال ۱۸۱۴ ادامه داشت و در نهایت فرانسه از اتحاد شش‌گانه (انگلستان، اسپانیا، پرتغال، اطریش، پروس، روسیه) شکست خورد و به مرزهای خود بازگشت. در سال ۱۸۰۸ چارلز چهارم حکومت را به فردیناند هفتم واگذار کرده بود. او خیلی زود توسط ناپلئون خلع شد اما پس از عقب‌نشینی نیروهای فرانسه از اسپانیا بار دیگر قدرت را دست گرفت. با این وجود وضعیت این کشور بسیار نابسامان بود و از او همیشه به عنوان پادشاهی نالایق در تاریخ نامبرده می‌شود. او بسیاری از روشنفکران و نویسندگان زمان خود را به زندان انداخته بود. در حالیکه انقلاب روشنگری و انقلاب صنعتی در انگلستان و فرانسه به توسعه اقتصادی و سـ*ـیاسی انجامیده بود، در اسپانیا با وجود حاکمیتی دیکتاتور و کلیسای کاتولیک سنتی، تنها تحولاتی کوچک و پراکنده رخ می‌نمود. در این زمان طبقه متوسط اسپانیا بسیار کوچک بود. بیشتر جمعیت در روستاها و در زمین‌هایی که متعلق به اشراف یا کلیسا بود به عنوان دهقان کار می‌کردند. بخش بزرگی از جمعیت نیز در صومعه‌ها به عنوان کشیش و راهبه روزگار می‌گذراندند. تا سال ۱۸۳۳ که فردیناند درگذشت، اسپانیا تقریبا تمامی مستعمراتش در آمریکا را از دست داده بود. ارتش اسپانیا چندین بار سعی کرد تا شورش‌های بسیاری را که در آمریکای شمالی و آمریکای لاتین رخ می‌داد سرکوب کند، اما در بیشتر موارد شکست می‌خورد. آرژانتین، ونزوئلا و پرو آخرین بخش‌های اسپانیا بودند که از این کشور حدا شدند و اعلام استقلال کردند. برخی مناطق مانند فلوریدا نیز برای تامین سرمایه به آمریکا فروخته شدند. حال دیگر کوبا و پورتوریکو تنها مستمعره‌های باقیمانده از امپراطوری بزرگ اسپانیا بودند که دیگر تمام کنترلش بر اقتصاد بین‌الملل را از داست داده بود و آن را به بریتانیا واگذارده بود.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,100
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرن نوزدهم؛ دوران آشوب

در سال ۱۸۲۰، اسپانیا فقیرترین و عقب‌افتاده‌ترین کشور اروپا بود. بیش از ۷۵درصد از جمعیت آن بیسواد بودند. جنگ‌های شبه‌جزیره نیز صدمات بسیار سنگینی بر جمعیت و اقتصاد این کشور وارد آورده بود. کشاورزان زمین‌ها و دام‌هایشان را از دست داده بودند. خانواده‌های بسیاری از هم پاشیده بودند و نیروی کار برای بازگرداندن چرخه صنعت و تولید بسیار کم بود. فقر در سرتاسر این سرزمین موج میزد و تقاضا برای کالاهای موجود بسیار ناچیز بود. از دست رفتن مستعمرات بین‌المللی نیز سرانه ثروت مردم اسپانیا را به میزان زیادی کاهش داده بود. منابع طبیعی چون آهن و ذغال سنگ وجود داشتند، اما راه‌های انتقال مانند جاده‌ها و مسیل‌ها همگی نابود شده بودند. وضعیت به حدی نامتعادل بود که راه‌آهن بریتانیا حاضر به قبول ریسک سرمایه‌گذاری در توسعه راه‌آهن اسپانیا نبود.
تا سال ۱۸۷۳ سلسله‌ای از مناشقات سـ*ـیاسی، وضعبت اسپانیا را وخیم‌تر نیز کرده بود. از هر سو صدای اعتراض و شورش بلند می‌شد و حکومت تنها با زور سرکوب به آنها پاسخ می‌داد. در این سال در شرایطی که ملکه ایزابلا به فرانسه تبعید شده بود، اولین جمهوری اسپانیا تاسیس شد. البته این جمهوری دوام چندانی نداشت، چرا که خیلی زود از همه جای کشور تحتف فشار قرار گرفت. کارلیست‌ها، جامعه کارگران، کلیسا، کاتالونیا، ناواراها و بسیاری از گروه‌های دیگر دوام جمهوری را با تهدید رو به رو کردند.

در ۱۹۷۴، آلفونسوی دوازدهم، پسر ایزابلا، به وطن بازگشت. در شرایطی که هرج‌ومرج کل حاکمیت اسپانیا را فرا گرفته بود، بسیاری برای دست‌یافتن به ثباتی که در دوران بوربون‌ها بر این کشور وجود داشت، این پادشاه جدید را به رسمیت شناختند. ارتش جمهوری خیلی زود تـ*ـخت فرمان آلفونسو شورش‌های سراسری را درهم‌کوبید و به ویژه قیام کارلیست‌ها را سرکوب کرد. در این دوره سیستمی به نام تورنو برای اداره حکومت زیر نظر پادشاه درنظر گرفته شد که دو حزب محافظه‌کاران و لیبرال‌ها به نوبت به راس قدرت نزدیک می‌شدند. این سیستم برای مدت کوتاهی ثبات و پیشرفت اقتصادی را به اسپانیا بازگرداند، اما با مرگ زودهنگام آلفونسو در ۲۸ سالگی با چالش جدی رو به روش شد. پس از او پسرش، آلفونسوی سیزدهم، به قدرت رسید که تا سال ۱۹۳۱ به عنوان پادشاه اسپانیا مشروعیت داشت. هر چند که دیگر مانند گذشته پادشاهان تمام قدرت اجرایی را در دست نداشتند و احزاب و دولت‌ها نقش پررنگ‌تری ایفا می‌کردند.


تاریخ اسپانیا

 
  • تشکر
Reactions: ~Kimia Varesi~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا