خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی آرام سری تکان داد و کلارا مچ دست مالیا را گرفت و او را به‌سوی گرتیس برد. مالیا به تبعیت از حرف کلارا، روی گرتیس نشست. کلارا با چشمانی بغض‌دار و ناراحت، به او نگاه کرد و با لبخند تلخی گفت:
- دیگه هیچوقت به این قصر برنگرد.
سپس درحالی‌که موهای سر گرتیس را نوازش می‌کرد، روبه او گفت:
- گرتیس، از اين‌جا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی این را گفت و سپس دستانش را به‌سوی کلارا دراز کرد. محکم کلارا را هل داد که کلارا متعجب از این کار ناگهانی اشلی، چند قدم عقب رفت و به‌خاطر از دست دادن تعادلش، روی زمین افتاد. از محافظانی که اشلی و ادوارد را محاصره کرده بودند، دور و به عبارتی از میدان مهلکه خارج شد.
کلارا آرنج دستانش و کمرش محکم به زمین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای فریاد بلند و خشمگینش و لحن خواهشمندانه‌ای که داشت، سبب لبخندی روی لبان کلارکسون شد. کلارکسون بالأخره از تماشای مبارزه دل کَند و سرش را به‌سوی کلارا چرخاند. نگاه قاطع و مصمم کلارا، شجاعتی چشم‌گیر را فریاد می‌زد و حالت چهره‌ی خشمگین و متأسفش موجب می‌شد کلارکسون بفهمد این جنگ برایش خوشایند نبود.
دستش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارا آرام‌آرام به‌سوی قلبش دست برد و بر روی آن دست نهاد. درحالی‌که به منزله‌ی فشردن قلبش پیراهن خیسش را می‌فشرد، متأسف و ناامید به پدرش نگاه کرد.
خشم و اندوه زیادی نسبت به پدرش در قلبش جمع شده بود و نمی‌توانست به همین زودی بر آن احساسات آشفته چشمم ببندد، نه وقتی که عدالت هنوز اجرا نشده بود.
کلارکسون مضطرب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارا برای یک لحظه سرش را پایین انداخت و زبانی روی ل*ب‌هایش کشید؛ سپس درحالی‌که نگاهش به نقطه‌ی نامعلومی قفل شده بود، لبخند تلخی زد و با صدای آرامی ادامه داد:
- گذشته‌ی خودت رو تعريف می‌کنی؛ اما اشلی... اون حتی فرصت یک بار دیدن پدرش را نداشت. در بدترین سن ممکن مادرش رو از دست داد. ادوارد... اون یه شبه کل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانش گرد شده و رنگ بهت به خود گرفته بودند. دستانش سست شده و کنارش آویزان بودند. هر گونه حس نگرانی، خشم، تأسف و هر چه که تا لحظاتی پیش احساس می‌کرد، از بین رفته و تعجب جایگزینشان شده بود.
ذهنش توان درک موقعیت را نداشت.
این درد دیگر چه بود؟ این شیء‌ای که وسط سـ*ـینه‌اش بود، دیگر چه بود؟ چرا دستان پدرش دور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما نه! او نمی‌توانست بمیرد. نمی‌توانست در چنین موقعیتی این دنیا را ترک کند. وسط چنین جنگی نمی‌توانست برود. نمی‌توانست اشلی را تنها بگذارد. نه پس از این همه جدایی. نه زمانی که تازه او را یافته بود. چطور عاشقی بود اگر معشوقش را برای همیشه تنها می‌گذاشت و می‌رفت؟ چطور عاشقی بود اگر اشلی را ترک می‌کرد؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قدم‌هایی آرام پله‌ها را پشت سر می‌گذاشت.
بارانی که چند لحظه‌ای آرام گرفته بود، حال دوباره داشت با شدت بیشتری می‌بارید. گویا آسمان داشت به‌خاطر کلارا اشک می‌ریخت و افسوس که هیچ کس علت پشت اشک‌هایش را نمی‌دانست. باران می‌بارید و خون روی زمین را پاک می‌کرد؛ اما پاک کردن خون چه فایده زمانی که خیلی‌ها مرده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی درون وجودش آتش گرفته بود و اشلی توانایی دست و پا زدن میان شعله‌هایی که وجودش را در بر گرفته بودند، نداشت. آن شعله‌ها سوزاننده‌تر از چیزی بودند که اشلی می‌توانست تحمل کند. قلبش می‌لرزید و چرا این حس درد از بین نمی‌رفت؟ این حس دردش چقدر زیاد بود و تا چه زمانی می‌خواست هست و نیستش را نابود کند؟
دیگر نایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلافاصله پس از این حرف فینیکس، اشلی نگاهش را به‌سوی کلارا چرخاند. توان تحمل چشمان بسته‌اش را نداشت و دیدن چهره‌ی بی‌جانش، دردی سنگین روی قلبش به جا می‌گذاشت. دیدن نفس نکشیدنش، نفس را در سـ*ـینه‌اش حبس می‌کرد و بدون کلارا مگر می‌توانست زنده ماندن را تحمل کند؟ بدون کلارا مگر می‌توانست به این دنیای تاریک نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Saghár✿
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا