خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
داستان برگرفته از سري كتاب هاي"‌دفترچه هاي خاطرات خون آشام"‌ نوشته ي ال جي اسميت (L J Smit) مي باشد كه چهار كتاب آن در سال 1991 و كتاب پنجم آن در سال 2009 منتشر شد.
خاطرات روزانه یک خون آشام،داستانيست كه در شهری به ناممیستیک فالز جريان دارد،‌ شهري قديمي و كهن با ساكنين اصيل كه در داستان متوجه گذشته پر ماجرا و مبهمي از آن ها مي شويم. جنگي كه در ساليان دراز ميان آن ها و خون آشام ها اتفاق افتاده است.

كار گردان: ماركوس سي يگا (Marcos siega)
تهيه كنندگان: كوين ويليامسون (‌نويسنده جيغ)، جولي پلس و لزلي مورگنشتاين

بازيگران اصلي سريال:

ايان سامر هالدر (بازيگر نقش بون در سريال لاست) متولد 8 دسامبر 1978 در آمريكا در نقش ديمن سالواتوره. دیمن، برادر استفن داراي روحيات وحشيانه و خشن مي باشد. براي بقا و زندگي به هر عملي دست مي زند و از خون انسان تغذيه مي كند. داراي قدرت كنترل مه است و كلاغي به نشانه حضورش است.
نينا دوبروف: متولد 9 ژانويه 1989 در بلغارستان در نقش الينا گيلبرت،‌ دختري دبيرستاني كه والدينش را در يك حادثه رانندگي از دست داده و همراه برادر كوچكتر و خاله اش زندگي
مي كند.
پاول وسلي: متولد 23 ژولاي 1982 نيو جرسي در نقش استفن سالواتوره از خانواده بزرگ سالواتوره است. خون آشامي كه حدود 154 سال است كه در 17 سالگي خود زندگي
مي كند. خون آشامي از نوع متمدن كه تمايلي به كشتن انسان ها ندارد و از حيوانات تغذيه
مي نمايد. از توانايي هايش مي توان به فناناپذيري،‌ قدرت كنترل ذهن افراد و قدرت گوش نمودن به صحبت ديگران از فاصله ي دور اشاره كرد.
كلام اول:
با سلام و احترام خدمت تمامي دوستان عزيز و اعضاي دوست داشتني سايت سينما سنتر
همان طور كه مطلع هستيد سريال خاطرات خون آشام در قالب فصل اول كه شامل 22 اپيزود بوده بطور كامل پخش شده است. در اين بخش با همراهي و ياري صميمانه دوستان بررسي پيرامون سريال را آغاز مي نماييم. نكته مهم و قابل بيان اين است كه بنده برداشت كوتاه و بي طرفانه اي از داستان را در اين مطلب خواهم گفت و اميد من اين است كه نظرات ارزشمند دوستان، نوشته پر نقص اينجانب را تكميل و سودمند ساخته تا در نهايت بتوانيم مطلب كامل و جامعي را با مساعدت يكديگر در جهت پيشبرد هدف هاي ماندگار سايت وزين سینما سنتر ارائه دهيم. با توجه به حجم بالاي تعداد قسمت هاي پخش شده از سريال و بالارفتن تعداد صفحات مطلب، تصميم بر ارائه نقد بصورت دو اپيزود گرفته شده است.
ضمن تشكر از تمامي اعضاي محترم سايت سينما سنتر خصوصا مدير عزيزمان فرخ و ويراستار محترم و صبورمان خانم رشنوي عزيز، با آرزوي موردپسند واقع شدن مطلب بنده، نقد بخش اول را حضورتان تقديم مي دارم. با تشكر، نازنين.

گروه نقد و بررسي سينما سنتر تقديم مي كند:

مقدمه:

توضيحات كامل و كوتاهي در رابـ*ـطه با ماهيت خون آشام (وامپاير)، نظريات و اعتقادات و همچنين تحقيقات انجام شده در اين مقوله را خدمت دوستان ارائه مي دهم.

وامپاير (خون آشام ) چيست؟

در افسانه ها خون آشام به جسدي زنده اطلاق مي شود كه شب ها از گور بيرون مي آيد و براي تغذيه خونخوار انسان مي باشد. در تخيلات و باورها خون آشام دندان هاي نيش بلندي دارد و داراي قدرت خاص و فوق بشري است. وامپاير (خون آشام) هيولا نيست، روح نيست، مرده اي است كه مرتبا باز مي گردد و نيروي زندگي را از ديگران مي گيرد و قادر به تغيير شكل نيز مي باشد البته تنها به موجوداتي خاص. چشم هاي خيره و تشنه خون، دهان آميخته به خون و حساسيت شديد به نور خصوصيات بارزيست كه خون آشام ها از خود در ذهن به جاي گذاشته اند. وامپاير ها به سختي مي ميرند و اغلب داراي عمري بي نهايت
مي باشند.


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • عالی
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
مبناي علمي وامپاير(خون آشام)

بحث و ابهام در رابـ*ـطه با ماهيت وامپايرها بي شمار است. امروزه مي دانيم در بدن انسان پس از مرگ گازهايي توليد مي شود كه بدن را مثل بادكنك متورم مي سازد و به اين دليل تا مدتي جسد ظاهرا سالم و تازه به نظر مي رسد. در طي پروسه پوسيده شدن جسد، مايعاتي در سينه جمع مي شوند كه گاهي از دهان يا بيني به بيرون تراوش مي كنند و اين تصور بوجود مي آيد كه در دهان مرده خون جمع شده است. پوست در طي همين جريان به عقب كشيده شده و به همين علت به نظر مي رسد كه ناخن ها رشد نموده اند.
در سال 1756 براي اولين بار گزارش جرج تالار(Georg Tallar) وجود خون آشام ها را يك تعبير اشتباه از نوعي بيماري كه بر اثر عادت بد غذايي بوجود مي آيد دانست و اظهار نمود كه در اثر اين بيماري و تب هاي تند، خون آشام مانند كابوسي به سراغ بيماران مي آيد. او خون آشام را چيزي جز خرافه عنوان ننمود. در سال 1984 ليونل ميلگرام( Lionel Milgrom) پزشك آمريكايي نيز سعي نمود كه به اين پديده وجهه علمي ببخشد. او در اين سال مقاله اي درباره نقش هموگلبين و تاثير كمبود وجود آن در خون نوشت و از بيماري به نام مربوس گونتر(Morbus Gunther) نام برد كه باعث حساسيت زياد در برابر نور، پيوره (كه باعث میشود دندان ها درازتر به نظر برسند) و قرمز شدن دندان ها در برابر نور و كم خوني مي شود. او حتي حساسيت خون آشام در برابر سير را نيز به اين ترتيب توضيح داد كه سير داراي آنزيمي است كه علائم اين بيماري را شدت مي دهد. همچنين متخصص پوست اسپانيايي ژوان گومز آلونزو(Juan Gomez Alonso) در سال 1982 اين پديده را به بيماري هاري نسبت داد. از نظر او شخصي كه به هاري مبتلا مي شود دچار توهم، كابوس، بي خوابي و رفتار غير طبيعي است. اثر زخم گاز گرفتگي در او دردناك مي شود و كم كم درد به كل بدن منتقل مي شود و گرفتگي هاي شديد ماهيچه اي چهره او را هراسناك مي نمايد. چون بيمار نمي تواند آب دهان رو فرو دهد در دهانش كف جمع آوري مي شود.





وامپاير(خون آشام)‌ در سينما و ادبيات:

در قرن 19 ميلادي مدت ها پس از رانده شدن، وامپاير از دنياي واقعيت دوباره در عالم ادبيات و سينما متولد شد. در سال 1875 برام استوكر(Bram Stoker)‌رمان معروف دراكولا را نوشت.
آيا وامپاير در ادبيات يك موجود خيالي است؟ پاسخ به اين موضوع هميشه با سوال هاي مهمي نظير بيماري، تغذيه، مرگ ،‌قدرت و جاودانگي همراه است. وامپاير هميشه يك"آن ديگري"(The Other) است و اين به معناي متفاوت بودن و مرزبندي مي باشد. دائم بين دو دنيا در حال نوسان است، ميان مرگ و زندگي، ميان انسان و حيوان و بين سالم و ديوانه. حتي زمان هايي كه در حال تحول در جسد و تبديل به وامپاير مي باشند، مانند غروب و طلوع خورشيد.
از آن جا كه وامپاير همبستگي نزديك با نرمال بودن يا غير نرمال بودن را به تصوير مي كشد همواره باور ها و دانش ما را تحت سوال قرار مي دهد و اين موضوع را مطرح مي سازد كه كجا زندگي خاتمه مي يابد و كجا مرگ شروع مي شود؟ خون آشام تنها بدن قرباني هاي خود را در بر نمي گيرد بلكه روح آن ها را نيز تسخير مي كند. او آنها را وارد حالتي خلسه وار مي كند، طوري كه در آن اختياري از خود ندارند و نيروي اراده شان فلج مي شود. تغيير و تحول در باورها و شناخت وامپايرها در صنعت سينما هم باعث تحول در نوع نگاه به وامپاير ها شده است. در حالي كه اولين فيلم هاي ساخته شده، خون آشام به عنوان موجودي كاملا خبيث بدون كوچكترين فكر و اراده اي مانند حيوان دست به كشتار مي زند نمايش داده مي شد، در فيلم هاي جديدتر مثل دراكولا او با همه خواص مخصوص به خود عاشق هم مي شود. وامپاير البته هميشه موجودي خارج از اجتماع نيست بلكه مي تواند نقش پادشاهي را داشته باشد. ولتر(Voltaire) از كلمه خون آشام به عنوان صفتي براي خون آشام هاي واقعي جامعه استفاده نمود. بدون دليل نيست كه وامپاير هاي ادبيات معمولا از خانواده هاي سلطنتي
مي باشند.


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • عالی
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
عمر جاودانه و نا ميرا بودن وامپاير(خون آشام)‌:

عنصر جدانشدني از وامپاير خون است. وامپاير خون قربانيان خود را مي مكد و با اين روش توليد مثل مي كند، نوعي پارادوكس تولد براي مرگ كه براي نمايش دادنش از نقش سمبليك خون به عنوان نيروي زندگي استفاده مي شود. اما اين مكيدن خون جنبه ديگري نيز دارد: وامپاير با اين عمل نه تنها دستور انجيل را زير پا مي گذارد (‌طبق كتاب مقدس نوشيدن خون حرام است) بلكه از سنن انجيل براي خود استفاده مي كند. به عنوان مثال با نوشيدن خون تبديل به يك ناميرا مي شود و عمر جاودان پيدا مي كند. بيدار شدن دوباره گوشت و زندگي جاويدان.

خون آشام اسطوره اي:

گروه مشهوری از خون آشامان هستند که معمولا در فیلمهای هالیوود با اغراق فراوان نشان داده می شوند. اگرچه واقعی هستند ولی نحوه تکامل و خصوصیاتشان با آنچه غالبا در فیلمها میبینید تفاوت دارد. سه فرضیه در مورد به وجود آمدن این گونه داده شده است:
اولین فرضیه بر این عقیده است که ازابتدا این گونه در کنار انسانها تکامل یافته و به وجود
آمده اند. در واقع نوعی انگل انسانی هستند که برای زنده ماندن از خون انسانها تغذیه
می کنند و از ابتدای تاریخ وجود داشته اند.
فرضیه دوم معتقد است که خون آشام اسطوره ای در اصل انسانهایی بوده اند که به ویروس خاصی آلوده شده اند و بر اصل جهش ژنتیکی تبدیل به موجود جدیدی شدند که ظاهر انسانی خود را حفظ کرده اما ساختار بدنی آن تفاوت پیدا کرده است.
سومین فرضیه می گوید که شیاطین وارد جسم انسانی که تازه مرده است می شوند و بدن او را کنترل می کنند و لذا برای زنده ماندن نیاز به نوشیدن خون انسانها دارند. این فرضیه از آنجا ناشی می شود که برخی جنیان برای ادامه حیات به خوردن و نوشیدن گوشت و خون انسانها نیاز دارند و از گذشته باعث ایجاد وحشت در میان مردم شده اند.

قدرتها:

1- عمر ابدی (تا زمانیکه خون به آنها برسد).
۲- آلوده کردن هر کسی که گاز بگیرند.
۳-قدرت مافوق بشری.
4-قدرت تغییر شکل.
5-قدرت هیپنوتیزم .
6-همکاری با جنیان (در برخی موارد دیده شده که خون آشام بزرگ می تواند با جنیان ارتباط داشته باشد و از آنها کمک بگیرد).
7-کنترل کردن ذهن حیوانات.

نقاط ضعف:

1- قادر نیستند وارد خانه یا مکانی شوند مگر آنکه از سوی میزبان دعوت شده باشند.
(بعد از یکبار وارد شدن با دعوت می توانند هر زمانی خواستند وارد آن خانه شوند).
2- قادر نیستند از آب روان عبور کنند. البته به این معنی نیست که شنا بلد نیستند بلکه آب روان مانند رودخانه یا چشمه قدرت خون آشام را برای استفاده از اعضای بدنش میگیرد و در نتیجه قادر به شنا نخواهد بود. (ظاهرا غرق می شود ولی بعد از بیرون آمدن از آب دوباره راه می افتد).
3- خوابیدن در طول روز (همه خون آشامان در طول روز نمی خوابند).
4- تحمل نداشتن نور خورشید (برخی خون آشامان به نور خورشید حساسیت ندارند و آن را تحمل می کنند).
5- وابستگی به خاک محل تولد برای آرامش یافتن
6- حساسیت به سیر (ازآنجا که سیر آنتی باکتریال بسیار قوی است خون آشام به آن نزدیک نمی شود).






خاطرات يك خون آشام(The Vampire Diaries):
فصل يك – اپيزود اول

با دفتر خاطرات و نوشته هاي او آغاز مي نماييم. خاطراتي از يك خون آشام. از زندگي خود مي گويد، ‌زندگي عجيب و بسي طولاني كه طي نموده و اكنون پس از گذشت يك قرن تنهايي از سرگذشتش مي گويد. عمري طولاني و زندگي در خفا. سرنوشتي كه دليل پيدايشش را نمي دانيم اما دشواري جدا ماندن از انسان هاي در وجود اين مرد برايمان قابل درك است. سرنوشتي كه براي اين خون آشام رقم خورده است.
زوج جواني را مي بينيم كه در جاده با مردي مرموز تصادف نموده و لحظاتي بعد به طرز فجيعي از جانب او مورد حمله قرار مي گيرند. مردي سياه پوش كه لحظه كوتاهي بعد از برخورد از زمين برخاسته و ابتدا به مرد و سپس به زن حمله مي كند. اينكه او كيست و چه ماهيتي دارد بر ما پوشيده است و براي اينكه حدس ما در مورد خون آشام بودنش به يقين تبديل شود بايد صبر پيشه نماييم.
همراه با خاطراتي از يك خون آشام، دختري نيز مشغول ثبت لحظات زندگي خويش است. ثبت ثانيه هاي زندگي، گاهي تلخ و گاهي شيرين... زندگي كه اليناي داستان ما تلاش براي تغييرش را آغاز نموده است. جنا خاله الينا و جرمي برادر او تا اين لحظه اعضاي خانواده الينا به شمار مي روند. درك اينكه اتفاقي تلخ در گذشته آرامش اين خانواده را به يغما برده سخت نيست. نگراني كه جنا در مورد خواهرزاده هايش نشان مي دهد حاكي از بحرانيست كه زندگي خواهر و برادر را به بازي گرفته است. زندگي بازي ناخوشايندي را براي اين دو نفر طراحي نموده، بازي كه بايد براي پيروزي در آن تلاش كرد. دوران رخوت و سستي را بايد به پايان رسانيد، شروع سال تحصيلي فرصت مناسبي براي خواهر و برادر به شمار مي رود. الينا به همراه باني دوست صميمي خود در راه كالج مشاهده مي شوند. باني دوستي كه غم الينا برايش تلخ و عذاب آور است و تلاشش براي تغيير روحيه او قابل لمس مي باشد. باني پيشگو و ساحره ايست كه با نيروي خود براي نشاندن لبخند بر لبان الينا از روزهاي زيباي آينده مي گويد. نگاهي كه الينا با حسرت به قبرستان مي افكند غمي از نبود عزيزي را بر دل مي نشاند. داستان به آرامي پيش مي رود. اتفاقاتي كه در مسير حركت ملاحظه مي نماييم جزئي و كوتاه به نظر مي رسند. ليك فضايي كه در آن سير مي كنيم باعث مي شود كه اين حوادث ساده را كم اهميت ندانيم و در گذر لحظه ها مكثي هر چند اندك داشته باشیم. همان نگاه اندوهبار به جايگاه خفتگان ابدي، كلاغي سياه رنگ كه ابتدا به اتومبيل برخورد نموده و سپس آخرين تصوير ما را از اين قسمت با نشستن بر روي يك تابلو رقم مي زند حوادثي هستند كه شايد به سادگي نتوان از كنارشان عبور نمود. كلاغ در باور انسان ها هميشه شوم و ناميمون به شمار مي رود و سياهي پرهاي شبرنگش گويي تاييدي بر همين نامبارك بودنش است. همزمان با ورود الينا و باني مرد جواني نيز وارد كالج مي شود كه با هر قدم نگاه اطرافيان را به سمت خود جلب مي نمايد. نمي دانيم تازه وارد بودن اين مرد دليل بر كنجكاوي ديگران است يا نگاه جذابي كه ما از ان محروم هستيم . برادر الينا در محوطه كالج در كنار دختري جوان به نام ويكي ديده مي شود كه البته جدا از گفت و گو موادي كه ميانشان مبادله مي گردد نشان از دامي تاسف بار به نام اعتياد دارد كه پسر جوان را در گرداب خويش اسير نموده است. از گذشته جرمي نمي دانيم، تنها به اين نكته كه تلخي گذشته زندگي او را نيز دستخوش سختي نموده پي برديم. هرچه در گذشته رخ داده مربوط به خواهر و برادر است. خواهري كه تصميم بر شروعي دوباره و ساختن آينده گرفته و درست در مقابل او برادر در پي گذشته حال و چه بسا آينده را تباه مي نمايد. الينا به شدت نگران اوست اما جرمي تمايلي به رفع اين دلواپسي ندارد. رابـ*ـطه دلپذيري ميان آنها نيست. اعتياد جرمي الينا را به شدت عصبي نموده و برادر پرخاشگر اجازه دخالت به او نمي دهد. دختر جوان سرخورده از رفتار برادر نامهربانش سر به زير مي افكند و ناخودآگاه به شخصي برخورد مي كند. برخوردي سرنوشت ساز كه چشمان الينا را در اعماق چشماني جادويي محو مي نمايد. همان چشماني كه از لحظه ورود نگاه ها را به سمت خود مي شكاند، اينك نگاه الينا را مجذوب خود نموده است.


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • عالی
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبرستان...منزلگه ابدي انسان

شايد براي ما كه اكنون نفس مي كشيم و حيات داريم محيطي مثل گورستان خوشايند نباشد. هستند كساني كه هرچند اندك اما در اين مكان آرامش را نيز تجربه مي كنند. الينا نيز به دنبال آرامشي كه زندگي اش را ترك نموده براي نوشتن لحظه هاي خود به اين مكان آمده است. چه طوفاني دختر جوان را اين چنين آزرده خاطر ساخته است؟
"دايري عزيز امروز بارها و بارها گفتم خوبم اما هيچكدام واقعي نبود. من خوب نبودم."
فضاي گورستان هميشه همراه با دلهره و وحشت است، تفاوت در روز و شبش زياد است اما اين مكان كه خفتگان ابدي را در سينه خود مدفون ساخته براي زندگان ترس به همراه دارد. الينا در حين يادداشت خود متوجه تغييراتي مي شود. اتفاقي كه در گورستان رخ مي دهد بسيار عجيب است. كلاغي كه گويا در تعقيب الينا به هرجايي سر مي زند و هر بار نيز در مقابلش ظاهر مي شود. آيا وجود اين پرنده سياه نشانه اي از خطر است؟ فضايي كه در اين لحظه ترسيم مي شود الينا را هراسان ساخته و گويي گورستان و كلاغ و ارواح و مه دست به دست هم داده اند كه الينا گريز را مناسب ترين راه دانسته و آنقدر وحشتزده اين تصميم را عملي مي نمايد كه به زمين مي خورد و باز بر مي خيزد، دفترش بر زمين افتاده اما درد را فراموش مي كند و به راه ادامه مي دهد.
حضور ناگهاني مرد آشناي ما، وحشت و هيجان را به اوج مي رساند. محيط خلوت گورستان، سايه اي از ارواح در پيش رو و اينك اينچنين ظاهر شدن او الينا را مضطرب مي سازد و اما او با نگاهي آرام و جذاب آرامش را بر دختر جوان غالب مي سازد. مرد جوان با ظاهري پسنديده و جذاب خود را استيفن معرفي مي نمايد. نكته اي كه توجه ما را به خود جلب مي كند وجود انگشتري در دست استيفن است كه جدا از ظاهر بسيار عجيبش تصويري را پيش رويمان زنده مي نمايد كه در ابتداي داستان مشاهده كرديم. انگشتري مشابه همان نمونه كه در دستان مرد سراپا سياه پوش ميان جاده ديديم. به راستي استيفن همان مرد است؟ با اين نظريه كه آن مرد يك خون آشام بوده آيا مي توان استيفن را يك خون آشام دانست؟ تغيير ناگهاني رفتار و حالتي ترسناك كه با مشاهده خون روي زخم الينا در چشمان استيفن پديدار مي شود به درصد درستي حدس مي كمك مي كند. اما قابل ذكر است كه يك خون آشام با ديدن خون تغيير حالت مي دهد و حتي احتمال حمله از جانب او نيز وجود دارد ولي در كمال تعجب استيفن نه تنها تحريك نشده كه حتي به سرعت از آنجا دور مي شود.




طوفاني كه آرامش را از بین برده است:

شب فرا مي رسد و الينا به منظور گردشي شبانه همراه باني قصد خروج از منزل را دارد كه استيفن را مقابل در مي بيند. الينا از حضور او متعجب شده و سكوتش به استيفن فرصت توضيح مي دهد. دليل حضور او رساندن دفتر خاطراتيست كه الينا در قبرستان جا گذاشته بود. نكته جالب اين است كه دفتر خاطرات داخل قبرستان جا مانده بود، ‌درست جايي كه اتفاقات عجيب رخ داد و استيفن الينا را بيرون گورستان مشاهده نمود، اينكه استيفن چگونه از وجود دفتر خاطرات در آنجا اطلاع داشته برايمان قابل توجه است. براي الينا رسم قدرشناسي حكم مي كند كه او را به منزل دعوت نمايد اما از جانب استيفن قدمي برداشته نمي شود.
خون آشام نمي تواند وارد منزل ديگران شود مگر با دعوت از جانب صاحبخانه،‌ اين دعوت انجام شده اما استيفن نمي پذيرد و داخل نمي شود. آيا واقعا او همان مرد سياه پوش است؟ اين رفتارهاي به ظاهر معقولانه و آن حمله وحشيانه كاملا با يكديگر در تضاد مي باشد.
نتيجه گيري از اين نشانه ها ساده نيست، با فرض اينكه استيفن همان مرد است بايد گفت كه نمي خواهد ماهيتش را براي يك حمله به الينا آشكار ساخته و نقشه ديگري در سر دارد اما فرصتي كه براي ورود به منزلش در اختيار داشت را به راحتي از دست داد و اين رفتار
مي تواند علتي جز اينها داشته باشد كه براي دانستن آن با داستان پيش مي رويم. اگر بتوانيم رفتارهاي مناسب و محترمانه استيفن را بر خون آشام بودن او مقدم سازيم مي توان نتيجه گرفت كه استيفن آن موجود بي رحم نبوده و پاي خون آشام ديگري در ميان است.
همان طوفاني كه الينا را آشفته خاطر و جرمي را پريشان ساخته است. اتفاقي كه باعث ايجاد ترحم نسبت به اين خواهر و برادر از سوي اطرافيان است.
باني در كافي شاپ منتظر اليناست و مت نيز او را همراهي مي كند. پسري كه مي دانيم در گذشته اي نه چندان دور رابـ*ـطه اي نزديك با الينا داشته است. گفت و گوي آندو در مورد اليناست. در اين قسمت است كه حقايق تلخ گذشته بر ما روشن مي شود. مرگ دو عزيز، مرگ دو تكيه گاه، فقدان پدر و مادر همان غم عظيميست كه خواهر و برادر را بي قرار و اندوهگين نموده است. تلخي حادثه بزرگي كه منجر به گسستن رشته احساس ميان الينا و مت شده است. از سخنان مت كاملا روشن است كه هنوز هم دل در گرو دختر جوان دارد اما طولي نمي كشد كه ورود الينا در كنار استيفن اميد را به يأس مبدل مي سازد. با ترديد استيفن بري ورود به منزل الينا براي گردش شبانه از او دعوت نموده و اينك همراهش به ديدن باني آمده است. از زندگي مرموز استيفن تا اين لحظه تصويري مبهم در پيش روي ما نمايش داده شده و حتي اين ابهام با سوالات كارولاين يكي ديگر از دوستان الينا نيز رفع نمي شود. حتي با طفره رفتن استيفن از توضيح در مورد خواهر و برادر احتمالي خود بر سوالاتمان
مي افزايد. سكانس بعدي كه ما مشاهده مي نماييم عمارت بزرگ سالواتوره است. فضايي كه مشاهده مي نماييم ما را به ياد داستان زندگي خانواده هاي سلطنتي مي اندازد كه اغلب اتفاقي نامعمول منجر به از هم پاشيده شدن بنيانشان شده است. عمارتي بزرگ با سالن هاي بسيار زيبا و كاملا مشابه يك موزه تاريخي. استيفن در اين عمارت تنها نيست و به همراه عمويش زندگي مي كند. به محض ورود استيفن با عصبانيت عمويش زك مواجه مي شويم. زك او را مسبب حمله وحشيانه اي در خارج شهري كه نامش را ميستيك فالز میدانیم مي داند. زك گمان مي كند كه استيفن دست به اين حمله زده و با سرزنش او، حضورش را در شهر خطرناك مي داند. استيفن متحير و هراسان وارد اتاقش
مي شود، در پي يافتن اندكي آرامش به دفتر خاطرات مراجعه نموده و عكسي را از لابلاي آن بيرون مي آورد كه ديدنش برای ما شگفتي آور است!! حيرتمان از عكسيست كه آنچنان به الينا شباهت دارد كه اگر قدمت و كهنگي آن را ناديده بگيريم بايد بگوييم خود اليناست.
از استيفن چه مي دانيم؟ پسري از خانواده سالواتوره كه پدر و مادرش را از دست داده و از خواهر يا برادرش سخن نمي گويد. همچنين مي دانيم كه او يك خون آشام است،‌
خون آشامي كه علت رفتارش بر ما روشن نيست اما تا اين جاي داستان برخوردهايش همواره معقول و متناسب بوده است. در اولين برخورد او با الينا متوجه نگاهي عميق از جانبش به چشمان الينا شديم اما تا اين لحظه درك آن نگاه برايمان ميسر نبود و حال با ديدن اين عكس! آيا اين اتفاق تنها يك تصادف مي تواند باشد؟ آمدن استيفن بعد از مدت زياد به اين شهر و
ثبت نامش در همان كالجي كه الينا نيز هست و آن برخورد كوتاه و حال آشنايي با دختري كه گويي همزاد شخصيست كه تنها يك عكس از او وجود دارد؟


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • عالی
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
كالج... كلاس تاريخ... جشن پاييزي... شادي و وحشت پيش روست

كلاس تاريخ آقاي تانر برپاست. الينا كه تمام حواسش را متوجه يك تازه وارد در زندگي خويش ساخته متوجه سوال آقاي تانر نمي شود و همين رفتار به آن مرد فرصتي براي سرزنشش مي دهد. استيفن همچون فرشته نجات مي شتابد و با پاسخوگي به تمام سوالات تانر حيرت و تحسين مرد را بر مي انگيزد. شخصي كه در ابتداي داستان از زندگي طولاني و يك قرني خود سخن مي گفت استيفن است. او با توجه به زندگي طولاني خويش حوادث تاريخي صد سال گذشته را به چشم مشاهده نموده و به آساني گويي كه از وقوعشان تنها چندروزي بيش نگذشته بيانشان مي نمايد.
جشني كه دليل برگزاري آن را آخر هم متوجه نشديم و فقط به پاييزي بودن آن اكتفا مي كنيم آغاز شده است. محوطه بيروني كالج شلوغ و پرهياهو مي شود. الينا و باني در گوشه اي از جشن ديده مي شوند. الينا با سماجت خود او را راضي به يك پيشگويي مي نمايد. گويا الينا بدش نمي آيد با پياده سازي يك رابـ*ـطه عاشقانه حال از يك پيشگو ياري بطلبد و آينده اي براي مسيري كه آغاز نموده ترسيم سازد. همان طور كه در تمام فيلم ها و داستان ها به مراتب ديده ايم جادوگران براي پيشگويي يك گوي شيشه اي را در دست مي چرخانند و با كمك از نيروي سحر و جادو از آينده سخن مي گويند. شبيه سازي اين مراحل براي باني با يك بطري شيشه اي انجام مي شود. از نيروي سحر باني و واقعيت آن نمي دانيم اما دست الينا در هنگام تقديم بطري شيشه اي ناخودآگاه با دستش برخورد مي نمايد و او با يك حركت ناگهاي خود را به عقب مي كشاند و مضطربانه به الينا چشم مي دوزد. عجيب تر از اين رفتار سخن او در مورد اليناست. او حسش را از تماس دست الينا اينطور بيان مي كند:" حس وجود يك كلاغ در مه" اين فضا شما را ياد چه صحنه اي مي اندازد؟ دقيقا مشابه فضايي كه در گورستان مشاهده نموديم. باني از كجا چنين حالتي را در ذهن خود مي سازد؟ باني واقعا با نيروي ذاتي خود اين فضا را كه الينا در آن حضور داشته لمس كرده است؟ تمام دل نگراني هايي كه الينا بعد از آن اتفاق در گورستان در خيال داشت با يك تماس دست به قلب باني منتقل شد. باني واقعا ساحره و پيشگوست؟
در گوشه اي از جشن جرمي كه در ابتداي همين بخش به رابـ*ـطه اش با ويكي پي برديم با مشاهده رفتار نامناسب او و تايلر يكي از همكلاسي ها عصباني شده و همين خشونت منجر به كدورت مي گردد. ويكي با ناراحتي جشن را ترك نموده و از كالج خارج مي شود. ديري نمي گذرد كه صداي فرياد ويكي توجه همه را جلب مي كند. ديدن بدن غرق در خون او ناشي از حمله ديگري در شهر است، حمله اي كه توسط استيفن نبوده و اكنون مي توان مطمئن بود كه خون آشام ديگري در شهر وجود دارد. استيفن با مشاهده اين صحنه به سرعت به عمارت باز مي گردد. او آنچنان سراسيمه و مضطرب به نظر مي رسد كه توجه زك را به خود جلب مي نمايدو در پاسخ به او مي گويد:" يك نفر امشب حمله كرده و من نبودم". استيفن به اتاق خود پناه مي برد و خلوت او را همان پاسخ سوالات ما بر هم مي زند. ابتدا ورود كلاغ سياه و سپس حضور مرد سياه پوش. ديمن سالواتوره برادر بزرگ استيفن همان خون آشام ناشناس است و كلاغ نشانه حضور اوست. نگاه و مروري كوتاه به تمام اتفاقاتي كه افتاد حقايقي را برايمان ملموس مي سازد. حمله به زوجي ميان جاده با انگشتري عجيب،‌كلاغي كه الينا را تعقيب مي كرد. فضاي گورستان، حمله به ويكي،‌ علت تمام اين حوادث ديمن است. ديمن دليل حضورش را بعد از مدت ها در وطن دختري به نام الينا
مي داند. دو برادر،‌ دو خون آشام، جدال براي يك نام،‌الينا يا كاترين؟ در گفت و گوي ميان آنها تفاوت آشكاري بين دو برادر موج مي زند. يك نفر با ذات انساني مانند استيفن و يك نفر مانند ديمن كه به گفته برادر هرجا قدم مي گذارد مرگ را همراه مي برد.
طبق باورها و افسانه هاي موجود و البته شنيده هاي ما از وامپايرها، اين موجودات در برابر نور خورشيد آسيب پذير بوده و بطور معمول حملات آنها و حتي رفت و آمدشان در تاريكي شب جريان دارد. اما همان طور كه شاهد بوديم استيفن از اين خاصيت متمايز به نظر مي رسدو دليل اين تمايز همان انگشتر عجيب است كه اكنون در دستان دو برادر مي بينيم.




او يك خون آشام بود:

ويكي را سراسيمه به بيمارستان انتقال مي دهند. لحظه اي هشيار و زماني بيهوش و ناتوان ديده مي شود. مت نگران و بي تابانه بر بالين او حضور دارد. لحظه اي كوتاه چشمانش را
مي گشايد و با رمق آخر تنها مي گويد او يك خون آشام بود.
لحظات پاياني اين قسمت را مشاهده مي نماييم،‌از سويي مي دانيم كه ويكي ماهيت موجودي را كه به او حمله كرده را دانسته و احتمالا ظاهرش را نيز به ياد دارد، از سوي ديگر ديمن همان خون آشامي كه به ويكي حمله كرده برادر استيفن است و رسوايي او از جانب ويكي مي تواند براي استيفن نيز خطرساز باشد. آيا ويكي قادر به شناسايي چهره ديمن بوده و با اين وجود استيفن با تهديدي جدي مواجه است؟
لحظات پاياني نيز همچون شروع ماجرا با يادداشت هاي روزانه الينا و استيفن همراه است. الينا از لبخند هاي اجباري خود در برابر ديگران مي گويد و استيفن نيز از نقشه اي براي شروع يك زندگي خالي از رنج.
ضمن اينكه بررسي قسمت اول سريال خاطرات خون آشام را به پايان مي رسانيم توجه شما را به مطلب كوتاهي در مورد ساحر، جادوگر و نيروي سحر و جادو جلب مي نمايم. مطلبي كه مطالعه آن خالي از لطف نيست.

بيشتر بدانيم(سحر و جادو):

در دنیایی زندگی می کنیم که بشر با مشکلات و نگرانیهای روزمره و موقعیتهای شغلی و اجتماعی نامستحکمی روبرو است. او بر اثر این عوامل زیر فشارهای روحی و جسمی قرار دارد. اگر رابـ*ـطه روحانی خوبی با خالق خود نداشته باشد احساس افسردگی و بی پناهی می کند. او سعی دارد در این اقیانوس پر تلاطم زندگی، تکه چوبی یافته و امید نجاتش را برآن ببندد. چه بسا بر اثر درماندگی به فال بینان، غیبگویان، احضار کنندگان ارواح، جادوگران و یا طالع بینان پناه می برد تا از دهان این اشخاص خبر خوشی دریافت کند تا شاید روح تشنه اش سیراب شود و به این طریق تسلی یابد. در صورتی که یکی از رازهای مهم موفقیت بشر در زندگی دانستن کلام خدا و اطاعت از اوامر الهی و دعا در حضورش است زیرا فقط اوست که تسلی دهنده قلب ناآرام بشر می باشد.
سحر و جادو چيست و ساحر و جادوگر كيست؟
سحر و جادو در اصل از ایجاد اختلال درامواج جهان به وجود می آید. سحر، دانش شگرف و شيطاني است كه به امورخارق العاده شباهت دارد اما خود خارق العاده نيست چرا كه اولا آموختني است و ثانياًشخص جادوگر و مرتكب عمل جادوئي آخرين شخصي نيست كه توانسته با توجهات و تلقيناتشيطاني در مجاري عادت تصرف كند بلكه اشخاص ديگري هم با تعليم مي توانند به مانند اوانجام دهند و جادوگر شخصي است كه تحت تعليم اين علم شيطاني قرار گرفته و با الهاماتو توجهات و اوراد طلسم هاي شيطاني اقدام به امور شبه خارق العاده مي كند چرا كه ايناعمال شيطاني از درجه ي اعتبار از معجزه و كرامت كه خداوند به بندگان صالح وبرگزيده ي خود عطا مي كند تفاوت دارد.
برای دوره ای در اروپا این باور که افراد قدرتمندی وجود دارند که دارای قدرتی فرا مادی بوده و می توانند از این طریق روی ذهن و بدن فردی دیگر علی رغم خواست آنها تاثیر بگذارند و حتی می توانند ساختار اجتماعی یا مذهبی را تغییر دهند رايج بود.
منظور از یک ساحر چیست؟ آیا صرفا فردي که قدرتمند باشد یک ساحر است؟ با بررسی مفهومی آن می توان به این نتیجه رسید که این که ساحر دارای قدرتی فرامادی هست و از طریق این قدرت روی جامعه و افراد تاثیرات منفی اعمال می کند. از طرف دیگر می توان نشان داد که همچین افرادي وجود ندارند. شاید اشخاص قدرتمندی باشند که بتوانند روی ذهن افراد تاثیر بگذارند ولی این قدرت فرا مادی نیست و از طریق جادو نیز اعمال نمی شود. بنابراین کل مبحث معیوب است.


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • جذاب
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
خاطرات يك خون آشام (The Vampire Diaries):
فصل اول- اپيزود دوم

شب دامن پر چين و سياه خود را بر جنگل افكنده است. گردشي عاشقانه در دل شب هاي جنگل براي ديدن ستاره دنباله دار. زوج جوان چادر خود را درجنگل برپا داشته و خلوتي صميمانه را در كنار هم آغاز نموده اند.. مرد جوان لحظاتي چادر را ترك مي نمايد ليك با طولاني شدن غيبت او زن نيز به بيرون از چادر مي رود و طولي نمي كشدكه با ديدن جسد غرق در خون مرد بر روي درخت متوجه مرگ او مي شود. جنگل است و حيوانات وحشي، اما واقعا يك حيوان مي تواند چنين قدرتي داشته باشد كه يك جسد را روي درخت همراه ببرد؟ فرياد زن سكوت شب را مي شكند. گريزش از اين مكان با سر رسيدن كلاغ سياهي بي ثمر است. وحشت و هراس او از مرگ در سياهي شب محو مي شود. حمله اي ديگر آن هم در خارج از شهر صورت مي پذيرد. ديمن اين بار نيز جان دو انسان ديگر را مي گيرد. رفتاري كه تا اين لحظه از برادران سالواتوره مشاهده نموديم كاملا متفاوت با يكديگر است. استيفن پسري آرام و كاملا منطقي با تصميم گيري هاي عقلاني،‌اما ديمن بر خلاف او بي رحم و خونخوار است و حملات وحشيانه اش گواه ذات سياه اوست. دو برادر كه شايد بتوان تنها نقطه مشتركشان را در خون آشام بودن دانست.

زندگي در گذر است... لبخندي به روي لحظه ها...

بعد از روزهاي زياد ما امروز احساس زيبايي داريم.
يك صبح زيبا لبخند بر لـ*ـب هاي ما مي نشاند. شاداب و پر نشاط از شروع احساسي كه فضاي دل را از عطر دلپذيرش آكنده نموده، روز ديگري را آغاز نموده ايم. استيفن و الينا هر دو گذشته اي ناخوشايند را به بايگاني خاطرات فرستاده و زندگي جديدي را شروع مي كنند. براي الينا مرگ پدر و مادر نقطه تلخ و سياهي در زندگي به شمار مي رود. سقوط اتومبيلي كه الينا نيز در آن حضور داشته از روي يك پل همواره احساسي را براي او به همراه آورده كه باعث شود دختر غمگين ما حسرت و پشيماني را همدم لحظه هايش داشته باشد.
اين كه استيفن با چه حوادثي رو به رو بوده و دختري كه تنها عكسي از او مشاهده نموديم و رابـ*ـطه ميانشان چه بوده را هنوز نمي دانيم اما كلماتي را كه استيفن در دفترچه خاطرات خود مینویسد نشان از حسرت و اندوهي عظيم دارد. از روزهاي غمباري كه ارمغانش انزواي اوست. استيفن براي تحول در زندگي ابتدا براي ثبت نام به كالج مراجعه نمود. ادامه تحصيل گام نخست براي اين تصميم است. آشنايي با دختري كه البته شباهت خيره كننده با دلدار روزهاي گذشته دارد،‌ كاترين! مي تواند گام دوم باشد اما واقعا استيفن بر حسب سرنوشت و اتفاق با الينا آشنا شد؟ اصلا دليل اين شباهت ميان الينا و كاترين چيست؟
استيفن مشغول ثبت خطي ديگر از زندگي خويش است، او معتقد است كه پس از مدت ها احساس مي كند كه كاملا بيدار است. براي اولين بار به روزش خوش آمد مي گويد و ديدن الينا را اميدي براي زيبايي بخشيدن به لحظاتش مي پندارد. الينا نيز در سويي ديگر تغيير زندگي را با لبخندي بر لـ*ـب میپذیرد. هر دو از احساسي تازه سخن مي گويند.
جنا،‌ خاله الينا از زمان مرگ پدر و مادر سرپرستي او و برادرش را بر عهده گرفته است. زني كه شايد براي اين مسئوليت سنگين جوان و كم تجربه به نظر مي رسد. رفتار جرمي و روندي كه در مسير زندگي در پيش گرفته جدا از سنگيني اتفاقي كه رخ داده مي تواند ناشي از سهل انگاري جنا نيز باشد. نا آرامي هاي جرمي تا آن جا ادامه دارد كه جنا براي رسيدگي به وضعيتش در مدرسه احضار شده است. آقاي تانر استاد جرمي كه جنا را فراخوانده،‌ از رفتار جرمي سخن مي گويد. اعتياد جرمي به سادگي از پرخاشگري ها،‌ از غيبت هاي مكرر، بدخلقي ها و ياس و نااميدي او قابل لمس است. تانر بطور غير مستقيم جنا را در انجام وظيفه اي كه بر عهده دارد سهل انگار مي داند و او را سرزنش مي کند.
محوطه كالج مملو از جمعيت است. هر گوشه عده اي از دانش آموزان را مشاهده مي كنيم كه مشغول صحبت هستند. صحبت و گفت و گو از هر جايي، از ستاره اي كه پس از 145 سال از آسمان ميستيك فالز عبور مي نمايد. از حمله هاي اسرار آميز در گوشه و كنار شهر كه هراس را در دل همگان نهاده است. الينا و مت از وضعيت ويكي مي گويند،‌ اما استيفن با توجه به قدرت شنوايي خود به راحتي و بدون توجه به بعد مسافت مكالمه آن دور را مي شنود. او به خوبي مي داند كه ديمن وحشيانه به ويكي حمله نموده است. وجود خون آشام ها در شهر آنقدر بعيد به نظر مي رسد كه ذهن عموم از حمله به ويكي تنها به وجود يك حيوان درنده نشانه رفته و در باور كسي نمي گنجد كه پاي يك خون آشام در ميان باشد، ليك در لحظات كوتاهي كه ويكي بهوش مي آيد از خون آشامي مي گويد كه او را مورد حمله قرار داده است. استيفن مي داند كه اگر حرف ويكي منتشر شده و عمومي شود خطر بزرگي در كمين او و برادرش است. با سرعتي كه فقط از يك خون آشام قابل درك است خود را به بيمارستان مي رساند. قصد و نيت استيفن پاكسازي ذهن ويكي است. قابليتي كه از استيفن در اين قسمت مشاهده مي كنيم يكي از ويژگي هاي ذاتي وامپاير ها در اين سريال است. نگاهي نافذانه از سوي استيفن به عنوان يك خون آَشام به چشمان ويكي و تلقين جملات مورد نظر به او. به اين صورت كه استيفن كاملا واضح براي ويكي بيان نمود كه حمله به او توسط يك حيوان بوده است. مديريت بر ذهن ويكي كه تنها چشم بر هم زدني به طول انجاميد. استيفن پس از انجام ماموريتي ناخواسته به سرعت بيمارستان را ترك مي نمايد. قدرت كنترل ذهن انسان موضوعي است كه در اين سريال بطور روشن به آن پرداخته شده است. يك خون آشام با نگاه نافذ خود مي تواند موضوعي را كه مد نظرش است به شخص مقابل تلقين نموده و ذهنش را مطابق خواسته خود تغيير دهد. استيفن آن قسمت از حافظه ويكي را كه مرتبط با خون آشام بود حذف مي نمايد و حمله حيوان را جايگزينش مي نمايد.


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • جذاب
Reactions: ~ریحانه رادفر~

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,113
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفت و گوي دوستانه... اين دوستان هميشگي!!

الينا، باني و كارولاين سه نفر با شخصيت ها و خصوصيات اخلاقي متفاوت و شرايط زندگي مجزا دوستاني هميشگي و همراه هم به شمار مي روند. با سرگذشت الينا كم و بيش آشنا هستيم، همچنين باني را به عنوان ساحره و پيشگو مي شناسيم و بالاخره كارولاين دختر كلانتر شهر ميستيك فالز سومين نفر از اعضاي اين جمع به شمار مي روند. دوستاني كه اغلب اوقات در كنار هم و سهيم در اتفاقات مختلف مشاهده مي شوند. در گفت و گوي سه نفره آن ها از هر موضوعي داد سخن مي رود. از ستاره دنباله داري كه آسمان شهر را زينت مي بخشد تا رابـ*ـطه الينا و استيفن. باني با توجه به نيروي ذاتي خويش معتقد است كه عبور ستاره دنباله دار نه تنها خوشايند است بلكه در پي آن اتفاقات شوم و ناگواري رخ خواهد داد. يادآوري اين كه بدنبال آخرين ستاره اي كه از آسمان ميستيك فالز عبور نموده، افراد زيادي جان باخته اند را تاييدي بر گفته خويش مي داند( توضيح مختصري در مورد ستاره دنباله دار و ماهيت آن در انتهاي مطلب براي علاقه مندان قرار خواهد گرفت).
روزي كه استيفن براي اولين بار پا به كالج گذاشت كارولاين از جمله كساني بود كه سعي در برقراري رابـ*ـطه با او داشت و شكست او در اين مسير، اكنون حس حسادت به الينا را در نهادش پرورش مي دهد. بطور كلي شخصيتي كه تا كنون از كارولاين مشاهده نموديم نمايشگر دختري سبكسر، سرخوش، پر حرف و بسيار سطحي بوده است. دختري كه با اولين نگاه به هر سوي روانه مي شود. شخصي كه در كلامش سنجش و تفكر ملموس نيست و اغلب اوقات با كلمات بي محتوايش ديگران را از اطرافش پراكنده مي نمايد. كارولاين آنقدر نسبت به رابـ*ـطه الينا و استيفن كنجكاو است كه با سوالات پي در پي خويش الينا را كلافه مي نمايد و او به ناچار جمع دوستانه را ترك مي كند، اما نيروي حسادت كارولاين قدرتمند تر بوده و الينا را راهي عمارت سالواتوره مي سازد.




عمارت سالواتوره:

الينا با ذهني درگير در مقابل حرف هاي كارولاين تاب نمي آورد و براي يافتن آرامش خاطر خود را مقابل عمارتي بزرگ مي بيند. زنگ در را چند بار مي فشارد و پس از اينكه تلاشي از جانب ساكنان براي گشودنش ديده نمي شود با توجه به باز بودن درب ورودي، ‌با كنجكاوی وارد
مي شود. رمز و رازي كه در اين عمارت اسرار آميز وجود دارد الينا را نيز در خود فرو مي برد. تا اين جاي داستان عمارتي كه از خانواده سالواتوره شاهده بوديم كاملا متفاوت با فضاي ديگر منازل سريال ديده مي شود. يك عمارت كاملا سلطنتي كه هر كس با اولين نگاه به اين معماري و دكوراسيون مي تواند اصالت ساكنين آن را از ابتدا تاكنون لمس نمايد.
الينا آهسته قدم بر مي دارد. خلوت و سكوت مبهم و غير عادي به همراه فضاي نيمه تاريك ساختمان، تپش قلب را نا منظم نموده و ورود ناگهاني كلاغ سياه هيجان را به اوج مي رساند. هر چيزي در اين عمارت اسرار آميز نفس را در سينه حبس مي كند. ديمن كه حضور الينا را در همان لحظات ابتدايي حس كرده در پشت سر او ظاهر مي شود. گويي بي ميل نيست كه او را هراسان ساخته و از دستپاچگي او لـ*ـذت مي برد. الينا پيش از اين ها از استيفن در مورد خانواده اش و خواهر و برادرانش سوالات زيادي پرسيده است اما هربار در كشف پاسخ آن ها ناكام مانده است. دليل اين پنهان كاري براي او قابل درك نيست. اين ابهام و سردرگمي اكنون با وجود ديمون رنگ ديگري به خود مي گيرد. ديمن خود را معرفي مي كند. نگاه عميق ديمون به او نامفهوم است، نمي دانيم در باور ديمون نگاهش به الينا اين چنين عميق و جذاب است يا يادآوري نگاه زني به نام كاترين باعث ژرفاي نگاهش شود؟ لبخند شيطاني ديمن حتي در لحظاتي كه به عمد از رابـ*ـطه استيفن و كاترين در گذشته سخن مي گويد هدفمند بودن حضورش را در شهر تاييد مي نمايد. حضور ديمن كاملا با الينايي كه شباهتش با آن دختر گذشته هاي دور مثال زدني ست مرتبط است. الينا ناخواسته وارد مسيري با پاياني
نامشخص شده كه حتي روحش هم از آن بي خبر است. استيفن صداي مكالمه آن ها را شنيده و خود را به آن دو مي رساند. از نظر او ديمون براي او و رابـ*ـطه اش با الينا تهديد و خطر محسوب مي شود تا آن جا كه كلامي اضافه تر را نيز ميانشان جايز ندانسته و با رفتارش باعث مي شود كه الينا به سرعت آن جا را ترك نمايد.
هراس استيفن از گذشته، حوادث نا معلوم آن، از برادري كه اكنون در جوارش حضور دارد، از مصاحبت او با دختري كه رشته احساسش را به دست دارد،‌ گواه از روزهاي پر حادثه و غمبار گذشته دارد. روزهايي از يك مثلث شايد عاشقانه ميان استيفن،‌ ديمن و كاترين!

ستاره آرزوها... ستاره دنباله دار...

هميشه در باور برخي از انسان ها و در افسانه ها عبور ستاره دنباله دار با آرزوهاي محال و گاه دست نيافتني همراه بوده است. ستاره اي كه با حضورش جلوه زيبا و رويايي را به آسمان مي بخشد. از روزگاران قديم هميشه وقتي يك ستاره دنباله دار از آسمان رد مي شد بودند كساني كه با ديدنش در دل آرزويي براي خود و اطرافيان داشتند كه معتقد بودن به دنبال اين ستاره برآورده خواهد شد. شهر ميستيك فالز امشب ميزبان ستاره ايست كه برخي آن را شادي آور مي دانند و گروهي مانند باني وجودش را شوم و ناگوار مي دانند. اهالي شهر ميستيك فالز نيز براي مشاهده ستاره آرزوها كنار هم گرد آمده اند. محوطه كالج نيز شلوغ و پر هياهو به نظر مي رسد. آسمان پر ستاره، شمع هاي سوزان در دست، لبخند و شادي حاكم بر جو،‌ جشني به وسعت سقف آرزو هاي انسان. شمعي در دست الينا،‌ شمعي در دست استيفن،‌ لبخند بر لـ*ـب اين دو حاكي از شمع و كور سوي اميديست كه در دلشان روشن شده است. زندگي تلخي كه گذشته را، بر كامشان زهر نموده، اكنون با رايحه احساس تغيير يافته و لبخند را زينت بخش لحظات آنان ساخته است. استيفن براي دلجويي از بابت اتفاقي كه در عمارت رخ داد جذاب ترين و مهربان ترين نگاه هايش را خالصانه تقديم الينا مي کند. خون آشامي كه روزهاي بي شماري تنهايي را همدم زندگي طولاني و دشوار خود دانسته و اكنون با وجود الينا شوق زيستن به كالبد وجودي اش بازگشته است. الينا روزهاي اندوهبار گذشته را از مرور خاطرات در چشمان بي تاب مت كه به او خيره شده
مي گيرد و در پي اميدي براي ساخت آينده چشم در چشم استيفن مي افكند. استيفن با توضيحاتي كه در مورد ستاره دنباله دار بيان مي كند در واقع زندگي تلخ خود را ورق مي زند. ستاره اي كه به گفته او در يك مدار محبوس شده، همچون استيفن كه در كالبد جسم خود اسير گشته است. جسمي كه يك بار حيات خود را از دست داده و اكنون نقش قفس را براي مرد جذاب ما ايفا مي كند. غم عظيم استيفن، اندوه را بر دل مي نشاند. زماني كه از تنهايي ستاره زيباي آرزوها مي گويد ناخودآگاه اين تنهايي دراز مدت اوست كه در ياد ما جا خوش
مي كند. تفاوتي كه ميان او و برادرش مي بينيم،‌ دليل اين سال هاي تنهايي اوست. شيوه زندگي استيفن با تلاش براي حفظ ذات انساني اش پيش مي رود. او براي ادامه حيات بر خلاف ديگر خون آشام ها حتي برادرش ديمن، از خون حيوانات تغذيه مي نمايد. اين راه زندگي او منجر به انزواي دراز مدتش شده است. در اين سو استيفن با احساسي زلال و پاك در كنار دختر مورد علاقه اش چشم بر آسمان زندگي دوخته است و در سوي ديگر ديمن با ذات سياهش همراه دختري بي گنـ*ـاه ديده مي شود. ديمون ويكي را بر بلنداي پشت بامي كشانده و او را كه وضعيت عمومي مناسبي ندارد تشويق به پريدن از آن ارتفاع مي كند،‌ استيفن كه صداي فرياد هاي ويكي را مي شنود به كمك مي شتابد و برادر خود را براي حركات شتابزده و نسنجيده اش كه ممكن است باعث رسوايي آن ها شود سرزنش
مي نمايد. ذات انساني و حيواني اين دو برادر تفاوت بنيادي مانند سياهي شب و روشني روز دارد.




خورشيد طلوع نموده و حقايق آشكار شد:

الينا با پر رنگ شدن احساسش نسبت به استيفن تلاش براي كسب اطلاعات از زندگي او و دانستن آن چه كه در گذشته اتفاق افتاده را آغاز نموده است. هر چقدر او در اين راه مصمم تر گام بر مي دارد،‌استيفن ناخواسته بر ابهاماتش مي افزايد. حقايقي كه در زندگي اين مرد اسرار آميز وجود دارد آنقدر غير قابل باور و تلخ هستند كه استيفن به خاطر از دست ندادن معشـ*ـوقه اش هم كه شده قادر به بيان آنها نيست. الينا از گذشته چيزي نمي داند. از زندگي دشوار و طاقت فرسايي كه بر مرد محبوبش گذشته است هیچ اطلاعی ندارد. او با تحريك اطرافيان ‌خصوصا كارولاين، با مشاهده اتفاقات حاشيه اي و حتي با آمدن ديمن كنجكاوي اش بيشتر شده و براي فرونشاندن آتش ابهاماتش استيفن را تحت فشار قرار مي دهد. تلاش او براي كسب پاسخ سوالاتش نتيجه اي ندارد و او با دلخوري جشن را ترك مي نمايد.
ناراحتي و غم او براي استيفن قابل تحمل نيست،‌اما شرايط زندگي او آن چنان منحصر به فرد است كه چاره اي جز كتمان حقايق ندارد. استيفن در جست و جوي الينا به قصد دلجويي به سمت باني مي رود. باني بهترين دوست و همدم روزهاي تلخ گذشته الينا، ‌شروع رابـ*ـطه او را با استيفن در جهت تغيير روند زندگي خوشايند مي داند و كمك به مرد جوان را به نوعي ياري به دوست خود مي داند. به همين منظور شماره تلفن او را در اختيار استيفن قرار
مي دهداما...!! لمس دست اسيتفن توسط او،‌ دست يك خون آشام، ‌انساني كه به ظاهر حيات دارد اما در واقع مرده اي متحرك توسط يك جادوگر، احساس تلخ و شومي را در دل باني مي نشاند. گويي ماهيت وجودي استيفن در اين تماس بر قلب باني ظاهر مي شود. تماسي كه مي تواند سرآغاز حوادث غير قابل پيش بيني در آينده باشد.
جشن پايان يافته است. جرمي در پي ويكي،‌ اما او با ديگري، كارولاين به دنبال نگاهي جديد و جذاب همراه با ديمن در سياهي شب محو مي شوند. الينا براي ديداري ديگر روبه روي عمارت سالواتوره، پشيمان از رفتار خويش، جشن پايان يافته است. رنگ احساس آن دو در ژرفاي دل شب عميق و پر رنگ مي شود.
برگي از خاطرات روزانه الينا و خون آشام در سياهي شب اين بار در كلامشان ثبت مي شود.
الينا بر زبان و البته بر دفتر خاطرات بيان مي نمايد كه: امروز خود را متقاعد كردم كه ريسك نكن، احساساتي نباش، اما اين ها بهانه است،‌ زيرا كه حقيقت اين است كه من ترسيدم،‌ از خوشحالي خود آن هم با دانستن اينكه دنيا رو به نابودي است ترسيدم.
استيفن آرام و زيبا خطي از خاطرات مي گويد: با دختري آشنا شدم،‌ دختري افسانه اي،‌ اما خورشيد طلوع نمود و حقايق را آشكار ساخت.
در سويي احساسي به زلالي آب،‌ با عظمتي به اعماق دل شب و در سويي هـ*ـوس ميان ديگران. برادري با عشقي پاك و افسانه اي، برادري با هوسي به پليدي خون. در اين سو الينا سر بر شانه پر مهر استيفن مي گذارد و ديمن در سويي ديگر آخرين تصوير ما را با حمله به كارولاين رقم مي زند.
منبع: سینما سنتز


نقد فیلم خاطرات یک خون آشام

 
  • تشویق
Reactions: ~ریحانه رادفر~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا