خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره آموزش
آنگاه آموزگاري گفت: با ما از آموزش سخن بگو. و او گفت: - هیچ کس نمی تواند چیزي را بر شما آشکار کند مگر آنچه را که در سحرگاه دانش شما نیم خفته بوده باشد. آموزگاري که در سایه ي معبد در میان شاگردانش راه می رود از دانش خود چیزي به آنها نمی دهد از ایمان خود و از مهر خود می دهد. اگر به راستی دانا باشد از شما نمی خواهد که به خانه ي دانش او در آیید شما را به آستانه ي ذهن شما راهبري می کند. ستاره شناس می تواند از دریافت خود درباره ي افلاك با شما سخن بگوید اما نمی تواند دریافت خود را به شما بدهد. آواز خوان می تواند از آهنگی که در سراسر فضا مترنم است ترانه اي براي شما بخواند اما نمی تواند گوشی بدهد که آن آهنگ را می گیرد یا صدایی که آن را باز می سازد. و آن که در دانش اعداد استاد است می تواند براي شما ازجهان وزن ها و اندازه ها سخن بگوید ولی نمی تواند شما را به آن جهان ببرد. زیرا که بینش یک فرد بال هاي خود را به فرد دیگري نمی دهد. و همان گونه که یکایک شما در دانش خداوند تنها هستید یکایک شما در دانش خود از خداوند و در دریافت خود از زمین تنها خواهید بود.

درباره دوستی

آنگاه جوانی گفت: با ما از دوستی سخن بگو و او در پاسخ گفت: - دوست تو نیازهاي برآورده ي توست. کشت زاري ست که در آن با مهر تخم می کاري و با سپاس از آن حاصل برمیداري. سفره ي نان تو و آتش اجاق توست. زیرا که گرسنه به سراغ او می روي و نزد او آرام و صفا می جویی. هنگامی که او خیال خود را با تو در میان می گذارد از اندیشیدن نه در خیال خود مترس و از آوردن آري بر زبان خود دریغ مکن.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
و هنگامی که او خاموش است دل تو همچنان به دل او گوش می دهد. زیرا که در عالم دوستی همه ي اندیشه ها و خواهش ها و انتطار ها بی سخنی به دنیا می آیند و بی آفرینی نصیب دوست میگردند. هنگامی که از دوست خود جدا می شوي غمگین مشو. زیرا آن چیزي که تو در او از هر چیزي دوست تر می داري بسا که در غیبت او روشن تر باشد چنان که کوه نورد از میان دشت کوه را روشن تر می بیند و زنهار که در دوستی غرض نباشد مگر ژرفا دادن به روح. زیرا مهري که جویاي چیزي به جز باز نمودن راز درون خود باشد مهر نیست دامی ست گسترده که چیزي جز بیهودگی در آن نمی افتد. و زنهار که از هر آنچه داري بهترینش را به دوستت بدهی. اگر او را باید که جزر روزي تو را ببیند بگذار که مد آن را هم بشناسد. آنچه گونه دوستی ست که براي سوزاندن وقت به سراغش می روي؟ به سراغ دوست مرو مگر براي خوش کردن وقت. زیرا کار او این است که نیاز تو را برآورد نه آنگه خالی درون تو را پر کند. و شیرینی دوستی را با خنده شیرین تر کن و با بهره کردن خوشی ها. زیرا در شبنم چیزیهاي خرد است که دل انسان بامداد خود را می جوید و از ان تر و تازه می گردد.

درباره سخن گفتن

آنگاه ادیبی گفت: از سخن گفتن بگو و او در پاسخ گفت: انسان آنگاه سخن میگوید که با اندیشه هاي خود در آشتی و آرام نباشد و هرگاه دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند در لـ*ـب هاي خود زندگی میکند و صدا وسیله ي انصراف خاطر و گذراندن وقت است. و بسیاري از سخنان شما اندیشه را نیمه جان میکنند. زیرا که اندیشه پرنده ایست آسمانی که در قفس سخن شاید به راستی بال هایش را باز کند ولی به پرواز در نمی آید. در میان شما کسانی هستند که از بیم تنهایی به پرگویان پناه میبرند.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
سکوت تنهایی خوشیتن برهنه ي انها را در برابر چشم شان آشکار میکند و از ان میگریزند و کسانی هستند که سخن میگویند و بی آنکه بدانند یا بیندیشند حقیقتی را آشکار میکنند که خود در نمی یابند. و کسانی هستند که حقیقت را در درون خود دارند ولی ان را بر زبان نمی آورند در سـ*ـینه ي این گونه کسان است که روح در سکوت آهنگین خود خفته است. هنگامی که در راه یا در میدان بازار به دوست خود بر می خوردي بگذارید که روح تان لـ*ـب هاي تان را به جنبش در اورد و زبان تان را رهبري کند. بگذارید صدایی که در صداي شماست با گوشی که د گوش اوست سخن بگوید. زیرا که روح او حقیقت دل شما را نگاه می دارد همچون طعم شرابی که در خاطر می ماند هنگامی که رنگ از یاد رفته اس و جامی در میان نیست.

درباره زمان
آنگاه ستاره شناسی گفت: اي استاد درباره ي زمان چه می گویی؟ و او پاسخ داد: شما می خواهید زمان را که بی اندازه و اندازه ناپذیر است اندازه بگیرید. می خواهید رفتارتان و حتی روح تان را از روي سعات ها و فصل ها راه ببرید. از زمان رودخانه اي می سازید و در کنارش می نشینید تا گذر آن را تماشا کنید.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما آنچه در وجود شما بی زمان است از بی زمان بودن زندگی آگکاه است و می داند که دیروز همین خاطره ي امروز است و فردا رویاي امروز. و آن روحی که در درون شما می خواند و می اندیشد هنوز در دایره ي همان نخستین لحظه اي ست که ستاره ها را در اسمان پراکند. کیست از میان شما که احساس نکند توانایی مهر ورزیدنش بی پایان است؟ با این همه کیست که احساس نکند آن مهر گرچه بی پایان است در مرکز وجود او در بند مانده است و در گردش نیست گردش از مهر اندیشه اي به مهر اندیشه اي و از مهر کاري به مهر کاري دیگر؟ و آیا زمان هم مانند مهر تقسیم ناپذیر و بی مکان نیست؟ اما اگر ناگزیر باید زمان را در اندیشه ي خود با فصل ها اندازه بگیرید پس بگذارید که هر فصلی هماه ي فصل هاي دیگر را در برگیرد. و بگذارید که امروز گذشته را با یاد در بربگیرد و آینده را با رغبت.

درباره خوبی و بدي
آنگاه یکی از پیران شهر گفت: -با ما از خوبی و بدي سخن بگو. و او پاسخ داد: -از آن خوبی که در شماست می توانم سخن بگویم اما نه از بدي. زیرا مگر بدي چیست به جز خوبی که از تشنگی و گرسنگی خود رنج می کشد؟ راستی را خوبی چون گرسنه باشد حتی در غارهاي تاریک در پی خوراك می گردد و چون تشنه باشد حتی از آب هاي مرده می نوشد. شما هرگاه که با خوشتن خویش یکی باشید خوبید. آنگه که با خویشتن خویش یکی نباشید بد نیستید. زیرا خانه اي که در آن خلاف افتاده باشد کنام دزدان نیست خانه ایست که در آن خلاف افتاده است. و کشتی بی سکان شاید بی مقصدي در میان جزیره هاي پر خطر سرگردان شود اما به ته دریا فرو نمی رود.



پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شما آنگه خوبید که بکوشید از خود بدهید هرگاه که در پی سودي از براي خود باشید بد نیستید. زیرا آنگه که در پی سود باشید ریشه اي هستید که به خاك چنگ انداخته است و پستان او را می مکد. بیگمان میوه نمی تواند به ریشه بگوید "مانند من رسیده و پر آب باش و همیشه از مایه ي خود ببخش". از براي میوه بخشیدن نیاز است چنان که گرفتن هم نیاز ریشه است. شما آنگه خوبید که در گفتار خود تمام آگاه باشید اما هرگاه به خواب بروید و زبان تان بد*کاره بگردد بد نیستید. حتی گفتار لکنت آمیز هم بسا که زبان ناتوان را توان ببخشد. شما آنگاه خوبید که با عزم تمام و گام استوار به سوي مقصد خود می روید. اما هرگاه آن راه را لنگ لنگان بپیمایید بد نیستید. حتی کسانی که می لنگند واپس نمی روند اما اي تن درستان و تیز روان زنهار که در برابر لنگان ملنگید و این را مهربانی مپندارید.
شما به هزار گونه خوبید اما آنگاه که خوب نیستید بد نیستید. تنها تن بهل و تن آسانید. دریغا که گوزنان نمی توانند تیزپایی را به سنگ پشتان بیاموزند. خوبی شما در خواهشی ست که از براي رسیدن به خویشتن بزرگ خویش دارید و این خواهش در همه ي شما سرشته است اما نزد پاره اي از شما این خواهش رود خروشانی ست که شتابان به سوي دریا می رود و رازهاي کوه ساران و نغمه هاي بیشه زاران را با خدو می برد. نزد پاره اي دیگر این خواهش جوي همواري ست که خود را در پیچ و تابهایش از یاد می برد و در رسیدن به ساحل دریا درنگ میکند. اما زنهار ان که خواهش بیشتري دارد با آنکه پاي خواهشش می لنگد نگوید "چرا آهسته و لنگ لنگان می روي؟" زیرا خوبان حقیقی از برهنگان نمی پرسند "پس پیراهنت کجاست؟" یا از بی خانگان نمی پرسند "چه بر سر خانه ات آمده است؟"


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره دعا
آنگاه یک زن روحانی گفت: با ما از دعا سخن بگو. و او در پاسخ گفت: شما به هنگام سختی و نیاز دعا میکنید کاشکی در عین عافیت و در روزهاي فراوانی هم دعا میکردید. چون دعا چیست مگر گسترش خویشتن در اثیر زنده؟ وگر از براي شما آسایش است که تاریکی خود را در فضا بریزید همچنین شادي میخواند کاري جز گریه نمی توانید کرد پس او را باید که بارها و بارها شمارا برانگیزد تا آنکه به خنده در آیید. آنگاه که دعا میکنید در هوا بر می آیید تا با کسانی در همان ساعت دعا میکنند و جز در دعا آنها را نخواهید دید دیدار کنید. پس بگذارید که زیارت شما از آن معبد نا پیدا همه خوشی باشد و دیدارتان همه شیرینی زیرا که اگر قصد شما از در آمدن به معبد چیزي جز خواستن نباشد چیزي نخواهید گرفت وگر از براي فروانداختن خود به معبد در آیید کسی شما را فراز نخواهد آورد: یا حتی اگر از براي آن به معبد در آیید که خیر دیگران را گدایی کنید درخواست شما شنیده نخواهد شد. همین بس که به آن معبد ناپیدا در آیید. من نمی توانم به شما بیاموزم که چگونه با کلام دعا کنید خداوند به کلام شما گوش نمی دهد مگر آنگه که خود او از زبان شما سخن میگوید. و من نمی توانم دعاي دریاها و جنگل ها و کوه ها را به شما بیاموزم. اما شما که زاده ي کوه ها و جنگل ها و دریاها هستید دعاي آنها را در دل خود خواهی یافت. و همین قدر که در سکوت شب گوش فرادهید صداي آنها را خواهید شنید که با سکوت می گوبند "خداوندا اي که خویشتن بال دار مایی آنکه در ما اراده می کند اراده ي توست آنکه در ما می خواهد خواهش توست. انگیزش توست که شب ها مارا که از آن توست به روز می برد که خود از آن توست. ما نمی توانیم چیزي از تو بخواهیم زیرا که تو نیازهاي ما را می دانی پیش از آن که در ما زاییده شوند: "تو خود نیاز مایی و هر چه بیشتر از خود به ما بدهی همه چیز به ما دادي".


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره لـ*ـذت
آنگاه زاویه نشینی که سالی یک بار به شهر می آمد پیش آمد و گفت: با ما از لـ*ـذت سخن بگو. و او در پاسخ گفت: لـ*ـذت ترانه ي آزادیست. اما در آزادي نیست. شکفتن خواهش هاي شماست. اما میوه ي انها نیست. ژرفایی ست که بلندا را فرامیخواند. اما خود نه ژرف است و نه بلند. در قفس مانده ایست که به پرواز در می آید. امافضاي فروبسته نیست. آري به راستی لـ*ـذت ترانه ي آزادیست. و من آرزو می کنم شما آن را از دل بسرایید اما نمی خواهم که در این سرایش دل خود را ببازید. برخی از جوانان شما لـ*ـذت را چنان می جویند که گوشی همه چیز همان لـ*ـذت است و شما در حق آنها حکم می کنید و گوش مالشان می دهید. من حکم نمی کنم و گوش مال نمی دهم من آنها را به جست و جو می خوانم. زیرا که لـ*ـذت را خواهند یافت اما نه تنها لـ*ـذت را لـ*ـذت هفت خواهر دارد و کنتریت آنها از لـ*ـذت بسی زیباتر است. مگر نشنیده اید که مردي زمین را در پی ریشه می کند و به گنج رسید؟ برخی از پیران شما لـ*ـذت را با تاسف به یاد می آورند همچون خطایی که در سرخوشی از آنها سر زده باشد. اما پشیمانی ابر آلوده کردن روح است نه ادبن کگردن آن. آنها باید لـ*ـذت هاي خود را با سپاس به یاد بیاورند چنان که برداشت محصول تابستان را به یاد می آورند. اما اگر پشیمانی از براي آنها آسایشی در بردارد بگذاري بیاسایند. در میان شما کسانی هستند که نه چندان جوان اند که به جست و جو بروند و نه چندان پیر که به یاد بسنده کنند و از بیم جستن و به یاد آوردن از هرگونه لذتی کناره می گیرند مبادا از روح غافل شوند یا آن را بیازاند. اما ترك لـ*ـذت خود لـ*ـذت آنهاست.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس آنها هم گنج خود را می یابند گرچه با دست هاي لرزان در پی ریشه می گردند. اما به من بگویید کیست که بتواند روح را بیازارد؟ آیا بلبل سکوت شب را بر هم می زند یا پروانه ي شب تاب تابش ستارگان را؟ آیا زبانه یا دود آتش شما بر دوش باد سنگینی می کند؟ آیا گمان میکنید روح تالاب آرامیست که بتوانید با چوبی آن را بیاشوبی؟ بسیار پیش می آید که لذتی را از خود دریغ می دارید اما هـ*ـوس آن را در گوشیه از از وجود خود می اندوزید. کسی چه می داند که آنچه امروز از میان برخاسته است در انتظار فردا ننشسته باشد؟ حتی تن شما میراث خود و نیاز بر خود را می شناسد و فریب نخواهد خورد. تن شما چنگ روح شماست با شماست که از این چنگ نواي خوش در آورید یا صداي ناخوش. حال در دل خود می پرسید "چه گونه در لـ*ـذت آنچه را خوب است از آنچه بد بشناسیم؟" به کشت زارها و باغ هاي خود بروید تا ببینید که لـ*ـذت زنبور در این است که انگبین گل را گرد بیاورد اما لـ*ـذت گل هم در این است که انگبین خود را به زنبور بدهد زیرا که از براي زنبور گل سرچشمه ي زندگیست و از براي گل زنبور پیک مهر است و از براي هر دو زنبور و گل دادن و گرفتن لـ*ـذت و نیاز است و خوشی. اي مردمان ارفالس در لـ*ـذت هاي خود مانند گلها و زنبورها باشید.

درباره زیبایی
آنگاه شاعري گفت: با ما از زیبایی سخن بگو. و او پاسخ داد: زیبایی را در کجا می جویید و او را چه گونه می یابید مگر انگاه که او خود راه و راهبر شما باشد؟ و چه گونه از او سخن می گویید مگر آنگاه که او خود بافنده ي سخنان شما باشد؟ غم دیدگان و آزردگان می گویند "زیبایی مهربان و ملایم است


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانند مادر جوانی که نیم شرمنده از شکوه خود در میان ما راه می رود" و شوریدگان می گویند: "نه زیبایی از جنس قدرت است و هراس مانند طوفان زمین زیر پا و آسمانی بالاي سر ما را می لرزاند". خستگان و فرسودگان می گویند: "زیبایی از جنس زمزمه ي نرم است و در روح ما سخن می گوید صدایش در برابر سکوت هاي ما وا می رود مانند پرتو ضعیفی که از بیم سایه می لرزد" اما بی قرارا می گویند: "ما صداي فریاد او را در کوه ها شنیده ایم با فریادهاي او صداي سم اسب و تپش بال و غرش شیر همراه بود". هنگام شب نگهبانان شهر می گویند "زیبایی سحرگاهان از مشرق سر بر می آورد" و هنگام نیمروز کارگران و مسافران میگویند "ما او را دیده ایم که از پنجره هاي غروب خورشید روي زمین خم شده بود" در زمستان کسانی که در میان برف مانده اند می گویند "زیبایی با بهار جست و خیزکنان از روي تپه ها می آید". و در گرماي تابستان دروگران میگویند "ما او را دیده ایم که با برگ هاي پاییزي می رقصید و در گیسوانش مشتی برف به چشم می خورد" شما همه ي این چیزها را درباره ي زیبایی گفته اید. اما به راستی نه از زیبایی بلکه از نیازهاي برنیامده سخن گفته اید. و زیبایی نیاز نیست خوشی محض است. نه کامیست تشنه و نه دستیست تهی و دراز کرده. زیبایی دلیست برافروخته و رحیست سرمست شده زیبایی نقشی نیست که بنگرید یا نوایی که بشنوید. نقشیست که با چشم بسته هم می بینید و نواییست که گوش بسته هم می شنوید. نه شیره اي ست که در شیار درختی جاري شود و نه بالی که به چنگالی بسته باشد زیبایی باغیست همیشه بهار و دسته ي فرشتنگانی همیشه در پرواز. اي مردمان ارفالس زیبایی زندگیست آنگه که پرده از رخسار پاك خود بر می دارد. اما زندگی شمایید و پرده شما. زیبایی هستی سرمدیست که روي خود را در آیینه مینگرد. اما هستی سرمدي شمایید و آیینه شما.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره دیانت
آنگاه روحانی پیري گفت: با ما از دیانت سخن بگو. و او گفت: آیا من امروز از چیز دیگري سخن گفته ام؟ مگر دیانت هر کاري و هر اندیشه اي را در بر نمی گیرد؟ و نیز ان چیزي را که نه کار است و نه اندیشه بل شگفتی و شگفت آوري است که مدام از روح می جوشد حتی هنگامی که دست ها سنگ را می تراشند یا چرخ بافندگی را به کار می اندازند؟ کیست که بتواند ایمانش را از اعمالش جدا کند یا اعتمادش را از اشتغالش؟ کیست که بتواند ساعت هایش را پیش خود بگستراند و بگوید "این از براي خدا و این از براي خودم این از براي روخم و این از براي تنم؟" همه ي ساعتهاي شما بال هایی هستند که در آسمان پرواز میکنند از خویشتن به خویشتن. ان کس که اخلاقش را همچون فاخرترین جامه اش می پوشد بهتر است برهنه باشد. باد و خورسید پوستش را سوراخ نخواهد کرد. و آن کس که رفتارش را با قواعد کردار راه می برد پرنده ي ترانه خوان خود را در قفسص محبوس میکند. آزاد ترین ترانه از پشت میله ها و سیم ها بیرون نمی آید. و آن کس که پرستش از برایش پنجره اي ست که او باز میکند و نیز می بندد هنوز به خانه ي روح خود برنیامده است که پهناي پنجره هایش از سپیده دمات است تا سپیده دمان. زندگی روزانه ي شما معبد شما و دیانت شماست. هرگاه داخل می شوید همه چیز خود را با خود بردارید. خیش و پتک و ماله و عودتان را با خود بردارید چیزهایی که به حکم ضرورت یا از براي خوش دلی ساخته اید زیرا که در عال رویا نمی توانید از دستاوردهاي خود فراتر بروید یا از شکست هاي خود فروتر بیفتید. و همه ي مردمان را با خود ببرید: زیرا که در کار پرستش نمی توانید از امیدهاي ایشان بالاتر پرواز کنید یا از نومیدي هایشان پایین تر بروید.


پیامبر و دیوانه | جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا