خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
*به نام خالق خورشید*
نام دل‌نوشته : ناگفته‌های یک طلوع
نگارشگر : Armîtå_M
ژانر : اجتماعی
مقدمه :
آری! من همان طلوعم!
طلوعی، از جنس نا‌گفته‌های سوزاننده خود!
طلوعی، نابود گشته از نا‌گفته‌های نهانی؛ در چشمان به رنگ عزا خود!
طلوعی، محکوم به سوزاندن و سوزانده شدن!
طلوعی، محکوم به سوزاندن خود؛ که تابش گرم وجودش، از دار دنیا کم نشود!
او از جنس خورشید بود! اما معمایی نهان، در ورق‌های داستان وجودش؛ حل نمانده است!
او طلوعی از جنس مهربانی؛ یا مرگ؟!
لینک : دلنوشته ناگفته های یک طلوع


نقد و بررسی دلنوشته ناگفته‌های یک طلوع | Armita_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: • Zahra •، *ELNAZ*، Z.A.H.Ř.Ą༻ و یک کاربر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,290
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 10 ساعت 47 دقیقه
بسم رب القلم

نقد و برسی دلنوشته ناگفته های یک طلوع

آری! من همان طلوعم!
طلوعی، از جنس ناگفته های سوزاننده خود!
طلوعی نابود گشته از ناگفته های نهانی؛ در چشمانی به رنگ عزا خود!
طلوعی محکوم به سوزاندن و سوزانده شدن!
طلوعی، محکوم به سوزاندن خود؛ که تابش گرم وجودش، از دار دنیا کم نشود!
او از جنس خورشید بود! اما معمایی نهان‌، در ورق های داستان وجودش؛ حل نمانده است!
او طلوعی از جنس مهربانی یا مرگ؟!

مقدمه هر دلنوشته به عنوان گیراترین بخش هر دلنوشته؛ و رباینده احساسات خواننده می باشد. می توان گفت سطح مقدمه نسبت به سایر دلنوشته های ناگفته های یک طلوع؛ پایین بود.
نیازی نیست بگویید: آری! من همان طلوعم! بهتر از اینگونه جمله ها خود داری کنیم؛ چرا که مخاطب پسند نیستند.
می شود به گونه ای دیگر بیان کرد.
تکرار بیش از حد کلمه طلوع توی ذوق می زند. استفاده از کلمه های تکراری باعث پایین آمدن سطح دلنوشته شده است. استفاده از آرایه تشبیه و استعاره باعث قابل قبول تر شدن این دلنوشته شده است.
به راستی لباس های زیادی در این دنیا وجود دارد!
تن هایی کثیف و آلوده به دروغ، در شهر پا می گذارند و شهر را مسموم تر از اوقات دیگر می کنند!
نامشان را لباس می گذارم! تنها لباسی هستند که وجود بی وجودشان را در آن، پنهان می کنند! اندک لباسی یافت یافت می شود؛ که به راستی، انسانی در خود نهفته باشد! در این شهر ویران شده؛ لباس های بی وجودی، یافت می شود!
دلنویس در این پست انسان ها را به لباس تشبیه کرده است. کلمه تن هایی زیاد مناسب نیست بهتر است از کلمه جسم هایی استفاده شود. ( به راستی لباس های زیادی در این دنیا وجود دارد! ) باز هم می گم نیاز نیست مستقیم به مخاطب بگید قراره درمورد چی بنویسید. برای زیبا تر شدن دلنوشته می توانید از مترادف کلمات استفاده کنید.
پرستش می کند تنها خورشید آسمان دلگیرش را...
در دل خود، قربان صدقه پرودگار خوردشیدش می رود...
چه آفریده ی ستودنی بود؛ خورشید زندگی بخش!
خورشیدش دلیل زیست و حیات اوست!
مگر می شود دلیل وحدت را نپرستی؟
مگر می شود دلیل حیاتی را فراموش کنی؟
خورشیدش را مادر نام گذاشتند!
طلوع این شامگاه، شاهد سوزاندند خورشیدش بود!
از سوزش او، طلوع به وجود آمد!
کاش هرگز نمی سوخت و...
هرگز طلوعی نبود!
این پست زیباترین پست، دلنوشته ناگفته های یک طلوع است.
تشبیه مادر به خورشید، تشبیه جدیدی نیست؛ اما ترکیب ( از سوزش او،طلوع به وجود آمد! ) یک تعبیر جدید از خورشید و طلوع است.
در پست پنجم دلنویس اشاره به امید و مهربانی دارد و می گوید: با وجود آتش نفرتی که در قلبم نهادن؛ باز هم مهربانی را فراموش نکردم.
در بعضی دلنوشته ها کلمات تناسب نثری نداشتند.
به طور مثال در پست هفتم:
دارم در آتش ناگفته هایم ذره ذره خاکستر می شوم!
اینجا کلمه دارم وجه خوبی ایجاد نکرده است.
یا در قسمت:
یا نجاتم دهید یا نخ زندگی ام را ببرید!
به جای فعل دهید از فعل بدهید استفاده شود بهتر است.
یا دراین قسمت:
نمی دانم به چی تبدیل می شوم!
به چی نه، به چه چیزی صحیح است.
دلنویس خود را به طلوعی تشبیه کرده است که دلگیر است و مبهم؛ و از بدی هایی که مردم در حقش کردن سخن می گوید، از نادیده گرفته شدن، از سردرگمی و از ناگفته های خود از دنیای واقعی می نویسد و...
فضاسازی دلنوشته ضعیف بود و این به خاطر کم بودن آرایه های ادبی می باشد.
آرایه غالب بر دلنوشته تشبیه بود و در یکی دو جا هم کنایه.
دلنوشته ناگفته های یک طلوع پتانسیل یک دلنوشته خوب دارد؛ اما با شرط هایی.
به شرطی که دلنویس یک دور کامل دلنوشته را ویرایش کند و دایره لعنت خود را گسترش دهد مثلا می تواند از مترادف کلمه ها استفاده کند.
ترکیب های جدید بسازد و استفاده بیشتر از آرایه های ادبی؛ البته به جا و در مکان معین استفاده بشه.
در طول خواندن دلنوشته احساس می کردم دلنویس در نوشتن عجله داشته است. تکرار بسیار کلمه طلوع خواننده را خسته می کند و از کیفیت و کمیت دلنوشته می کاهد.
جمله هایی مانند:
قلب طلوع خون شده!
نفس هایش درد دارد!
مردمان چه کردید با طلوع و جمله هایی از این نظیر وجه خوبی ایجاد نکرده است.
دلنویس به علت عجله کردن و دقت نکردن، زیاده گویی های بسیاری داشته که با حدف آن ها و جایگزین کردنشان با جمله های مناسب تر مشکل بر طرف خواهد شد.
تمامی موارد گفته شده با حوصله و دقت و خلاقیت و ویرایش صحيح برطرف خواهد شد.
به طور کلی دلنوشته ناگفته های یک طلوع بد نبود. نیاز به ویرایش دارد.
متن از تناسب نثری کمی برخودار بود اما تناسب سطحی داشت.

در دل خود قربان صدقه ی پروردگار خورشیدش می رود...
چه آفریده ستودنی بود؛ خورشید زندگی بخش!
طلوع این شامگاه، شاهد سوختن خورشیدش بود!
از سوزش او، طلوع به وجود آمد!
خورشیدش را مادر نام گذاشتند!

پ.ن: این متن دلنوشته است که من با جابه‌جا کردن متن ها آن را برای پایان نقد انتخاب کردم.


قلمتان مانا
سپاس از انتقاد پذیری شما
تیم نقد ادبی رمان۹۸
zahra


نقد و بررسی دلنوشته ناگفته‌های یک طلوع | Armita_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Parmida_viola، • Zahra •، *ELNAZ* و یک کاربر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم رب القلم

نقد و برسی دلنوشته ناگفته های یک طلوع

آری! من همان طلوعم!
طلوعی، از جنس ناگفته های سوزاننده خود!
طلوعی نابود گشته از ناگفته های نهانی؛ در چشمانی به رنگ عزا خود!
طلوعی محکوم به سوزاندن و سوزانده شدن!
طلوعی، محکوم به سوزاندن خود؛ که تابش گرم وجودش، از دار دنیا کم نشود!
او از جنس خورشید بود! اما معمایی نهان‌، در ورق های داستان وجودش؛ حل نمانده است!
او طلوعی از جنس مهربانی یا مرگ؟!

مقدمه هر دلنوشته به عنوان گیراترین بخش هر دلنوشته؛ و رباینده احساسات خواننده می باشد. می توان گفت سطح مقدمه نسبت به سایر دلنوشته های ناگفته های یک طلوع؛ پایین بود.
نیازی نیست بگویید: آری! من همان طلوعم! بهتر از اینگونه جمله ها خود داری کنیم؛ چرا که مخاطب پسند نیستند.
می شود به گونه ای دیگر بیان کرد.
تکرار بیش از حد کلمه طلوع توی ذوق می زند. استفاده از کلمه های تکراری باعث پایین آمدن سطح دلنوشته شده است. استفاده از آرایه تشبیه و استعاره باعث قابل قبول تر شدن این دلنوشته شده است.
به راستی لباس های زیادی در این دنیا وجود دارد!
تن هایی کثیف و آلوده به دروغ، در شهر پا می گذارند و شهر را مسموم تر از اوقات دیگر می کنند!
نامشان را لباس می گذارم! تنها لباسی هستند که وجود بی وجودشان را در آن، پنهان می کنند! اندک لباسی یافت یافت می شود؛ که به راستی، انسانی در خود نهفته باشد! در این شهر ویران شده؛ لباس های بی وجودی، یافت می شود!
دلنویس در این پست انسان ها را به لباس تشبیه کرده است. کلمه تن هایی زیاد مناسب نیست بهتر است از کلمه جسم هایی استفاده شود. ( به راستی لباس های زیادی در این دنیا وجود دارد! ) باز هم می گم نیاز نیست مستقیم به مخاطب بگید قراره درمورد چی بنویسید. برای زیبا تر شدن دلنوشته می توانید از مترادف کلمات استفاده کنید.
پرستش می کند تنها خورشید آسمان دلگیرش را...
در دل خود، قربان صدقه پرودگار خوردشیدش می رود...
چه آفریده ی ستودنی بود؛ خورشید زندگی بخش!
خورشیدش دلیل زیست و حیات اوست!
مگر می شود دلیل وحدت را نپرستی؟
مگر می شود دلیل حیاتی را فراموش کنی؟
خورشیدش را مادر نام گذاشتند!
طلوع این شامگاه، شاهد سوزاندند خورشیدش بود!
از سوزش او، طلوع به وجود آمد!
کاش هرگز نمی سوخت و...
هرگز طلوعی نبود!
این پست زیباترین پست، دلنوشته ناگفته های یک طلوع است.
تشبیه مادر به خورشید، تشبیه جدیدی نیست؛ اما ترکیب ( از سوزش او،طلوع به وجود آمد! ) یک تعبیر جدید از خورشید و طلوع است.
در پست پنجم دلنویس اشاره به امید و مهربانی دارد و می گوید: با وجود آتش نفرتی که در قلبم نهادن؛ باز هم مهربانی را فراموش نکردم.
در بعضی دلنوشته ها کلمات تناسب نثری نداشتند.
به طور مثال در پست هفتم:
دارم در آتش ناگفته هایم ذره ذره خاکستر می شوم!
اینجا کلمه دارم وجه خوبی ایجاد نکرده است.
یا در قسمت:
یا نجاتم دهید یا نخ زندگی ام را ببرید!
به جای فعل دهید از فعل بدهید استفاده شود بهتر است.
یا دراین قسمت:
نمی دانم به چی تبدیل می شوم!
به چی نه، به چه چیزی صحیح است.
دلنویس خود را به طلوعی تشبیه کرده است که دلگیر است و مبهم؛ و از بدی هایی که مردم در حقش کردن سخن می گوید، از نادیده گرفته شدن، از سردرگمی و از ناگفته های خود از دنیای واقعی می نویسد و...
فضاسازی دلنوشته ضعیف بود و این به خاطر کم بودن آرایه های ادبی می باشد.
آرایه غالب بر دلنوشته تشبیه بود و در یکی دو جا هم کنایه.
دلنوشته ناگفته های یک طلوع پتانسیل یک دلنوشته خوب دارد؛ اما با شرط هایی.
به شرطی که دلنویس یک دور کامل دلنوشته را ویرایش کند و دایره لعنت خود را گسترش دهد مثلا می تواند از مترادف کلمه ها استفاده کند.
ترکیب های جدید بسازد و استفاده بیشتر از آرایه های ادبی؛ البته به جا و در مکان معین استفاده بشه.
در طول خواندن دلنوشته احساس می کردم دلنویس در نوشتن عجله داشته است. تکرار بسیار کلمه طلوع خواننده را خسته می کند و از کیفیت و کمیت دلنوشته می کاهد.
جمله هایی مانند:
قلب طلوع خون شده!
نفس هایش درد دارد!
مردمان چه کردید با طلوع و جمله هایی از این نظیر وجه خوبی ایجاد نکرده است.
دلنویس به علت عجله کردن و دقت نکردن، زیاده گویی های بسیاری داشته که با حدف آن ها و جایگزین کردنشان با جمله های مناسب تر مشکل بر طرف خواهد شد.
تمامی موارد گفته شده با حوصله و دقت و خلاقیت و ویرایش صحيح برطرف خواهد شد.
به طور کلی دلنوشته ناگفته های یک طلوع بد نبود. نیاز به ویرایش دارد.
متن از تناسب نثری کمی برخودار بود اما تناسب سطحی داشت.

در دل خود قربان صدقه ی پروردگار خورشیدش می رود...
چه آفریده ستودنی بود؛ خورشید زندگی بخش!
طلوع این شامگاه، شاهد سوختن خورشیدش بود!
از سوزش او، طلوع به وجود آمد!
خورشیدش را مادر نام گذاشتند!

پ.ن: این متن دلنوشته است که من با جابه‌جا کردن متن ها آن را برای پایان نقد انتخاب کردم.


قلمتان مانا
سپاس از انتقاد پذیری شما
تیم نقد ادبی رمان۹۸
zahra
با سلام خدمت منتقد عزیز!
موضوع دلنوشته، گاهی گمراه کننده است و ایرادگیر..

دلنویس خود را به طلوعی تشبیه کرده است که دلگیر است و مبهم؛ و از بدی هایی که مردم در حقش کردن سخن می گوید، از نادیده گرفته شدن، از سردرگمی و از ناگفته های خود از دنیای واقعی می نویسد و...
طلوع، یا همان درخشش خورشید! خورشید تنها ستاره‌ای گردان هست! و تنها درخشش اون باعث زیبایی و انگشت نما شدن خورشیده!
و اگر کمی فکر کنیم؛ متوجه میشیم کسی به تابش یا طلوع فکر نکرده! اگه طلوع یا تابشی وجود نداشت قطعا خورشید نه سوزاندنی داشت و نه می‌سوخت!
موضوع هم همین است! ما از ساده ترین نعمت‌های گرانبها میگذریم و توجهی نمیکنیم! بنده تنها یک داستان رو برقلم دلنوشته قرار دادم.. و امیدوارم بشه نتیجه‌ای از اون رو گرفت :)

تکرار بیش از حد کلمه طلوع توی ذوق می زند. استفاده از کلمه های تکراری باعث پایین آمدن سطح دلنوشته شده است. استفاده از آرایه تشبیه و استعاره باعث قابل قبول تر شدن این دلنوشته شده است.
شاید تکراری به نظر برسد، اما بنده برای هر کلمه‌ی عامیانه‌ای جانشنین ادبی گذاشتم و سعی در تکراری نبودن داشتم :)
تشکر بابت نقد زیبای شما
دل‌نوشته ویرایش میشود! :flowerb:


نقد و بررسی دلنوشته ناگفته‌های یک طلوع | Armita_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه، • Zahra • و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا