خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,285
امتیاز واکنش
34,298
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع




«پسر برتر از دخترآمد پديد» پسر جمله را گفت و چيزي نديد

نگو دخترك با يكي دسته بيل سر آن پسر را شكسته جميل

بگفتا:«جوابت نباشد جز اين نگويي دگر جمله اي اين چنين

وگرنه سر و كار تو با من است كه دختر جماعت به اين دشمن است.»

پسر اندكي هوشياري بيافت سرش چون انار رسيده شكافت

پسر گفتش:«ای دختر محترم كه گفته كه من از شما بهترم؟!!!

كه دختر جماعت به كل برتر است ز جن تا پري از همه سر تر است

پسر سخت بيجا كند، مرگ بيد كه برتر ز دختر بيايد پديد!»

پس آن ضربه خيلي نشد نابه جا كه يك مغز معيوب شد جابه جا
بعد از رفتن اون دختر پسره اشعار زیر را سرود:
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب نرود از سر ذلت به هوا فریادم

"هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست" نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش! مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: "من از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟"


کُرکُری دختر و پسرها

 
  • تشکر
Reactions: neybad، M.a، *Ghazale* و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا