خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,230
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع

!هشدار اسپویل!


مخمصه داستان کلاسیک رویارویی و تعقیب و گریز دزد و پلیس است؛ ولی در زیر ساخت اثر ما شاهد یک رقابت پنهان بین دو رقیب هستیم، ویسنت هانا با بازی آل پاچینو در نقش یک پلیس و نیل مک کالی با بازی رابرت دنیرو در نقش یک دزد. این دو از هوش و قدرت درک بالای طرف مقابل به وجد آمده‎اند و شاید اگر جایگاه اجتماعی‎شان عوض می‎شد وینست یک سارق حرفه ای می‎شد و نیل یک پلیس حرفه‎ای.

ما در این فیلم با سارقی مواجیهم که دارای سبک شخصی است، سبکی که لازمه آن رهایی از قید و بندهای اجتماعی و عاطفی است، برای رستگاری تنها فرصت کمی باقی است و باید همیشه آماده باشی تا هر چیزی رو که داری بتونی تو سی ثانیه ترک کنی.

دنیای مردانه و سیاه مایکل مان تصویر عینی تاریکی‎های بطن جامعه است، خاکستری زمان در قالب روایتی از دل جهان پیرامون. دنیایی با مردانی سخت و عملگرا که بر مبنای اصول شخصی خود عمل می‎کنند. فضاهایی تیره و تار، شخصیت‎هایی پایبند به ایدئولوژی خاص خود، قاب‎هایی چشمگیر از ازدهام و درهم تنیدگی زندگی شهری آن هم در شب و در دل تاریکی که اصالت گنـ*ـاه و سیاهی معنای حقیقی خود را در می‎یابد از مشخه‎های اصلی سینمای این فیلمساز است.

در مخمصه هم تیرگی شب در مقابل روشنایی شبانه شهر فرشتگان پارادوکس غریبی دارد. فیلم به طرز غریبی با سکانسی در شب آغاز می شود و در شب هم به پایان می‎رسد. جهان بینی این فیلمساز ایدئولوژی آشنای معاصر ماست، دنیایی با مختصاتی درهم که بسان یک بازی است با چارچوبی بر پایه برتری شخصی و جاه‎طلبی و قواعدی دردناک که به دلیل این پلیدی‎های انسانی، واژگونی سبک‎های شخصی را در پی دارد. در جایی که دیگرهیچ مرزی بین سیاه و سپید قصه در شکل کلاسیک خود نیست و خیر و شر در نسبی‎گرایی تلخ، محکوم به پیروزی‎اند، در نبردی که هدف همه چیز را توجیه می‎کند و خود هدف نقطه‎ای پُر نوسان است که گاهی فقط نفس کشیدن و گذر تا مقصد بعدی است.

یکی از مهم‎ترین اتفاقات در مخمصه روبه‎رویی دو اسطوره‎ی بازیگری یعنی پاچینو و دنیرو در مقابل هم و تقابل دو سبک متفاوت بازیگری است، بازیگری درونگرا و برونگرا. شیوه درونگرا که بر پایه درونی‎سازی نقش در ناخودآگاه بازیگر و آمادگی درونی و ذهنی بالای مبتنی است که رابرت دنیرو به عنوان یکی از پرچمداران این شکل بازی اجرای درخشانی دارد. دنیرو با بازی در نقش نیل آدمی چندبعدی و عمیق را به تصویر می‎کشد که آرام آرام فرصت کشف به تماشاگر می‎دهد. آدمی که درونگرایی او حتی در نوع رابـ*ـطه با معشـ*ـوقه‎اش هم به خوبی مشخص است؛ در جایی که همه دوستان نیل با همسران خود به رستوران می‎روند و او تنها است. در مقابل شیوه برونگرایانه به واسطه کنش‎ها و عمل‎های بیرونی و نمایان برای ابراز و انتقال حس و آن لحظه نمود پیدا می‎کند. پاچینو نمایش فوق العاده‎ای از وینسنت هانا مردی که شیفته کارش است و در این مسیر از زندگی خود هم می‎گذرد؛ دارد.

هنر مایکل مان به تصویر کشیدن تقابل دنیرو و پاچینو به عنوان دو قطب مخالف داستان بی هیچ قضاوتی است، تصویری پیش روی مخاطب بیرون از دل اثر قرار می‎گیرد که فرصت تحلیل و همذات‎پنداری با هر کدام از آن دو را دارد. نیل مک کالی و وینسنت هانا دو روی یک سکه‎اند، درونگرایی نیل در مقابل برون گرایی وینسنت مکمل هم هستند. کنترل عصبیت نیل و برون‎ریزی خشم وینسنت بیننده را ذره ذره از قضاوت معمول آدم خوب و آدم بد داستان برحذر می‎دارد. ما با دزدی طرفیم که در مقابل دوستش احساس مسئولیت می‎کند و نگران از هم پاشیدن زندگی اوست. او انسانی عمیق و چند لایه و در مقابل پلیسی که زندگی شخصی نابسامانی دارد و در سومین ازدواج خود هم به بن بست رسیده است و همه چیز را فدای کار خود کرده.

در میان حضور دو بازیگر بزرگ سینما نباید از حضور فوق العاده‎ی وال کلیمر به سادگی گذشت. چهره کاریزماتیک در کنار خشونت و جذابیت ذاتی این بازیگر به شدت بیننده را با کریس همراه می‎کند. کریس دزدی است که شرط بندی می‎کند و با وجود علاقه بسیار به همسرش، همسرش دیگر میلی به ماندن با او ندارد. خونسردی عجیب او در سکانس‎های درگیری دیدنی است.

روایت پر تعلیق از ابتدا تا انتهای فیلم، تعدد کاراکترها و پرداخت مناسب از سوی کارگردان، بازی‎های فوق العاده از سوی بازیگران، میزانسن‎های درخشان در اوج سادگی -که نمونه‎ای‎ترین مثال سکانس تعقیب و گریز از بانک است و بیننده را میخکوب می‎کند- از نکات برجسته درکارگردانی تاثیرگذار مایکل مان در فیلم مخمصه است. موسیقی متفاوت و به شدت همسو با اثر الیوت گلدنتال به خوبی محرکی است در پیشبرد داستان فیلم.

در دنیای مردانه‎ی مایکل مان حضور زن‎ها یادآور دوران وسترن است، زن‎ها در حاشیه حضور مردان قرار دارند و خیلی تاثیرگذار نیستند. در مخمصه نیز ما با سه زن طرفیم. همسر وینسنت که از وضعیت زناشویی خود خسته است و برای بهبود آن از حضور مردی دیگر استفاده می‎کند. معشـ*ـوقه نیل که در ابتدای یک رابـ*ـطه است و از نیل تبعیت می‎کند. همسر کریس که رابـ*ـطه‎ی زناشویی‎ برایش پایان یافته و با مرد دیگری ارتباط دارد و هر سه این زنان نقش کلیدی و اصلی در روند داستان ندارند و در سایه‎ی مردانشان قرار دارند.

نبرد همیشگی دو قطب خیر و شر این بار در قالبی واقع گرایانه منطبق بر چیستی معاصر، وقتی مرز فرضی بین خوب و بد در شکل پلیس و دزد شکسته می‎شود و هیچ تمایزی بین آن‎ها نیست و تنها در این محکمه، گلوله حکم به برتری یکی از آن دو می‎دهد، هر که ماشه را زودتر چکانده باشد. در سکانسی تاریخی، رابرت دنیرو در کافه‎ای به دعوت آل پاچینو برای صرف قهوه روبه‎روی هم قرار می‎گیرند. حس نزدیکی غریبی که این دو به هم دارند فلسفه اساسی در مخمصه است که از بین رفتن چارچوب کلاسیک و همیشگی مرز بین سیاهی و سپیدی را مصور می سازد. در نقطه تلاقی خاکستری، پلیس‎ها شاید دزدهای امروزیند که فقط برای هر گلوله خود بی نیاز از اجازه‎اند.

مان جهان سیاه و بی‎رحمی را مصور ساخته است که تمامی باورهای اخلاقی به طرز هولناکی تمامیت و قطعیت خود را از دست داده و به نسبیت خوف انگیزی می‎رسند. منطق عفونی پارادایم نظام هستی‎شناسی نسبی شده است، هیچ سیاهی و سپیدی به معنای مطلق خود وجود ندارد و همه چیز حول محور خاکستری زمانه می‎چرخد.

مایکل مان در مخمصه و در شکل جزئی‎نگر و شخصی‎تر در فیلم نفوذی قواعد بازی را به تصویر می‎کشد، بازی که در آن جامعه‎ی مدرن و گاه پسامدرن شهری محصور در قواعد خود از قانون جنگ تبعیت می‎کند و زنده ماندن درگرو کشتن دیگری است.

نمای پایانی فیلم لحظه اوج این بازی است، در جایی که وینست ماشه را زودتر می‎چکاند و نیل از پای در می‎آید، بر خلاف حالت معمول و طبیعی ویسنت از مرگ نیل خوشحال نیست زیرا برای او لـ*ـذت این بازی در قدرت رقیب است و با کشته شدن نیل این بازی برایش به پایان می‎رسد. کارگردان با تیزهوشی بالا دو مرد را روبه‎روی هم قرار داده، به طوری‎که قطب شر داستان رو به ماست و به رستگاری می‎رسد و آرام بر روی یک صندلی به خواب ابدی می‎رود ولی قطب خیر داستان پشت به ما ایستاده، مضطرب و ناراحت است در دل سکوت و سیاهی شب با پس زمینه از تیرگی شهری مملو از چراغهای روشن و تنهایی مطلق.

نویسنده: حسام کاظمی

منبع: آکادمی هنر


نقد و بررسی فیلم مخمصه (التهاب) / Heat

 
آخرین ویرایش:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا