خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,363
امتیاز واکنش
51,351
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
ز دیده خون بچکاند فسانه‌ی حافظ
چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند

زآشفتگیّ حال من آگاه کی شود
آنرا که دل نگشت گرفتار این کمند

زمان خوشدلی دَریاب و دُر یاب
که دائم در صدف گوهر نباشد

زاهد و عُجب و نماز و من و سرخوشیّ و نیاز
تا ترا خود زمیان با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاری است که موقوف هدایت باشد

ز شمشیر سرافشانش ظفر آنروز بدرخشید
که، چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد


مشاعره با حرف ز

 

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,363
امتیاز واکنش
51,351
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
زاهد خام که انکار می‌ و جام کند
پخته گردد چو نظر بر می‌خام اندازد

زر از بهای می‌ اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره درین حرم دارد

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن ملّاح

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,897
امتیاز واکنش
21,770
امتیاز
423
زمان حضور
46 روز 18 ساعت 0 دقیقه
ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق
که با تو شرح دهد مشکلی که مندارم

رهی

ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺪ ﺩﻝ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﺩ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ

عطار
ز مغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد

شیخ بهایی


مشاعره با حرف ز

 

miss.sin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/7/20
ارسال ها
66
امتیاز واکنش
111
امتیاز
153
محل سکونت
شمال:)
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 5 دقیقه
زخدا کم زبشر افزونتر هاعلی و بشر و کیف بشر


زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد
حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد


زبس نیزه و گرز و کوپال و تیغ
تو گفتی هوا ژاله بارد زمیغ


زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد


زمن بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد


زکوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید به دوش


زدانش به اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یکیست


مشاعره با حرف ز

 

miss.sin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/7/20
ارسال ها
66
امتیاز واکنش
111
امتیاز
153
محل سکونت
شمال:)
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 5 دقیقه
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بربادم


زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر می شمارم


زشت در آیینه گر خود زشت بیند گو مرنج
گر عمل زیبا کنی زیبا کنی عکس العمل
استاد شهریار


زحافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد
لطائف حکمی بانکات قرآنی
حافظ


زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
حافظ


زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
حافظ


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

miss.sin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/7/20
ارسال ها
66
امتیاز واکنش
111
امتیاز
153
محل سکونت
شمال:)
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 5 دقیقه
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمرحسابش کردم
فرخی یزدی


زنی که عمر به سربرده زیر پرده جهل
کجا بپرورد او کودکان دانشمند
نظام وفا



زان یار دلنوازم شکریست با شکایـــــــت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت ۱
حافظ


زهی عشق زهی عشق که ماراست خدارا
چه تغز است چه خوبست و چه زیباست خدارا



زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب
(مولوی)



زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترتزندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمرحسابش کردم
فرخی یزدی


زنی که عمر به سربرده زیر پرده جهل
کجا بپرورد او کودکان دانشمند
نظام وفا



زان یار دلنوازم شکریست با شکایـــــــت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت ۱
حافظ


زهی عشق زهی عشق که ماراست خدارا
چه تغز است چه خوبست و چه زیباست خدارا



زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب
(مولوی)



زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
(سعدی) بینم یک لحظه مدارایی
(سعدی)


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

miss.sin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/7/20
ارسال ها
66
امتیاز واکنش
111
امتیاز
153
محل سکونت
شمال:)
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 5 دقیقه
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
(سعدی)



ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
(ملک الشعرای بهار)


زاهدوعجب و نیاز و من و سرخوشی و نیاز
تا خود اورا ز میان با که عنایت باشد


زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند۲
(حافظ)


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,897
امتیاز واکنش
21,770
امتیاز
423
زمان حضور
46 روز 18 ساعت 0 دقیقه
زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت



زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی



زان یار دلنوازم شکریست با شکایـت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: miss.sin

miss.sin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/7/20
ارسال ها
66
امتیاز واکنش
111
امتیاز
153
محل سکونت
شمال:)
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 5 دقیقه
زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت



زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی



زان یار دلنوازم شکریست با شکایـت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد

هر که ز ذوقش درون سـ*ـینه صفاییست
شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد

طالب عشقی دلی چو موم به دست آر
سنگ سیه صورت نگین نپذیرد

صورت سنگین دلی کشنده سعدیست
هر که بدین صورتش کشند نمیرد
سعدی


مشاعره با حرف ز

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,897
امتیاز واکنش
21,770
امتیاز
423
زمان حضور
46 روز 18 ساعت 0 دقیقه
زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من
کی ملتفت شود به جواب سلام من
گفتم بگو از آن لـ*ـب شیرین حکایتی
سد تلخ گفت دلبر شیرین کلام من

وحشی


زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری
زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم
عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری

علیرضا آذر

زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب

مولانا


مشاعره با حرف ز

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا