خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست9
***
تلفنش را درون جیب کت چهار خانه‌اش انداخت و از اتاق بیرون رفت. انگار این تماس اورا دلتنگ‌تر کرده بود.‌ با قدم‌های بلند به سمت «محمد سام» کوچک که مثل چرخ و فلک دور خود می‌چرخید رفت و او را از زمین بلند کرد و گونه اش را به موهای نرم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 19 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست10
طلا ظرف میوه را جلوی امیریل نگهداشت و
«بفرمایید»ی گفت. امیریل، محمد سام نشسته روی پایش را، کمی جا به جا کرد و سیب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 19 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست11
ستاره برای چند لحظه متاثر شد ولی بعد ابرو های کوتاه و طلایی تیره‌اش در هم رفت. لـ*ـب های نازکش را جلو داد و با چشمان ریز شده‌اش گفت:
-طلا! انقدر آسمون ریسمون نباف. به من بگو اصل قضیه چیه؟
جرعه ای از آب نوشید و در چشمان ابی و کشیده خواهرش که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 18 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست12
***

با لبخندی که دندان های صاف و مرتبش را به نمایش می‌گذاشت؛ از در بزرگ شرکت خارج و سوار ماشین مشکی رنگی شد که برادرش راننده‌ی آن بود.
فرزاد نگاهی به امیریل انداخت و با نفس عمیقی گفت:
-بالاخره درست شد؟
امیریل با چشمکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 20 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست13
فرزاد با چشمانی که از حرف ها و حالات برادرش ریز و شده بود؛ نیم نگاهی به در فروشگاه انداخت و لـ*ـب‍*ش را به دندان گرفت و فورا دفترچه قرمز رنگی که به آن «شناسنامه» می‌گفتند را ورق زد. با دیدن صفحه دوم، مردمک چشمش خود نمایی کرد و دستش ارام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 16 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سپس دستی روی شانه برادرش گذاشت و خیره در قهوه‌ای چشمانش گفت:
-امیر من خیلی فکر کردم و نتونستم دلیلی واسه این کارت پیدا کنم و راستش رو بخوای ازت دلخورم‌. من فقط یه
برادر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 14 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست15
***
از صدای بوق خودرو ها که از او می‌خواستند مانع راه نشود؛ خود را به سمت پیاده رو کشاند و زیر لـ*ـب ناسازایی بار راننده‌ ان سمند نقره‌ای کرد که صبر و حوصله را قورت داده بود و با بوق‌های تند و تیز روی اعصاب نا ارامش رفته بود. با کلافگی نفس عمیقی کشید و موهای طلایی‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 14 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,004
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست 16

-این خیابون.
ابرو های تیره رنگ امیریل به هم نزدیک شد و لـ*ـبش را دندان گرفت. زیر چشمی نگاهی به او انداخت که عینک آفتابی‌ بنفش را روی موهای طلایی، جا داده بود.
-چیزی گفتی؟
چشمان قهوه‌ای رنگ طلا در حدقه چرخید و نفسش کلافه از سـ*ـینه بیرون جهید. از اول هم می‌دانست که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا