مشاعره با حرف ت

Delvin22 · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

فریدون مشیری

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

( سعدی )

moh@mad · 7/4/24

Delvin22 گفت:
تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

( سعدی )

تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است
شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است

هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان
که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است

ملک الشعرا

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است
شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است

هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان
که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است

ملک الشعرا

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

moh@mad · 9/4/24

Delvin22 گفت:
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

تو چه یاری که نداری غم و اندیشه ی یار
یاری آنست که یار از غم یار اندیشد

در چنین وقت که از دست برون شد کارم
من بیچاره کئم چاره ی کار اندیشد

خواجوی کرمانی

Delvin22 · 10/4/24

moh@mad گفت:
تو چه یاری که نداری غم و اندیشه ی یار
یاری آنست که یار از غم یار اندیشد

در چنین وقت که از دست برون شد کارم
من بیچاره کئم چاره ی کار اندیشد

خواجوی کرمانی

تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی

moh@mad · 11/4/24

Delvin22 گفت:
تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی

تا مهر تو زد بر لـ*ـب من مهر خموشی
آتش ز سرم شعله کشیده‌ست و خموشم

گویند که در سـ*ـینه غم عشق نهان کن
در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم

Delvin22 · 11/4/24

moh@mad گفت:
تا مهر تو زد بر لـ*ـب من مهر خموشی
آتش ز سرم شعله کشیده‌ست و خموشم

گویند که در سـ*ـینه غم عشق نهان کن
در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم

تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بی تو صبور گشتم و بنشستم

من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا به ابد سرمستم

moh@mad · 12/4/24

Delvin22 گفت:
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بی تو صبور گشتم و بنشستم

من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا به ابد سرمستم

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی‌ست

یا نگاه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذاب و ستمی ست

Delvin22 · 13/4/24

moh@mad گفت:
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی‌ست

یا نگاه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذاب و ستمی ست

تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود

moh@mad · 16/4/24

Delvin22 گفت:
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود

تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بَسی‌است
شعله‌ی عشق نه گیرنده‌ی هر خار و خسی‌است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین