خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

اشعار شاعران

  1. تاسیان

    《 حرفِ دل با تک مصرع 》

    حرفِ دلتو با یه تک مصرع بزن ، شاید به گوشِ فلک رسید ... _ حقا که غمت از تو وفادارتر است _ " مولانا "
  2. اشعار عاشقانه‌ی مولانا

    گر شاخه‌ها دارد تری ور سرو دارد سروری ور گل کند صد دلبری ای جان، تو چیزی دیگری *** حال ما بی ان مه زیبا مپرس ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
  3. *KhatKhati*

    اشعار ملک الشعرای بهار

    بر دل من گشت عشق نیکوان فرمان‌روا اشک سرخ من دلیل و رنگ زرد من گوا نیستی رنگم چنین و نیستی اشکم چنان گر بر این دل نیستی عشق بتان فرمانروا تا شدم با مهر آن نامهربان دلبر، قرین تا شدم با عشق آن ناپارسا یار آشنا مهربان بودم‌، به جان خود شدم نامهربان پارسا بودم‌، به کار دین شدم ناپارسا شد دژم...
  4. *KhatKhati*

    گلشن راز | محمود شبستری

    به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن توانایی که در یک طرفةالعین ز کاف و نون پدید آورد کونین چو قاف قدرتش دم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد از آن دم گشت پیدا هر دو عالم وز آن دم شد هویدا جان آدم در آدم شد پدید...
  5. *KhatKhati*

    مصیبت نامه عطار نیشابوری

    حمد پاک از جان پاک آن پاک را کو خلافت داد مشتی خاک را آن خرد بخشی که آدم خاک اوست جزو و کل برهان ذات پاک اوست آفتاب روح را تابان کند در گل آدم چنین پنهان کند چون گل آدم بصحرا آورد اینهمه اعجوبه پیدا آورد چون درون نطفهٔ جانی نهد آفتابی در سپندانی نهد کلبه روح القدس قلبی کند قالبش چون...
  6. اشعار حسین زحمت کش

    زود باور آن شاعران که از تو به توصیف تن خوشند کورند آنقدرکه به یک پیرهن خوشند زیباییت وسیع تر از حد وصف ماست بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند دل خوش به خنده های رقیبان من مباش دیوانه ها به لطف خدا غالبا خوشند مو واکن و بین که در این شهر عده ای با کمند گرم بهم ریختن خوشند گاهی مرا نگاه کنی...
  7. کوثر پورخضر

    غزلیات شاهدی

    غزل آغازین - شمارهٔ ۱ شد خاک راه این سر سودا نوشت ما این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود جز دانه‌های اشک نیاید ز کشت ما ور برده چون محرک جمع صور یکی است بنگر محرک و منگر خوب و زشت ما...
  8. کوثر پورخضر

    گزیده اشعار عبدالواسع جبلی

    شکایت منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیـ*ـانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته‌ست باشگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن هر فاضلی به داهیه‌ای گشته مبتلا وآن کس که گوید از...
  9. کوثر پورخضر

    رباعیات کمال خجندی

    شمارهٔ ۱ دی جلوه گری بین که آراست مرا خوان کرم خدا مهیاست مرا حلوا چو زغاره بود در سفره ما امروز همان زغاره حلواست مرا شمارهٔ ۲ قول و غزلی که دل رباید همه را چنگت بوصول چپ سراید همه را چنگ تو بچنگ زلف خوبان ماند ز آنرو که شکستنش خوش آید همه را شمارهٔ ۳ گفتم سرخوشی گفت که...
  10. I'M.wini

    اشعار شایا تجلی

    ای تو روح هر ترانه ، بی تو بی معنی آواز وقتی آسمون نباشه ، مفهومی نداره پرواز ای که خورشیدی و ماهی ، شب و روز تو آسمونی من باید چی کار کنم که توی چشم من بمونی وقتی که دو روی سکه ، تو شرط بندی با تو شیره اون کسی که خط میاره ، باختنش رو ناگزیره من همش دارم می بازم ، تو برنده ای همیشه من قفس قفس اسیرم...
  11. ozan♪

    شاهنامه‌ی فردوسی

    بخش ۱ به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهٔ بر شده پیکرست به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را نیابد بدو نیز اندیشه...
  12. Armita.M

    اشعار حکیم سبزواری

    الا یا ایها الورقی ثری تثوی اطلعن عنها که اندر عالم قدسی ترا باشد نشیمنها قداستوکرت فیمهوی العواسق عن وری صفحا خوشا وقتی که بودت با هم آوازان پریدنها برون آی از حجاب تن بپر بر ساحت گلشن کنی تا چند از روزن نظر بر طرف گلشنها تو سیمرغ همایونی که عالم زیر پرداری چسان با این شکوه و فر گزیدی کنج...
  13. parädox

    اشعار قدسی مشهدی

    زود به کردم من بی‌صبر داغ خویش را اول شب می‌کشد مفلس چراغ خویش را گر نباشد زخم شمشیرم حمایل گو مباش هیکل تن کرده‌ام چون لاله داغ خویش را می‌گساران دیگر و خونابه‌نوشان دیگرند بر حریفان زان نپیمایم ایاغ خویش را حیرتی دارم که در فصل چنین دهقان وصل بر تماشایی چرا در بسته باغ خویش را...
  14. Armita.M

    غزلیات محتشم کاشانی

    غزل شماره 1 زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمهٔ حیوان کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بیمهٔ رویت این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا...
  15. Armita.M

    اشعار خیام

    هر صبح که روی لاله شبنم گیرد بالای بنفشه در چمن خم گیرد انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید کو دامن خویشتن فراهم گیرد ****** تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پُر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه ****** امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز...
  16. Armita.M

    اشعار پابلو نرودا

    چرا این همه وقت صرف کنیم که بزرگ شویم تا از هم جدا شویم؟ *** می‌خواهم که آرام باشی درست مثل این‌که غایب هستی صدای من را از دور می‌شنوی و صدای من تو را لمس نمی‌کند درست مثل این‌که چشمان‌ات پرواز کرده‌اند به دوردست‌ها انگار همه چیز از روح من پر شده است و تو از چیزهایی پدیدار می‌شوی که از روح من پر...
  17. parädox

    اشعار کمال الدین اسماعیل

    خیز در ده نوشیدنی گلگون را شادی اندرون و بیرون را آن چنان سرخوش کن ز باده مرا که ندانم ز کوه هامون را چون ز باده سرم شود گردان نارم اندر شمار گردون را خون من خورد چرخ ساغر شکل باز خواهم ز ساغر آن خون را جرعه بر خاک ریز بیشترک سرخوش گردان دماغ قارون را تا ز شادیّ آن بر اندازد از دل خلق گنج...
  18. parädox

    اشعار محمد قهرمان

    ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم شکسته حالی خود را پناه خود کردیم به روی هر چه گشودیم چشم ، غیر از دوست به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم ز نور عاریت ماه چشم پوشیدیم نگاهبانی شام سیاه خود کردیم ز دوستان موافق سفر شود کوتاه رفیق راه دل سر به راه خود کردیم دوباره بر سر پیمان شدیم ای سـ*ـاقی...
  19. parädox

    اشعار شیخ محمود شبستری

    گذشته هفت و ده از هفتصد سال ز هجرت ناگهان در ماه شوال رسولی با هزاران لطف و احسان رسید از خدمت اهل خراسان بزرگی کاندر آنجا هست مشهور به انواع هنر چون چشمهٔ هور جهان را سور و جان را نور اعنی امام سالکان سید حسینی همه اهل خراسان از که و مه در این عصر از همه گفتند او به نبشته نامه‌ای در...
  20. parädox

    اشعار لعیا محمدی

    خلوت شاعر لعیا محمدی تو بیایی نفسی..آه به خود می آیم من بیخود..من خودخواه به خود می آیم نه مگر قول ندادی به من بی خورشید که شبی در بـ*ـغل ماه به خود می آیم؟! اجر من کاسه صبریست که سرمی ریزد عشق هم گفته در این راه به خود می آیم دیگر از خلوت این چاه ندارم وحشت! یوسفم قعر همین چاه به خود می آیم من...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا