نویسنده این موضوع
کلاغان سر دوشی گرفتند
از دست چپت
به چپت که کلاغ ها چپاول کردند مزرعه را
هر روز پنج صبح
پنجاه مرتبه می خوانند
پنجاه مرتبه تو را ذکر می کنند
ای رسول وحوش
ساعت پنج بود
و هر چهار پایه مهری می شد
بر پاهای پسر کُرد محکوم
کلاغان سر دوشی گرفتند
که سرخ ستاره ها را
پایین بکشند
یک وجب پایین تر از این چهار پایه
کلاغ به آسمان می رود
اما به ستاره نخواهد رسید...
حسین قنبری پیرمزدی
از دست چپت
به چپت که کلاغ ها چپاول کردند مزرعه را
هر روز پنج صبح
پنجاه مرتبه می خوانند
پنجاه مرتبه تو را ذکر می کنند
ای رسول وحوش
ساعت پنج بود
و هر چهار پایه مهری می شد
بر پاهای پسر کُرد محکوم
کلاغان سر دوشی گرفتند
که سرخ ستاره ها را
پایین بکشند
یک وجب پایین تر از این چهار پایه
کلاغ به آسمان می رود
اما به ستاره نخواهد رسید...
حسین قنبری پیرمزدی
دل نوشتههای حسین قنبری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: