- عضویت
- 8/8/19
- ارسال ها
- 1,681
- امتیاز واکنش
- 15,271
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقد و بررسی بازی PORTAL 2
به جرئت استودیوی ولو را میتوان یکی از پیشتازان صنعت بازی های رایانه ای به نحوی که ما هم اکنون میشناسیم، خواند. استودیویی که سخن داوینچی یعنی “پیچیدگی در عین سادگی” را سر لوحه کار خود قرار داده و تا به حال بسیار موفق عمل کرده، بازی های کم اما در عین حال بسیار غنی را ساخته که حتی تا ده سال بعد از ساخت چنین بازی هایی بازیکنانش آن ها را به هیچ وجه رها نمیکنند و به نوعی با آن ها خو گرفته اند. به عبارتی دیگر این کمپانی ید طولانی در ساخت بازی های پر طرفدار و همینطور ماندگار دارد. بازی هایی که میلیون ها پلیر ها دارند و حتی برای بازی هایش مسابقاتی با جایزه هایی میلیون دلاری برگزار میشود. کمپانی ولو به خوبی از همان ابتدا دربافته بود که یک بازی هیچ گاه بدون یک ایده خوب و تازه حرفی برای گفتن نخواهد داشت، به همین سبب برای یافتن این ایده و کار کردن بر روی آن گاها تا چند سال بازی جدیدی تولید نمیکرد( دقیقا بر خلاف کمپانی یوبیسافت که به محض یافتن ایده ای خوب دیگر زحمتی برای به ثمر رسیدن آن انجام نمیدهد) اما هنگامی که سخن از بازی جدید این کمپانی به میان میآمد همگان به خوبی بر حجم کاری که بر روی بازی انجام شده بود واقف بودند و میدانستند که ولو تولید یک بازی خوب را همچون یک تعهد میداند و هیچ گاه قرار نیست که با انتشار اخبار و تریلر های دروغین آن ها را فریب دهد و به همین سبب بازی های این کمپانی بدون هیچ شکی از سوی جامعه ی گیمر ها پذیرفته شده و فروش بالایی را رقم میزدند.
حتی در زمان حال هم اوضاع کم و بیش به همین گونه است و بازی هایی چون cs go و دوتا( در زمان گذشته) جزء پرفروش ترین های هر هفته استیم بودند، هستند و خواهند بود. اما این کمپانی قبل از این که در سالیان اخیر طرفداران آفلاین بازش را فراموش کند، بازی های جذابی برای آن دسته از طرفدارانش میساخت که اگر نگوییم بیشتر از بازی های چند نفره حداقل به اندازه آن ها جذاب و سرگرم کننده ظاهر میشدند. یکی از زیبا ترین و در عین حال ماندگار ترین این بازی ها سری بازی PORTAL است که در زمان انتشارش تمامی منتقدان را شگفت زده کرد، به گونه ای به که هر فردی از خودش میپرسید مگر میشود یک بازی اینقدر ساده اما در عین حال به این اندازه شیرین و جذاب باشد؟ سوالی که بازی های پرتال یک و دو تقریبا بهترین جواب های آن محسوب میشوند. بیایید برای زنده شدن خاطراتمان باری دیگر به نسخه ی دوم این بازی نگاهی داشته باشیم.
شاهکار به تمام معنا
بازی قدرت
دقیقا در زمانی که تصور اکثر کمپانی ها از یک داستان خوب، روایتی اکشن، پر از خون و خون ریزی، جنگ و وجود شخصیت های فراوان بود( البته زمان حال هم کم و بیش اوضاع به همین ترتیب است.) پرتال دو، بار دیگر نظیر نسخه ی اول و حتی بهتر از آن شیوه ای نو را پدید آورد. شیوه ای که در آن همه چیز گفتنی و نشان دادنی نبود بلکه بسیاری از قسمت های آن درک کردنی و فهمیدنی تهیه شده بود. روایتی که تنها و تنها سه شخصیت داشت اما داستان هزاران هزار نفر را بازگو میکرد. داستان به قدرت رسیدن افراد ناشایست، فرمانروایی بدون تفکر و سرانجام شوم آن ها. اینکه چنین داستان پیچیده ای که هر روز حتی امروز! هم در بسیاری از نقاط دنیا رخ میدهد توسط تنها سه شخصیت روایت شود واقعا قابل تقدیر است. پرتال دو داستانش را بسیار ساده بازگو میکند اما به این سادگی ها از یاد نمیرود. داستان این نسخه دقیقا بعد از ماجرا های شماره اول اتفاق میافتد. شل( همان شخصیتی که شما کنترل میکنید) در یک اتاق استراحت چشم میگشاید و پس از انجام نرمش های لازم! دوباره به خوابی طولانی فرو میرود که در نهایت توسط wheatley بیدار میشود و از این جاست که ماجراهای نسخه دوم شروع میشود. wheatley قصد دارد به کمک شل به اتاق اصلی مدیریت برود و خود را به هوش اصلی مجموعه APERTURE تبدیل کند اما در این راه ناخواسته glados(هوش مصنوعی سابق کمپانی APERTURE که در قسمت قبلی نابود شد.) را بیدار میکند و اتفاقات تازه ای را رقم میزند. glados شل را مقصر نابودی اش میداند و به همین سبب قصد کشتن او را میکند اما شل به کمک اسلحه ی پورتال خود و هوش سرشار(شما!) از معمای های سخت جان سالم به در میبرد و به کمک دست های پشت پرده( همان wheatley) در نهایت glados را شکست میدهد.
شاید فکر کنید که این نقطه ی پایان بازی است اما نه! این دقیقا نقطه ی آغاز پرده ی دوم داستان است، جایی که wheatley به قدرت میرسد، رباتی که هدف از ساختش تنها راهنمایی افراد درون ساختمان بر حسب دستور العمل های خاص بوده و نه ساختن دستور العمل! حالا این ربات کم هوش از فرط قدرت نه تنها به وعده ی خود مبنی بر نجات دادن شل عمل نمیکند بلکه او و glados( که حالا به یک باتری سیب زمینی شکل بدل شده!) را به اعماق ساختمان مخروب APERTURE میفرستد تا هر گونه تهدیدی را در نظر خودش از بین برده باشد اما امان از کم عقلی که در نهایت نابودی اش را رقم میزند. شاید گاهی اوقات فکر کنید که داستان به اندازه کافی سرعت ندارد و آهسته پیش میرود اما همین آهستگی باعث میشود که بقیه ی قسمت های بازی از جمله گیم پلی غنی آن بیشتر به چشم بیایند و در نهایت تجربه کامل تری از بازی به دست آورید. نکته ی جالب دیگری که همیشه در ذهن میماند این است که تمام بازی بدون حتی شلیک یک گلوله یا کشتن واقعی یک نفر به اتمام میرسد که در تاریخ بازی های اول شخص تقریبا نظیرش وجود ندارد و یک پارادوکس تمام عیار به حساب میآید. اما با این حال داستان به زیبایی هر چه تمام تر پیش میرود و شما را با زوایای پنهان بازی قدرت آشنا میکند.
من از تو خیلی بدم میاد!
نارنجی، آبی و دیگر هیچ
برای بنده بسیار جای تعجب است که چطور به کمک اسلحه ای ای که تنها دو دریچه ی آبی و نارنجی تولید میکند میتوان چنین گیم پلی غنی تولید کرد! این بازی نه رایفل دارد و نه نارنجک و نه حتی گرز و شمشیر! حتی در ابتدای بازی اسلحه ی شما رنگ نارنجی را نیز ندارد و پس از طی کردن مراحلی این رنگ را بدست میاورید و به کمک این دو رنگ، دریچه هایی برای عبور خود ایجاد میکنید. احتمالا گمان میکنید یک اسلحه هر چقدر هم خلاقانه طراحی شده باشد بعد از گذشت مدت کوتاهی تکراری و کسل کننده میشود اما هنر طراحان بازی دقیقا در اینجا مشخص میشود. همین که فکر تکراری بودن مراحل به ذهن شما خطور کند، بازی شما را سورپرایز میکند و آبجکت جدیدی را به بازی اضافه میکند که برای مدتی ذهن شما را مشغول میکند و این روند همین طور تکرار میشود و بازی مدام تغییر میکند، بگذارید چند مثال بزنم: از همان مراحل ابتدایی برای اینکه بتوانید در هایی که به آسانسور منتهی میشود را باز کنید بایستی بر روی نقاط خاصی از زمین مکعب هایی قرار دهید تا در برای شما باز شود پس از چندین مرحله این بار مکعب هایی به شما داده میشود که تقلبی هستند و سریعا پودر میشوند سپس این مکعب ها را بایستی به عنوان نوعی سپر در مقابل لیزر استفاده کنید، در بعضی نقاط این مکعب ها را استفاده میکنید که رویشان بایستید در بعضی نقاط از این مکعب ها برای مختل کردن علکرد دستگاه ها استفاده میکنید و …. در ابتدای بازی تنها معماها به کمک پورتال و مکعب ها حل میشوند. در مراحل بعدی لیزر ها، مکعب هایی که لیزر ها را بازتاب میدهند، ربات هایی که لیزر به طرف شما پرتاب میکنند،پرش های بلند، سکو های پرتاب و بسیاری چیز های دیگر اضافه میشوند که همیشه و همیشه بازی را برای شما جذاب و مهیج نگه میدارند. به طور کلی بازی سراسر معماست اما تعادل به خوبی در بازی رعایت شده و هر باز که آیتمی به بازی اضافه میشود برای اینکه با نقش آن به خوبی آشنا شوید معماها از آسان به سخت در مقابل شما قرار میگیرند و برای اینکه این تعداد معما دل شما را نزند در تعدادی از قسمت های بازی از معما ها برای پیشبرد داستان استفاده میکنید( نظیر قسمت انتهایی بازی که از سفید بودن سطح ماه استفاده میکنید)
خدایا چقدر این مرحله سخت بود!
آوای لابراتور APERTURE
صدا گذاری و موسیقی در هر بازی تاثیر گذار است و هر چقدر که بازی ساده تر طراحی شده باشد ناخود آگاه ذهن، بیشتر به موسیقی توجه میکند به خصوص در این بازی که در بسیاری از مراحل بایستی در گوشه ای ایستاده و گاها تا نیم ساعت به موسیقی بازی گوش فرا دهید بلکه راه حلی برای معمای پیش رویتان بیابید. در اینجا هم ولو کم کاری نکرده و موسیقی های فراوانی به سبک الکترونیک در بازی قرار داده که علاوه بر هماهنگ بودن با جو کلی بازی در مواقع کاملا مناسب پخش میشوند. به عنوان مثال در معما هایی که هیجان زیادی وجود ندارد موسیقی به صورت آرام و با صدای کم در پس زمینه اجرا میشود اما در صحنه های هیجانی موسیقی امانتان نمیدهد و کاملا ذهن شما را بر هم میزند تا دقیقا خود را در چنین موقعیتی احساس کنید. جدای از موسیقی های بازی، صدا گذاری نیز در بازی به نحو احسنت انجام شده به نحوی که بخش اعظم ارتباط شل با دو ربات دیگر تنها از طریق صدا انجام میشود مثلا در صحنه هایی که glados که صدا گذاری آن را Ellen McLain خواننده ی اپرا انجام میدهد شما را با آن صدای مخوف و وهم انگیزش تهدید میکند یا برایتان از داستان های لابراتور تعریف میکند به راستی که محو صحبت هایش میشوید نه از آن جهت که صدایش طبیعی است بلکه کاملا برعکس! صدایی ماشینی که به طرز عجیبی روان ادا میشود باعث میشود حس بازی در لابراتوری آخر الزمانی را به طور کامل حس6 کنید. هنر صدا پردازان در آنجا مشخص میشود که با وجود رباتیک بودن اصوات کلمات، جملات و حتی خنده! های بازی بیشتر از یک صدای طبیعی در ذهن شما ماندگار میشوند.
خانواده ی نازنین!
خلاقیت بیانتها
ولو در این بازی به طور کاملا خاصی نشان داد که خلاقیت و نو آوری در صنعت بازی های رایانه ای حرف نخست را میزند. بازی پورتال دو نه گرافیک خیره کننده ای دارد و نه موسیقی هایش را ارکستر نواخته است بلکه سازندگان و طراحان مراحلی دارد که میتوانند در ذهن مخاطب با نواختن سمفونی نوآوری او را مجذوب خود کنند. نوابغ ولو بازی را در سه شخصیت خلاصه کرده اند glados که شخصیتی محافظه کار است و نمیخواهد چیزی از شخصیت درونش برای دیگران فاش شود اما کم کم با طی کردن مراحل از باطن و قصد واقعی او یعنی سر پا نگه داشتن لابراتور و رسیدگی به آن آگاه میشویم. شل که جز یک زندگی نامه کوتاه چیزی بیشتر از او نمیدانیم و طبق رسم همیشگی ولو او همانند نسخه اول همین بازی و یا نظیر دکتر گوردون در half life هیچ حرفی نمیزند و صد البته شخصیت Wheatley که یک ربات جاه طلب و کوته بین است که صحنه ی به قدرت رسیدنش و فراموش کردن عمدی قرارش با شل به راستی که در ذهن ماندگار است. امیدوارم نسخه ی سوم این بازی حداقل برای هدست واقعیت مجازی ولو منتشر شود تا دوباره بتوانیم این شاهکار را در محیطی جذاب تر ملاقات کنیم.
نویسنده: سهند عباسپور
منبع: گیمفا
به جرئت استودیوی ولو را میتوان یکی از پیشتازان صنعت بازی های رایانه ای به نحوی که ما هم اکنون میشناسیم، خواند. استودیویی که سخن داوینچی یعنی “پیچیدگی در عین سادگی” را سر لوحه کار خود قرار داده و تا به حال بسیار موفق عمل کرده، بازی های کم اما در عین حال بسیار غنی را ساخته که حتی تا ده سال بعد از ساخت چنین بازی هایی بازیکنانش آن ها را به هیچ وجه رها نمیکنند و به نوعی با آن ها خو گرفته اند. به عبارتی دیگر این کمپانی ید طولانی در ساخت بازی های پر طرفدار و همینطور ماندگار دارد. بازی هایی که میلیون ها پلیر ها دارند و حتی برای بازی هایش مسابقاتی با جایزه هایی میلیون دلاری برگزار میشود. کمپانی ولو به خوبی از همان ابتدا دربافته بود که یک بازی هیچ گاه بدون یک ایده خوب و تازه حرفی برای گفتن نخواهد داشت، به همین سبب برای یافتن این ایده و کار کردن بر روی آن گاها تا چند سال بازی جدیدی تولید نمیکرد( دقیقا بر خلاف کمپانی یوبیسافت که به محض یافتن ایده ای خوب دیگر زحمتی برای به ثمر رسیدن آن انجام نمیدهد) اما هنگامی که سخن از بازی جدید این کمپانی به میان میآمد همگان به خوبی بر حجم کاری که بر روی بازی انجام شده بود واقف بودند و میدانستند که ولو تولید یک بازی خوب را همچون یک تعهد میداند و هیچ گاه قرار نیست که با انتشار اخبار و تریلر های دروغین آن ها را فریب دهد و به همین سبب بازی های این کمپانی بدون هیچ شکی از سوی جامعه ی گیمر ها پذیرفته شده و فروش بالایی را رقم میزدند.
حتی در زمان حال هم اوضاع کم و بیش به همین گونه است و بازی هایی چون cs go و دوتا( در زمان گذشته) جزء پرفروش ترین های هر هفته استیم بودند، هستند و خواهند بود. اما این کمپانی قبل از این که در سالیان اخیر طرفداران آفلاین بازش را فراموش کند، بازی های جذابی برای آن دسته از طرفدارانش میساخت که اگر نگوییم بیشتر از بازی های چند نفره حداقل به اندازه آن ها جذاب و سرگرم کننده ظاهر میشدند. یکی از زیبا ترین و در عین حال ماندگار ترین این بازی ها سری بازی PORTAL است که در زمان انتشارش تمامی منتقدان را شگفت زده کرد، به گونه ای به که هر فردی از خودش میپرسید مگر میشود یک بازی اینقدر ساده اما در عین حال به این اندازه شیرین و جذاب باشد؟ سوالی که بازی های پرتال یک و دو تقریبا بهترین جواب های آن محسوب میشوند. بیایید برای زنده شدن خاطراتمان باری دیگر به نسخه ی دوم این بازی نگاهی داشته باشیم.
شاهکار به تمام معنا
بازی قدرت
دقیقا در زمانی که تصور اکثر کمپانی ها از یک داستان خوب، روایتی اکشن، پر از خون و خون ریزی، جنگ و وجود شخصیت های فراوان بود( البته زمان حال هم کم و بیش اوضاع به همین ترتیب است.) پرتال دو، بار دیگر نظیر نسخه ی اول و حتی بهتر از آن شیوه ای نو را پدید آورد. شیوه ای که در آن همه چیز گفتنی و نشان دادنی نبود بلکه بسیاری از قسمت های آن درک کردنی و فهمیدنی تهیه شده بود. روایتی که تنها و تنها سه شخصیت داشت اما داستان هزاران هزار نفر را بازگو میکرد. داستان به قدرت رسیدن افراد ناشایست، فرمانروایی بدون تفکر و سرانجام شوم آن ها. اینکه چنین داستان پیچیده ای که هر روز حتی امروز! هم در بسیاری از نقاط دنیا رخ میدهد توسط تنها سه شخصیت روایت شود واقعا قابل تقدیر است. پرتال دو داستانش را بسیار ساده بازگو میکند اما به این سادگی ها از یاد نمیرود. داستان این نسخه دقیقا بعد از ماجرا های شماره اول اتفاق میافتد. شل( همان شخصیتی که شما کنترل میکنید) در یک اتاق استراحت چشم میگشاید و پس از انجام نرمش های لازم! دوباره به خوابی طولانی فرو میرود که در نهایت توسط wheatley بیدار میشود و از این جاست که ماجراهای نسخه دوم شروع میشود. wheatley قصد دارد به کمک شل به اتاق اصلی مدیریت برود و خود را به هوش اصلی مجموعه APERTURE تبدیل کند اما در این راه ناخواسته glados(هوش مصنوعی سابق کمپانی APERTURE که در قسمت قبلی نابود شد.) را بیدار میکند و اتفاقات تازه ای را رقم میزند. glados شل را مقصر نابودی اش میداند و به همین سبب قصد کشتن او را میکند اما شل به کمک اسلحه ی پورتال خود و هوش سرشار(شما!) از معمای های سخت جان سالم به در میبرد و به کمک دست های پشت پرده( همان wheatley) در نهایت glados را شکست میدهد.
شاید فکر کنید که این نقطه ی پایان بازی است اما نه! این دقیقا نقطه ی آغاز پرده ی دوم داستان است، جایی که wheatley به قدرت میرسد، رباتی که هدف از ساختش تنها راهنمایی افراد درون ساختمان بر حسب دستور العمل های خاص بوده و نه ساختن دستور العمل! حالا این ربات کم هوش از فرط قدرت نه تنها به وعده ی خود مبنی بر نجات دادن شل عمل نمیکند بلکه او و glados( که حالا به یک باتری سیب زمینی شکل بدل شده!) را به اعماق ساختمان مخروب APERTURE میفرستد تا هر گونه تهدیدی را در نظر خودش از بین برده باشد اما امان از کم عقلی که در نهایت نابودی اش را رقم میزند. شاید گاهی اوقات فکر کنید که داستان به اندازه کافی سرعت ندارد و آهسته پیش میرود اما همین آهستگی باعث میشود که بقیه ی قسمت های بازی از جمله گیم پلی غنی آن بیشتر به چشم بیایند و در نهایت تجربه کامل تری از بازی به دست آورید. نکته ی جالب دیگری که همیشه در ذهن میماند این است که تمام بازی بدون حتی شلیک یک گلوله یا کشتن واقعی یک نفر به اتمام میرسد که در تاریخ بازی های اول شخص تقریبا نظیرش وجود ندارد و یک پارادوکس تمام عیار به حساب میآید. اما با این حال داستان به زیبایی هر چه تمام تر پیش میرود و شما را با زوایای پنهان بازی قدرت آشنا میکند.
من از تو خیلی بدم میاد!
نارنجی، آبی و دیگر هیچ
برای بنده بسیار جای تعجب است که چطور به کمک اسلحه ای ای که تنها دو دریچه ی آبی و نارنجی تولید میکند میتوان چنین گیم پلی غنی تولید کرد! این بازی نه رایفل دارد و نه نارنجک و نه حتی گرز و شمشیر! حتی در ابتدای بازی اسلحه ی شما رنگ نارنجی را نیز ندارد و پس از طی کردن مراحلی این رنگ را بدست میاورید و به کمک این دو رنگ، دریچه هایی برای عبور خود ایجاد میکنید. احتمالا گمان میکنید یک اسلحه هر چقدر هم خلاقانه طراحی شده باشد بعد از گذشت مدت کوتاهی تکراری و کسل کننده میشود اما هنر طراحان بازی دقیقا در اینجا مشخص میشود. همین که فکر تکراری بودن مراحل به ذهن شما خطور کند، بازی شما را سورپرایز میکند و آبجکت جدیدی را به بازی اضافه میکند که برای مدتی ذهن شما را مشغول میکند و این روند همین طور تکرار میشود و بازی مدام تغییر میکند، بگذارید چند مثال بزنم: از همان مراحل ابتدایی برای اینکه بتوانید در هایی که به آسانسور منتهی میشود را باز کنید بایستی بر روی نقاط خاصی از زمین مکعب هایی قرار دهید تا در برای شما باز شود پس از چندین مرحله این بار مکعب هایی به شما داده میشود که تقلبی هستند و سریعا پودر میشوند سپس این مکعب ها را بایستی به عنوان نوعی سپر در مقابل لیزر استفاده کنید، در بعضی نقاط این مکعب ها را استفاده میکنید که رویشان بایستید در بعضی نقاط از این مکعب ها برای مختل کردن علکرد دستگاه ها استفاده میکنید و …. در ابتدای بازی تنها معماها به کمک پورتال و مکعب ها حل میشوند. در مراحل بعدی لیزر ها، مکعب هایی که لیزر ها را بازتاب میدهند، ربات هایی که لیزر به طرف شما پرتاب میکنند،پرش های بلند، سکو های پرتاب و بسیاری چیز های دیگر اضافه میشوند که همیشه و همیشه بازی را برای شما جذاب و مهیج نگه میدارند. به طور کلی بازی سراسر معماست اما تعادل به خوبی در بازی رعایت شده و هر باز که آیتمی به بازی اضافه میشود برای اینکه با نقش آن به خوبی آشنا شوید معماها از آسان به سخت در مقابل شما قرار میگیرند و برای اینکه این تعداد معما دل شما را نزند در تعدادی از قسمت های بازی از معما ها برای پیشبرد داستان استفاده میکنید( نظیر قسمت انتهایی بازی که از سفید بودن سطح ماه استفاده میکنید)
خدایا چقدر این مرحله سخت بود!
آوای لابراتور APERTURE
صدا گذاری و موسیقی در هر بازی تاثیر گذار است و هر چقدر که بازی ساده تر طراحی شده باشد ناخود آگاه ذهن، بیشتر به موسیقی توجه میکند به خصوص در این بازی که در بسیاری از مراحل بایستی در گوشه ای ایستاده و گاها تا نیم ساعت به موسیقی بازی گوش فرا دهید بلکه راه حلی برای معمای پیش رویتان بیابید. در اینجا هم ولو کم کاری نکرده و موسیقی های فراوانی به سبک الکترونیک در بازی قرار داده که علاوه بر هماهنگ بودن با جو کلی بازی در مواقع کاملا مناسب پخش میشوند. به عنوان مثال در معما هایی که هیجان زیادی وجود ندارد موسیقی به صورت آرام و با صدای کم در پس زمینه اجرا میشود اما در صحنه های هیجانی موسیقی امانتان نمیدهد و کاملا ذهن شما را بر هم میزند تا دقیقا خود را در چنین موقعیتی احساس کنید. جدای از موسیقی های بازی، صدا گذاری نیز در بازی به نحو احسنت انجام شده به نحوی که بخش اعظم ارتباط شل با دو ربات دیگر تنها از طریق صدا انجام میشود مثلا در صحنه هایی که glados که صدا گذاری آن را Ellen McLain خواننده ی اپرا انجام میدهد شما را با آن صدای مخوف و وهم انگیزش تهدید میکند یا برایتان از داستان های لابراتور تعریف میکند به راستی که محو صحبت هایش میشوید نه از آن جهت که صدایش طبیعی است بلکه کاملا برعکس! صدایی ماشینی که به طرز عجیبی روان ادا میشود باعث میشود حس بازی در لابراتوری آخر الزمانی را به طور کامل حس6 کنید. هنر صدا پردازان در آنجا مشخص میشود که با وجود رباتیک بودن اصوات کلمات، جملات و حتی خنده! های بازی بیشتر از یک صدای طبیعی در ذهن شما ماندگار میشوند.
خانواده ی نازنین!
خلاقیت بیانتها
ولو در این بازی به طور کاملا خاصی نشان داد که خلاقیت و نو آوری در صنعت بازی های رایانه ای حرف نخست را میزند. بازی پورتال دو نه گرافیک خیره کننده ای دارد و نه موسیقی هایش را ارکستر نواخته است بلکه سازندگان و طراحان مراحلی دارد که میتوانند در ذهن مخاطب با نواختن سمفونی نوآوری او را مجذوب خود کنند. نوابغ ولو بازی را در سه شخصیت خلاصه کرده اند glados که شخصیتی محافظه کار است و نمیخواهد چیزی از شخصیت درونش برای دیگران فاش شود اما کم کم با طی کردن مراحل از باطن و قصد واقعی او یعنی سر پا نگه داشتن لابراتور و رسیدگی به آن آگاه میشویم. شل که جز یک زندگی نامه کوتاه چیزی بیشتر از او نمیدانیم و طبق رسم همیشگی ولو او همانند نسخه اول همین بازی و یا نظیر دکتر گوردون در half life هیچ حرفی نمیزند و صد البته شخصیت Wheatley که یک ربات جاه طلب و کوته بین است که صحنه ی به قدرت رسیدنش و فراموش کردن عمدی قرارش با شل به راستی که در ذهن ماندگار است. امیدوارم نسخه ی سوم این بازی حداقل برای هدست واقعیت مجازی ولو منتشر شود تا دوباره بتوانیم این شاهکار را در محیطی جذاب تر ملاقات کنیم.
نویسنده: سهند عباسپور
منبع: گیمفا
نقد و بررسی بازی PORTAL 2
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com