خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,007
امتیاز واکنش
7,220
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
نقد فیلم Polar - قطبی


Polar با بازی مدس میکلسن، فقط در پاسخِ یک سوال به صورت دقیق بررسی می‌شود؛ آیا رویارویی با چند سکانس اکشن خون‌بار جذب‌کننده و اجرای عالی بازیگر نقش اصلی، ارزش تحمل دنیایی از ضعف‌های سینمایی زشت را دارد؟
ساخته شدن فیلم‌های کارگردانان بزرگی مانند آلفونسو کوارون و مارتین اسکورسیزی زیر سایه‌ی بودجه‌های مهیاشده توسط شبکه‌ی نت‌فلیکس، مدام بیشتر از قبل ما را به یاد میزان بالا بودن سرعت حرکت رو به جلوی این کمپانی می‌اندازد. چرا که نت‌فلیکس این‌روزها آن‌قدر سریال‌ها و فیلم‌های متفاوتی تولید می‌کند که دیگر به سختی می‌توانید مخاطبی را پیدا کنید که هر سال، حداقل به یکی از سریال‌ها و یکی از فیلم‌های ساخته‌شده توسط آن، القابی چون عالی و دیدنی را نسبت ندهد. در همین حین، از آن‌جایی که شبکه دائما در هر دو حوزه‌ی تولید سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌سازی، هم آثاری موفق در جذب مخاطبان و هم ساخته‌هایی شکست‌ناپذیر در راضی کردن مطلق منتقدان را ارائه داده، هیچ‌کدام از محصولات ضعیف منتشرشده توسط مدیرانش، قضاوت بنیادین کسی را درباره‌ی آن تغییر نمی‌دهند. به گونه‌ای که خیلی از ما به درستی باور داریم، نباید هم چنین اتفاقی بیافتد.



اما نتیجه همان‌گونه که واضح به نظر می‌آید، به اندازه‌ی مثبت بودنش برای خود نت‌فلیکس و بسیاری از تولیدکنندگان آن، به ضرر برخی تماشاگران هم تمام می‌شود. تماشاگرانی که انتظارات‌شان از هر محصولی را مطابق استانداردهای بهترین آثار شبکه تنظیم می‌کنند و بعد از مواجهه با امثال Polar، باور دارند که یک نفر به آن‌ها حقه زده است. چون نت‌فلیکس همان‌قدر که به فیلم‌های بزرگ مانند Roma بها می‌دهد و همان‌قدر که برای ایده‌های پرسود و تماشاگرپسندی مثل Bird Box ارزش قائل می‌شود، به محصولات بدش هم فکر می‌کند. محصولاتی که مناسب مدیوم ارائه شدن‌شان هستند و با بهره‌برداری یا حتی سوء استفاده از برخی عناصر اثرگذار روی مخاطب عام، کار خودشان را می‌کنند و می‌روند. این وسط نه خبری از اکران این فیلم‌ها در سالن سینما و اهمیت داشتن آن‌چنانی میانگین نمرات منتقدان به آن‌ها است و نه کسی به جز نت‌فلیکس از میزان سودآوری یا ضرر این محصولات اطلاع می‌یابد که بخواهد بر پایه‌ی داده‌های رسمی، عملکرد شبکه یا خودشان را زیر سوال ببرد. طوری که Polarها می‌آیند و می‌روند و تاثیر کوچک خودشان را در سرگرمی‌آفرینی بیشتر برای دارندگان اشتراک نت‌فلیکس نیز می‌گذارند. بدون این که توجه یا عصبانیت خاصی را نسبت به داشته‌های‌شان جلب کنند.

در صحیح‌ترین بیان ممکن، Polar فیلمی است که به جز سکانس‌های اکشن خوش‌جلوه و خشن و نقش‌آفرینی رضایت‌بخش مدس میکلسن در قالب یک تیپ آشنای سینمایی، چیزی برای ارائه به مخاطبش نمی‌یابد
به بیان بهتر، نت‌فلیکس حالا آن‌قدر حاشیه‌ی امن و بزرگی برای خودش و بهترین و متوسط‌ترین و بدترین محصولاتش ایجاد کرده است، که تقریبا هرچیزی می‌تواند به آسانی در دل این پلتفرم، به دست مخاطبان برسد. بدون آن که بی‌کیفیتی یا باکیفیتی آن، اعتبار و احترام شبکه را تحت تاثیر به خصوصی قرار بدهد. ولی چرا این‌ها را در ابتدای نقد Polar به کارگردانی جوناس آکرلند (که البته همه‌ی آثار کارنامه‌اش، مثل Polar عملکرد ضعیفی در جلب نظر سینماشناسان نداشته‌اند) گفتم؟ چون این فیلم، مطلقا با اکسیژن تولیدشده توسط همین حاشیه‌ی امن، نفس می‌کشد. محیطی که هم پای Roma را به پررنگ‌ترین و مهم‌ترین بخش‌های جوایز اسکار باز می‌کند و هم ابایی از ارائه‌ی محصولی بر پایه‌ی اکشن‌های خونینِ صرف و بهره‌برداری‌های پیش پا افتاده از برخی سکانس‌های بزرگ‌سالانه‌ی دیگر ندارد.



جست‌وجوی ثانیه به ثانیه‌ی Polar برای یافتن چیزی به اسم داستان با آن تعریف والای سینمایی‌اش، کار عبثی خواهد بود. همه‌ی داستان فیلم، درباره‌ی یک قاتل کارکشته و قدیمی است که با رسیدن به سن مشخص‌شده در قراردادش بازنشسته می‌شود و حقوق فوق‌العاده زیادی را دریافت می‌کند. بعد هم می‌رود در یک گوشه‌ی دنیا وقت می‌گذراند و از مابقی عمرش در ناز و نعمت، لـ*ـذت می‌برد. شرکت طرف قرارداد او هم برای پرداخت نکردن مبلغ دیوانه‌وار پایانی به وی، تصمیم می‌گیرد روشی برای کشتنش بیابد. تا هم در هزینه‌هایش صرفه‌جویی کرده باشد و هم مدیر عصبانی و روانی‌اش را خوشحال نگه دارد. مابقی قصه هم می‌شود همین که مشخصا وقتی بازیگر نقش «هانیبال» (Hannibal) را به عنوان یک قاتل خشن در مرکز فیلم‌نامه‌ی اثر داریم، مشغول صحبت درباره‌ی پروتاگونیستی نامیرا و دوست‌داشتنی هستیم.

پس فضای Polar هم باید به فرمی ترکیب‌شده‌تر با سکانس‌های بزرگ‌سالانه‌ی دیگر، حس‌وحالی شبیه به «جان ویک»‌های کیانو ریوز را القا کند. چون نه میکلسن در ارائه‌ی تیپ خشن سینمایی‌اش از کوچک‌ترین ضعفی رنج می‌برد و نه کارگردان مشخصا با توجه به برخی سکانس‌های فیلم، مشکلی در آفرینش ثانیه‌های اسلحه‌محور دیدنی دارد. اما Polar چرا حتی به گرد پای John Wick هم نمی‌رسد؟ زیرا خودش را بیش از اندازه جدی می‌گیرد و فراموش می‌کند که اصلی‌ترین جذابیت‌هایش را چه مواردی می‌سازند. فیلم فقط در پرده‌ی پایانی‌اش و بخش‌هایی از داستان که تنها با محوریت سکانس‌های خوش‌تدوین و جذابی از اعمال خشونت‌آمیز میکلسن در برابر دشمنانش جلو می‌روند، عالی است. اما به جای تمرکز مطلق روی این موارد و بخشیدن بار احساسی اندک روایت داستان به چیزی در حدود بیست درصد از دقایق فیلم، این ترکیب را برعکس و به اشتباه می‌چیند.



فیلم، هرگز در خلق چیزی شبیه به درام هم موفق نبوده است و به دنباله‌ی آن، تمرکز ظاهری‌اش روی درام به ضرر اندک نقاط قوتش نیز تمام می‌شوند
به خاطر همین تقسیم‌بندی نادرست محتوا هم نمی‌تواند تبدیل به فیلم خوب و مهمی شود. آن‌گونه که اگر چرخش پایانی منطقی ولی راضی‌کننده‌ی داستانش در نقاط پایانی را کنار بگذارید، متوجه می‌شوید که هرگز در خلق چیزی شبیه به درام هم موفق نبوده است و به دنباله‌ی آن، تمرکز ظاهری‌اش روی درام به ضرر تک‌تک نقاط قوتش نیز تمام می‌شوند. واقعیت را نمی‌توان انکار کرد. Polar فیلمی است که ما شخصیت بدش را حتی نمی‌توانیم یک‌خطی بدانیم و صرفا بد بودن او را بر اساس عینک مسخره‌اش، گریم آزاردهنده‌اش و لباس‌هایی که بر تن می‌کند لمس کرده‌ایم. Polar فیلمی است که به جز یک یا نهایتا دو تیپ جذب‌کننده و حساب‌شده، مابقی کاراکترهایش با پوشش‌شان تعریف می‌شوند و تمامی بازیگرانی که در نقش آن‌ها حضور داشته‌اند، قابل جایگزین شدن هستند! پس در چنین اثری، درام قرار نیست نقطه‌ی قوت اصلی باشد و همه‌چیز باید به اکشن‌ها خلاصه شود. ولی وقتی ترکیب شکست‌خورده‌ی اثر در داستان‌گویی را می‌نگریم و متوجه چنین بی‌نظمی‌هایی می‌شویم، تازه می‌فهمیم که به چه دلیل، مدت‌ها مشغول ستایش کردن فیلم‌هایی چون «جان ویک» بوده‌ایم. مسئله‌ی اصلی چنین فیلم‌هایی، رسیدن به تعادل در لحن، شناخت هویت داستان و پررنگ کردن نکات مثبت و پنهان کردن نکات منفی است. پروسه‌ای که به هیچ عنوان در Polar، شاهد به سرانجام رسیدنش نیستیم.

نتیجه هم می‌شود مواجهه با فیلم‌نامه‌ای ضعیف و سطحی و خالی از داستان‌های بلند، که فقط سکانس‌های مبارزه‌ای و چند دقیقه‌ای پایانی‌اش ارزش دیدن دارند و می‌توان با حذف نیمی از دقایق آن، بدون آسیب وارد کردن به تجربه‌ی قرارگرفته در مقابل مخاطب، آن را تبدیل به اثر بهتری کرد. یا به عبارت واضح‌تر، نتیجه چیزی نیست جز محصولی تلویزیونی که چند ساعت پس از پایان یافتنش اسم هیچ‌کدام از بازیگران و شخصیت‌هایش به جز یکی را به یاد نمی‌آوریم و کاراکتر اصلی‌اش را هم نه با نامی که در فیلم دارد که با اسم نقش‌آفرین ظاهر شده در جایگاه آن یعنی مدس میکلسن، صدا می‌کنیم.



وقتی که قهرمان با بدن تماما زخمی و چشم کورشده‌اش به سلاخی یک لشگر آدم درون یک راهروی باریک می‌پردازد، ‌Polar با همه‌ی بدی‌هایش، برای چند لحظه دست‌داشتنی می‌شود
در همین حین، هنگامی که ضعف و اشکالات و کوته‌فکرانه بودن فیلم‌نامه‌نویسی و شخصیت‌پردازی اثر را رها کنیم و با پذیرش کم‌خاصیت بودن مطلق دو سوم دقایق محصول از نظر سینمایی، سراغ دلایل لایق تماشا بودن این فیلم خیلی بد برای دسته‌ای از مخاطبان برویم، می‌توانیم آزادانه فقط درباره‌ی اکشن‌هایش بنویسیم. درباره‌ی اکشن‌هایی که بدون هیجان و بر پایه‌ی تمپوی خالص پیش می‌روند و فیلم‌برداری مناسب و کات‌های به‌جا و تندشان، آن‌ها را تبدیل به تجربه‌های یک بار مصرف جذابی می‌کند. البته از آن‌جایی که ارزش این سکانس‌ها به هیچ عنوان داستانی نیست و شاید تماشای جداگانه‌شان هم به همان اندازه‌ی دیدن‌شان در کنار مابقی صحنه‌های فیلم جذابیت داشته باشد، تریلر Polar تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین دشمنانش می‌شود. چون محتوای اصلی حجم قابل توجهی از این سکانس‌ها را نشان می‌دهد و به همین شکل، غافل‌گیری کم فیلم از این نظر برای مخاطبش را هم از او دریغ می‌کند. ولی با این حال وقتی که مدس میکلسن با بدن تماما زخمی، چشم کورشده و سلاح‌های اندکش به سلاخی یک لشگر آدم درون یک راهروی باریک می‌پردازد، ترکیب عناصر صوتی و تصویری Polar در یک کلام، جواب می‌دهد. آن‌چنان که می‌توان هوشمندی کارگردان در القای هیجان کاذب به تماشاگر را در آن لحظه‌ها ستود و تعلیق‌های لحظه‌ای فیلم را به شکل جدی، ستایش کرد. منظورم از تعلیق‌های لحظه‌ای، حس انتظاری است که مثلا بعد از دیده نشدن یک انسان در دوربین تک‌تیرانداز و زمانی که ما برای ظاهر شدن دوباره‌ی وی روی تصویر انتظار می‌کشیم، پا به وجودمان می‌گذارد. همان حسی که یقینا از فراموش‌شدنی بودن فیلم نمی‌کاهد ولی در لحظه‌ی تماشا، آن را همان‌طور که گفتم، به سمت‌وسوی فیلم‌های خیلی بدی که دیدن‌شان وقت تلف کردن مطلق هم نیست، می‌برد.



عدم واقع‌گرایی Polar در داستان‌گویی و خلق سکانس‌هایش، شاید تنها نمونه‌ی برخورد درست سازندگان آن با محتوایش باشد. چرا که این فیلم در هر حالت به عنوان یک ساخته‌ی رئال شناخته نخواهد شد و در بازیِ قابل باور بودن، خیلی زودتر از فرا رسیدن عجیب‌ترین اکشن‌هایش، شکست می‌خورد. پس حداقل همین که فیلم‌ساز لابه‌لای اکشن‌هایش، اجازه‌ی حرکت میزان توانایی‌های کاراکتر اجراشده توسط میکلسن به سطوحی کاملا غیر قابل باور را صادر می‌کند، اتفاق مثبتی به شمار می‌رود که اگر تعداد امثال آن در فیلم افزایش یافته بود، ساخته‌ی جدید نت‌فلیکس بدل به یکی از آن بی‌مووی‌های متوسط و لایق دیده شدن توسط اکثر مخاطبان عام می‌شد. اما در وضع فعلی، Polar فقط به درد آن‌هایی می‌خورد که اولا مدس میکلسن را در لیست بازیگران محبوب‌شان دارند و دوما حاضرند برای رسیدن به چند اکشن واقعا درست‌وحسابی و بزرگسالانه، با یک فیلم ضعیف کنار بیایند.


نقد و بررسی فیلم قطبی | Polar

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا