خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: سالی عزیز
موضوع: ترجمهء داستانک های مختلف | انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه ، اجتماعی ، تراژدی

مترجم: پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸
فهرست ترجمهء داستانک ها:

1. سالی عزیز / Dear Sally
تاپیک بعلت غیر اصولی بودن قابل احیا نمی‌باشد.


⨂ سالی عزیز | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، Nini Lin، نگین نوروزی و 7 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع

عنوان: سالی عزیز / Dear Sally
نویسنده: Chocolatemeerkat
مترجم: پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸


1#
سالی عزیزم،
ای عزیزترین دوست من در آن روستای دوست داشتنی، هنوز هم نمی توانم باور کنم یک سال شده و من دیگر تو را در کنار خودم ندارم. پدر دلتنگ مزرعه شده است؛ درخت آخر باغ ما را به خاطر می آوری؟ ما فکر می کردیم ##### آنجا زندگی می کنند! تمام شب بیدار و منتظر می ماندیم که بیایند، و آنها هرگز نمی آمدند. به خاطر دارم رخسار کوچکت را که پر از یاس میشد. متاسفانه چهرهء مادرم را هم، چهرهء مادر تو را هم. افسوس!
خانهء جدید ما بسیار کوچک است. می دانم هرگز حتی نمی توانیم باغچه ای هرچند کوچک برای خود داشته باشیم. اینجا فقط یک سالن پذیرایی ست با تلویزیون سیاه و سفید، و آشپزخانه و حمامی که شیرآبش سرد و شکسته است! تنها سیستم گرمایشی ما آتش و توده ای از پتوست. شب ها همه مان در سالن پذیرایی می خوابیم؛ من، پدرم و مادرم. ما مجبوریم این خانه و بیچارگی هایش را هم تحمل کنیم. بیشتر به زباله دانی پیشرفته می ماند تا منزلی امن برای خانواده ای سه نفره. حداقلش، دیگر نمی توانیم سگ های غریبهء در پارک را بگیریم؛ بدون شک برایمان مشکل ساز خواهد بود!
خب، تو الآن با که در مدرسه بازی می کنی؟ من ادامه تحصیلم را در خانه ادامه می دهم. آخر در این منطقه مدرسه ای نیست، که باید باشد! ما بچه ها حق آموختن و یاد گرفتن داریم، مگر نه؟ می توانم حدس بزنم مادرت الآن دربارهء این قضیه چه می گوید!
موردی که برای من سوال شده این است که چرا یک آدم حسابی اینجا پیدا نمی شود؟ خیلی وحشتناک است. بارها از پدر و مادرم پرسیدم که چه گونه چنین چیزی ممکن است؟ به هر صورت من قصد نگارشش را ندارم، آن ها هم شاید پیدایشان شد. نه پدر و نه مادرم پاسخی ندادند. اینجا انگار هیچ دولتی نیست. خدا را شکر می کنم که آن ها تمام نامه هایی که فرستاده می شوند را نمی خوانند!
چیزی که بیشتر از همه مرا از اینجا متنفر می کند، مقدار آزادی عملمان است. برای ما میزانش 0% است! و حالا درک می کنم که چرا اغلب مردم در سکوت و خفاء این تودهء زباله را ترک می کنند. برای من، بازگشتن به روستا، رویایی دست نیافتنی ست. بابا این موضوع را برایم مانند تک دانه گیلاسی که روی یک کیک می گذارند، فرض کرده. این تودهء زباله هم مانند پس مانده های همان کیک خورده شده است!
بر اساس یک سری شایعه ها، انگار اتفاقات بدی در حال رخ دادن است. البته نه برای همه، فقط برای بچه ها، کوچک ترها. من هیچ اطلاعی از بابت رخدادی که رخ می دهد ندارم اما کوچک ترها گویی قرار به بازگشتشان نیست. والدینی به دختر کوچکشان می گفتند فقط از دولت وام گرفته اند، و حالا دولت می خواهد به آن ها آسیب برساند. من به سختی حرف هایشان را می شنیدم و نمی توانستم باور کنم. نه می توانم و نه می خواهم دوباره چیزی دربارهء آن بگویم. فکر می کنم آن ها سراغ من هم بیایند. خودت می دانی منظورم چیست.
از مدرسه چه خبر؟ من هنوز نقاشی امی را نگه داشته ام. زمانی که در باغ قدم می زدم واقعا عالی بود. منتظر چیزی بودم که بیاید و من بترسانمش. (روی کاغذ بگویم که من هرگز به کسی دستبرد نمی زدم!) برایت چیزی می فرستم اگر بخواهی، و لطفا آن را به بچه های کلاس نشان بده. آقای وبستر را هم بگو که حتما مهرش بزند. #### روز آخری که آن جا بودم، چشم هایش پر از اشک بود. شنیده بودم که می گویند او روزی که من رفتم، به بیمارستان منتقل شد به خاطر سکتهء قلبی یا چیزی شبیه به آن. حقیقت دارد؟ اگر واقعی ست، به او اطمینان بده که حتما یک نقاشی از او برایش خواهم فرستاد.
لطفا بهترین آرزویم را به بچه های کلاس نشان بده،
از طرف فیض


⨂ سالی عزیز | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، ☙zAHRa❧، نگین نوروزی و 6 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع

فیض عزیز،
باور کنی یا نکنی من همچنان فکر می کنم تو اینجا را ترک نگفته ای. هرروز به یاد خاطرات خوبی که با هم داشتیم در مزرعه ها قدم می زنم.
البته! من آشکارا درخت توی باغمان را به خاطر دارم. خدا می داند چه پری هایی که آنجا نزیسته اند و ما هرگز ندیدیمشان. هاها!
به شخصه فکر می کنم که شما باید از آن منطقهء کوچکتان بیرون بیایید. این که تو و بسیاری از کودکان دیگر آنجا روزگار به سر کنند، خطرناک است. تو حق داری که از زندگی ات لـ*ـذت ببری و خانه ای زیبا و راحت و امن داشته باشی. آن هم با تحصیل و آموختن.
من الآن با جاسمین، جاش، الیزابت و ژولیت بازی می کنم. بچه های خوبی هستند؛ بیشتر گرگم به هوا بازی می کنیم. تو برای بازی خیلی بهتر بودی.
من نامه ات را برای مادرم و پدرم هم خواندم. آنها بسیار از اینکه تو درست را در خانه ادامه می دهی شوکه شدند! من دوست دارم منطقهء جدیدتان را ببینم. فکر می کنم مقایسهء اینجا و خانهء جدیدتان جالب باشد.
همه در مدرسه خوب اند. امی بسیار دلتنگت شده است، و خواهش کرد که هدیه اش را هرگز دور نیاندازی. فکر می کنم بچه ها دوست داشته باشند چند نمونه از نقاشی هایت را بفرستی برایمان. حتما امانتی ات را به آقای وبستر و پت نشان می دهم. بله حقیقت دارد؛ پت مدتی در بیمارستان به خاطر سکتهء قلبی بسـ*ـتری شده بود. خدا را شکر از بیمارستان مرخص شد. او حالا هم در بیمارستان است. بیماری ای به نام فونومیا (فکر می کنم تو این گونه تلفظش می کنی) گرفته است. فکر می کنم خیلی خوشحال شود اگر نقاشی ای از تو ببیندد. من فردا می خواهم به ملاقاتش بروم و حتما از او دربارهء نقاشی ات سوال می کنم.
بار بعد یک چیز فوق العاده برایت پست می کنم.
دوست تو، سالی
سالی عزیز،
متشکرم از پاسخت. انگار دنیا را به من داده اند؛ هر چند که نامه ات کوتاه بود. می توانم تصور کنم وقتی می نویسی چه شکلی می شوی. نامهء کوتاه و شیرینی بود. من اما می توانم سطرها و صفحه ها بنویسم و بنویسم اما مچ دستم آزرده می شود و احتیاج به استراحت دارد؛ و این اصلا موضوع جالبی نیست.
چه کسی به خانهء قدیمی مان اسباب کشی کرده است؟ پدرم می خواهد بداند که دزد یا همچین چیزی جایمان نیامده باشد. یک جورهایی!


⨂ سالی عزیز | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، ^moon shadow^، ☙zAHRa❧ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا