- عضویت
- 8/8/19
- ارسال ها
- 1,681
- امتیاز واکنش
- 15,271
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
از ابر به قعر… از عدن به عدم | بررسی بسته الحاقی Burial at Sea (اپیزود ۱و۲) از بازی Bioshock Infinite
با مقیاس متر و زمان، فاصله بی پایان بود و با مقیاس درد و فغان، فاصله بی آغاز. بی آغازتر از آن که حتی بخواهد شروع شود و بی آغازتر از حد فاصله ای که به سمت صفر میل می کند، زیرا که فاصله واقعی خود صفر بود و کاملا بی آغاز. به ظاهر فاصله از روی ابرها بود تا قعر دریا، اما پیام، ثابت واستوار بود، درد همان درد بود. برای انسان فرقی ندارد دنیای زیر آب است یا دنیای آسمان، رپچر است یا کلمبیا. همه جا را به تباهی و نیستی برده و از رویای عدن، کابوس عدم می سراید. زمین کافی نبود که قعر دریا و قلب آسمان را هم به نیستی برد. Bioshock Infinite و شهر کلمبیا هزاران هزار کیلومتر از Bioshock و شهر رپچر دور بودند، خیلی دور، خیلی خیلی دور…. اما در حقیقت Bioshock Infinite و شهر کلمبیا تا یکی شدن به Bioshock و شهر رپچر نزدیک بودند، خیلی خیلی نزدیک. درد، ثابت است، درد انسان بودن ولی نبودن. درد موجودی که عقل دارد و چون عقل دارد، ظالم ترین مخلوقات است و حتی درندگان و وحشیان غریزی طبیعت را نیز از او خلاصی نیست و انقراضشان را رقم می زند. فخر می فروشد که “من برترین و کامل ترینم،” اما عواقب کارهایش فریاد می زند “من ناقص هستم، من نابود می کنم، من فساد به بار می آورم، من تاب و جنبه قدرت را ندارم، من ناقص هستم” حالا چه در زیر آب و چه در قعر دریا. جامعه تشکیل شده از اجزای ناقص، هرگز نمی تواند یک جامعه کامل باشد. انسان توانایی داشتن و ساختن یک جامعه کامل و یک اتوپیا را ندارد. هر چقدر هم برای او همه چیز را فراهم کنیم و یک جامعه صفرکیلومتر و کامل را تحویل او دهیم، در عرض مدت کوتاهی آن را به تباهی می کشد، زیرا طمع می آید، حرص قدرت می آید، ظلم و ستم می آید، دروغ می آید و انسان ها چیزی برای جنگیدن بر سر آن پیدا می کنند. همه هم که تلاش کنند سرانجام یک نفر می آید و مانند یک سیب کرم خورده کل جامعه را آرام آرام به فساد می کشد. این ذات انسان است. قعر دریا و قلب آسمان هم فرقی برایش ندارند. یک جا می شود هیولایی اسیر و برده ADAM و معتادی که به خاطر آن صدها نفر را می کشد و یک جا می شود گله ای گوسفند که به دنبال ادعای دروغین کامستاک راه افتاده اند و هر چه می گوید را می پذیرند و برایش جان می دهند. بله… انسان سرانجام گند می زند و هر اتوپیایی را سرانجام به دیستوپیا تبدیل می کند و هیچ مدینه فاضله ای در دستان انسان و وجود جامعه انسانی در آن، دیگر فاضله باقی نخواهد ماند و شهری کاملا معمولی خواهد بود و شاید پر از فساد و سیاهی و جنگ.
3 گانه ای که در دنیای بازی های رایانه ای مشابهی ندارد… ۳ گانه ای سرشار از نبوغ، زیبایی، غم و حقیقت. ۳ گانه ای که با آن بازیباز به اوج قله درک از یک بازی رایانه ای می رسد و با تمام وجود مفهوم و فلسفه یک بازی را درک کرده و می فهمد که یک بازی چکار می تواند بکند. بعد از بایوشاک وقتی شب چشمانتان را ببندید به رپچر و کلمبیا سفر خواهید کرد. ۳ گانه ای که شما را عاشق می کند. ۳گانه ای که بعد از آن به خود افتخار خوهید کرد. ۳ گانه ای برای رستگاری یک بازیباز…
BioShock Infinite عنوانی در سبک شوتر اول شخص بود که توسط استودیو Irrational Games ساخته و در سال ۲۰۱۳ توسط ۲K Games برای پلتفرم های پلی استیشن ۳ و ایکس باکس ۳۶۰ و رایانه های شخصی منتشر گردید. البته این بازی در کالکشنی که در نسل هشتم از این سری برای کنسول های نسل هشتمی پلی استیشن ۴ و ایکس باکس وان نیز عرضه شد، قرار دارد. این عنوان بعد از انتشار با سیلی از تحسین طرفداران و منتقدان مواجه شد و به عنوان یکی از برترین بازی های آن سال معرفی گردید و حتی در برخی موارد به عنوان بازی سال نیز انتخاب شد. این عنوان موفق گردید تا امتیاز متای ۹۴ را کسب نماید گه کاملا هم شایسته این شاهکار فوق العاده بود. BioShock Infinite انواع و اقسام جوایز مختلف را نیز در بخش های مختلف دریافت کرد که از این جوایز می توان به VGX Award برای بهترین آهنگ در بازی، VGX Award برای بهترین شوتر، VGX Award برای بهترین شخصیت سال، BAFTA Games Award برای بهترین موسیقی سال و Kerrang! Award برای برترین بازی سال، اشاره کرد. بعد از موفقیت این عنوان بود که سازندگان اعلام کردند قصد دارند تا یک بسته الحاقی داستانی دو قسمتی را با نام BioShock Infinite: Burial at Sea منتشر کنند که به نوعی هم نسخه اول و دوم را به اینفینیت یا در واقع رپچر را به کلمبیا ربط دهد و هم نوعی پایان بندی برای ۳ گانه و پاسخ به برخی سوالات طرفداران در مورد شخصیت ها و چگونگی و دلیل آغاز این سری و… باشد. در واقع به گفته کن لوین این بسته نوعی Closure برای ۳ گانه شاهکار بایوشاک به حساب می آید که دقیقا هم همینطور هست.
Burial at Sea بعد از وقایع عنوان بایوشاک اینفینیت رخ می دهد و برخلاف این بازی که در شهر معلق در آسمان کلمبیا در سال ۱۹۱۲ قرار داشت، Burial at Sea غالبا در شهر رپچر در اعماق اقیانوس جریان داشت
BioShock Infinite: Burial at Sea یک بسته الحاقی اپیزودیک در سبک شوتر اول شخص برای عنوان Bioshock Infinite است و یک پیش زمینه یا اصطلاحا prequel برای عنوان اصلی و نخست بایوشاک به حساب می آید. این بسته الحاقی هم مانند خود بازی بایوشاک اینفینیت توسط Irrational Games ساخته و به وسیله ۲K Games برای Linux, Microsoft Windows, PlayStation 3, Xbox 360 و OS X منتشر شد. این بسته الحاقی شامل دو اپیزود است که اپیزود اول آن به صورت تنها دیجیتالی در نوامبر سال ۲۰۱۳ منتشر گردید و اپیزود دوم آن در مارچ ۲۰۱۴ عرضه شد. یک نسخه فیزیکی شامل هر دو اپیزود و بازی اصلی و بقیه دی ال سی ها با نام BioShock Infinite: The Complete Edition نیز در نوامبر ۲۰۱۴ برای ایکس باکس ۳۶۰ و پلی استیشن ۳ و سپس در سال ۲۰۱۶ برای پلی استیشن ۴ و ایکس باکس وان در قالب BioShock: The Collection منتشر شد. در این مطلب قصد داریم تا به بررسی دقیق و جزء به جزء هر دو اپیزود عنوان Burial at Sea پرداخته و نکات قوت و ضعف آن را با هم بررسی کنیم تا شما عزیزان هر چه بیشتر با زوایای مختلف این بازی و یکی از برترین تجربه های نسل هفتم و هشتم بازیهای رایانهای آشنا شوید. البته قطعا میدانید که خرید عناوینی مثل BioShock نیازی به خواندن نقد برای تصمیمگیری در باره خرید یا عدم خرید آن ندارد زیرا که خودش مقیاس و معیاری است برای سنجیدن یک عنوان شوتر اول شخص. اگر به هر دلیلی به فرنچایز بایوشاک و بسته الحاقی دو اپیزودی عنوان بایوشاک اینفینیت یعنی عنوان Burial at Sea علاقمند هستید و یا از زیر دستتان در رفته و می خواهید اطلاعاتی از آن کسب کرده تا بازی را تجربه نمایید، در ادامه نقد و بررسی این عنوان زیبا با ما همراه باشید.
Burial at Sea وقایع یک سال قبل از اتفاقات بازی اصلی بایوشاک که در سال ۱۹۶۰ واقع شده است را روایت می کرد.
از عدن تا عدم… نابودی را گریزی نیست
Burial at Sea بعد از وقایع عنوان بایوشاک اینفینیت رخ می دهد و برخلاف این بازی که در شهر معلق در آسمان کلمبیا در سال ۱۹۱۲ قرار داشت، Burial at Sea در شهر رپچر در اعماق اقیانوس جریان داشت و وقایع یک سال قبل از اتفاقات بازی اصلی بایوشاک که در سال ۱۹۶۰ واقع شده است را روایت می کرد. البته باید گفت که در این بسته الحاقی دو اپیزودی هم در شهر رپچر و هم در شهر کلمبیا بخش هایی را بازی می کنیم اما مقدار حضور بازیباز در شهر رپچر خیلی خیلی بیشتر از کلمبیا است و در واقع غالب بازی در شهر رپچر دنبال می شود. در بازی شاهد حضور بوکر دوایت به عنوان یک کاراگاه خصوصی و الیزابت به عنوان یک زن مرموز و اغواگر که بوکر را استخدام کرده است، هستیم. در اینجا قصد داریم تا داستان هر دو اپیزود این عنوان را برای شما عزیزان بازگو نماییم و با توجه به زمان خیلی زیادی که از انتشار آن گذشته است داستان را به طور کامل برای شما در نظر گرفته ایم.
اگر احیانا بازی را تجربه نکرده اید و نمی خواهید از داستان آن کاملا آگاه شوید به خواندن یکی دو خط اول هر اپیزود بسنده کنید و یا از خواندن بخش داستانی این مطلب پرهیز کنید تا از اسپویل کامل داستان برایتان جلوگیری شود.
دوباره به رپچر خوش آمدید… این شهر شما را اسیر خواهد کرد
اپیزود اول:
Burial at Sea در واقعیت آغاز می شود و در زمان و مکانی است که بوکر دوایت یک کارآگاه خصوصی در شهر رپچر است. در آستانه بروز جنگ داخلی در رپچر، الیزابت از او می خواهد که در مورد ناپدید شدن دختر جوانی به نام سالی تحقیق کند. با وجود این که بوکر می ترسد که سالی تاکنون تبدیل به یک لیتل سیستر شده باشد اما الیزابت اعتقاد دارد که وی زنده و سالم است و یک هنرمند به نام Sander Cohen ممکن است اطلاعاتی را در مورد سالی داشته باشد. Cohen آن ها را وادار می کند که در قالب یک اجرا و یک قطعه هنری برقصند اما از عملکرد آن ها ناامید می شود و هر دوی آن ها را بی هوش می کند! بوکر و الیزابت در یک bathysphere به هوش می آیند که به سمت پایین و به سوی ساختمان مغازه Fontaine Department در حرکت است، ساختمانی که قبلا به وسیله اندرو رایان غرق شده است تا به عنوان یک ساختمان زندان برای Atlas استفاده شود. Atlas رهبر قیام زیردستان است که برای دیگر شخصیت ها فردی ناشناخته است و هویتش مشخص نیست اما در اصل Frank Fontaine، رقیب سـ*ـیاسی اندرو رایان است. درون ساختمان، بوکر و الیزابت با افراد فرانک فانتین که در بخش های مختلف فروشگاه هستند مقابله می کنند و سالی را که در سیستم های تهویه در حال خزیدن است پیدا می کنند. آنها تصمیم می گیرند که تمام دریچه ها را به جز یکی ببندند و دمای داخل را بالا ببرند تا این گونه سالی مجبور شود از آن بیرون بیاید و او را بگیرند. وقتی بوکر سعی می کند که او را از دریچه بیرون بکشد متوجه می شود که او تبدیل به یک لیتل سیستر شده است و یک Big Daddy را صدا می زند تا به بوکر و الیزابت حمله کند. آن ها با بیگ ددی مبارزه کرده و او را شکست می دهند و بوکر مجددا می رود تا سالی را بگیرد و در این لحظه ناگهان در ذهن او یک فلش بک به قبلا و اتفاقاتی که وی فراموش کرده است زده می شود.
داستان و پایان بندی اپیزود اول این بسته الحاقی اصلا در حد بقیه سری نیست
در این فلش بک بوکر می بیند که غسل تعمید داده شده و موسس کلمبیا یعنی Zachary Hale Comstock می شود. با کمک رابرت و رزالین لوتس، بوکر و الیزابت سعی می کنند آنای نوزاد (که بعدا بزرگ شده و الیزابت می شود) را از یک ورژن دیگر بوکر بدزدند اما در این حالت، وقتی که پورتال اطراف آنا بسته می شود، علیرغم این که Comstock تلاش می کند او را آزاد کند، آناکشته خواهد شد. Comstock که بسیار ناراحت و شرمنده بابت از دست دادن آنا است، از دوقلوهای لوتس می خواهد که تمام حافظه او را پاک کنند و وی را در بعدی (حالتی) قرار دهند که کلمبیا در آن اصلا وجود ندارد و همین سبب می شود که او هویت بوکر دوایت در رپچر را به دست بیاورد. زمانی که بوکر می فهمد که چکار کرده است از الیزابت بسیار عذرخواهی می کند اما او نمی پذیرد و در حالی که آن ها در حال بحث هستند، بوکر از پشت توسط یک بیگ ددی به فنا می رود و سوراخ می شود! نکته عالی در این اپیزود فضاسازی بی نظیر و کاملا هماهنگ مناطقی از رپچر است که برای این بسته الحاقی انتخاب شده اند و با داستان این بازی کاملا هماهنگ و منطبق هستند. از در و دیوار رپچر غم واندوه میبارد. تصور این که قبل از قضایای بازی BioShock شهر چگونه بوده است و دیدن این که اکنون به چه روزی افتاده است بسیار دردناک است.
زمانی که بوکر می فهمد که چکار کرده است از الیزابت بسیار عذرخواهی می کند اما او نمی پذیرد و در حالی که آن ها در حال بحث هستند، ناگهان بوکر...
از زیبایی تا زشتی، از سپیدی تا سیاهی، از امنیت تا ترس و از عرش به فرش. ساختمانهای شیک و زیبا، تالارهای پر طمطراق و اعیانی، نماهای جذاب و که در جای جای رپچر به چشم میخوردند، همه و همه حکایت از آرزوهای بزرگی داشت که اندرو رایان برای این شهر و ساکنین آن در سر میپرورانده است و قرار بوده تا بهنرین جامعه انسانی که تاکنون در دنیا وجود داشته است در اعماق اقیانوس شکل بگیرد و سرنوشت نسل بشر را تغییر دهد، اما چه زود این رویاها، کابوسی مرگبار شدند و چه زود آرمانهای شکل دادن تمدن ایدهآل تبدیل به آرزویی محال شدند. شهر پر از فیلم ها و تابلوهایی تبلیغاتی است که نشان از اطمینان بنیانگذران شهر به موفقیتشان است و تبلیغات انواع و اقسام Plasmidها Gene Tonicها و مزایای استفاده از آنها را با حالتی طنز و جذاب برای مردم توضیح می دهد و آنها را تشویق به استفاده از این قابلیتها می کند. در و دیوار خراب و پنجره های زخمی، شیشه های شکسته و ریخته در همه جای شهر، مغازه های ویران غارت شده، انواع و اقسام آشغال ها و لوازم به دردنخور که در شهر پخش شدهاند، انسان هایی وحشی مانند که مانند حیوانات حمله می کنند و خیابانهایی که مانند میدان جنگ است و پر از گانگسترها و نواع اسلحه ها و خون و خونریزی و جنازه و اعضای کنده شده بدن است. در این شرایط چه زیبایی مجال دیده شدن می یابد؟ این همان شهری است که قرار بوده ایدهآلترین شهر برای ایدهآلترین زندگی باشد اما گویا هنر انسان را دست کم گرفته بودند!
شخصیت الیزابت در اپیزود دوم به وضوح مسن تر، عاقل تر و جا افتاده تر از بایوشاک اینفینیت است
اپیزود دوم:
اپیزود دوم Burial at Sea از دید الیزابت دنبال می شود. وی از یک کابوس وحشتناک از پاریس که در شعله ها می سوزد بیدار می شود و خودش و سالی را گرفتار شده توسط اطلس در ساختمان زندان اطلس که همان فروشگاه غرق شده وی است، می یابد. اطلس آماده کشتن وی است اما الیزابت یک ویژن از بوکر را می بیند که به او می گوید به اطلس بگو می دانی جای Dr. Yi Suchong کجاست. دکتری که ظاهرا برای اندرو رایان کار می کند اما همکار فرانک فانتین یا همان اطلس است و مخفیانه با او همکاری دارد. اطلس الیزابت را آزاد می کند ولی سالی را گروگان نگه می دارد. در حال گشت و گذار در فروشگاه، اتفاق عجیبی رخ می دهد و الیزابت جسد خود را می یابد که توسط یک قطعه از استیل تقویت شده سوراخ شده است و در می یابد که او نیز همزمان با مرگ بوکر کشته شده است و اکنون به عنوان یکی از وزژن های دیگرش که در یک بدن قرار گرفته زنده است و وجود دارد اما دیگر قابلیت استفاده از Tear ها را ندارد که این در نتیجه معامله وی با لوتس هاست برای این که او را به رپچر بیاورند. الیزابت به شبح یا ویژن بوکر که او را از مرگ نجات داد می گوید که ویژن ها یا الهام هایی داشته است که با توجه به آن ها می داند که چگونه باید چرخه خشونت مرگبار در رپچر را با آمدن به این شهر پایان داد. شبح بوکر هم به او می گوید که Dr. Yi Suchong در رپچر است و الیزابت باید راهی بیابد که به آنجا برود. الیزابت یک آرمایشگاه مخفی Dr. Yi Suchong را در فروشگاه فانتین پیدا می کند که از آنجا می توان یگ پورتال به کلمبیا باز کرد. الیزابت عقیده دارد که با یافتن ذرات و پارتیکل های لوتس ها که هوای شهر را در گردش نگاه می دارند و با استفاده از آن ها می تواند ساختمان غرق شده را به بالا بازگرداند و به سطح رپچر برسد. به این منظور وی به کلمبیا می رود و در بحبوحه انقلاب Vox Populi به آنجا می رسد و متوجه می شود که Suchong و Jeremiah Fink در حال همکاری با هم هستند و تکنولوژی های مختلف مانند روش ساخت Big Daddies و Songbird را بین دو دوره زمانی خود به اشتراک می گذارند. وی همچنین متوجه می شود که لوتس ها در تشویق و علاقهمند رهبر Vox Populi یعنی Daisy Fitzroy به انجام کارهایی که قبلا باعث شدند تا الیزابت از قدرتش استفاده کند و او را بکشد نقش داشته اند.
همین دختران کوچک از ستون های اصلی و بزرگ سری بایوشاک هستند. خلق لیتل سیسترها و محافظان مخوف آن ها یعنی بیگ ددی ها، تنها از یک نابغه بیمار از نبوغ بر می آید.
بعد از به دست آوردن پارتیکل ها در بازگشت به ساختمان فانتین، الیزابت توسط افراد اندرو رایان مورد حمله قرار می گیرد که اعتقاد دارند الیزابت برای اطلس کار می کند. او فرار می کند و خود را به بالای ساختمان می رساند و پارتیکل ها را در هوا رها می کند. ساختمان شروع به بالا رفتن می کند ولی اطلس می آید و الیزابت را بیهوش می کند. وی به هوش می آید و متوجه می شود که توسط اطلس به او سرم حقیقت تزریق شده تا جای Dr. Yi Suchong را به اطلس بگوید. سپس اطلس به الیزابت مقدار بسیار زیادی دارو در حد اووردوز تزریق می کند و وی برای دو هفته بیهوش می شود. وقتی الیزابت به هوش می آید در می یابد که اطلس جنگی تمام عیار را با رایان به راه انداخته است. اطلس ناامید از یافتن محل Dr. Yi Suchong است که می تواند برگ برنده وی برای شکست دادن رایان باشد. وقتی اطلس سالی را تهدید می کند الیزابت یک الهام و ویژن لحظه ای را می بیند و به اطلس می گوید که دکتر در کلینیکش است که توسط سیستم های امنیتی رایان محافظت می شود و برنامه ریزی شده اند تا اطلس و افرادش را از طریق DNA شناسایی و آن ها را بلافاصله نابود کند. اطلس الیزابت را می فرستد تا دکتر را آزاد نماید. در کلینیک، الیزابت دکتر را پیدا می کند که در حال آسیب زدن به دو لیتل سیستر است و ناگهان یک بیگ ددی ظاهر شده و او را به شکل فجیعی می کشد. الیزابت که از این که برگ برنده اطلس مرده است می ترسد، یک تکه کاغذ را می یابد که حاوی یک پیام کدگذاری شده است و سپس یک ویژن دیگر می بیند و در می یابد که برگ برنده همین کاغذ است که او یافته. وی کاغذ را به نزد اطلس باز می گرداند و پیام را رمز شکنی می کند که می گوید: “Would you kindly?” اطلس در می یابد که این عبارت مخصوص فعال کردن جک است که دکتر بر روی او قرار داده است. جک پسر اندرو رایان است که اطلس وی را به زمین و دنیای بیرون فرستاده است تا از دست رایان در امان باشد تا وقتی که زمان درستش فرا برسد از او استفاده کند (جک پروتاگونیست نسخه اول بایوشاک است). اطلس به افرادش دستور می دهد تا اقدامات لازم برای آمدن جک به رپچر را انجام دهند (همان سفر هواپیما در آغاز نسخه اول و سقوط به دریا و…) و سپس به الیزابت ضربه ای کشنده می زند و وی را با سالی تنها رها می کند. در حالی که الیزابت دارد می میرد، آخرین ویژن و الهامش را هم می بیند که وقایع پایان نسخه اول بایوشاک است و جک، سالی و دیگر لیتل سیسترها را نجات می دهد. سرانجامی که الیزابت به رپچر آمده بود تا باعث شود آن اتفاق بیافتد و موفق نیز می شود. وی در حالی که دست سالی را گرفته است می میرد. بعد از رد شدن اسم های سازندگان و .. صحنه ای را از رپچر می بینیم و سپس سقوط هواپیمای جک به داخل اقیانوس و وقایع شروع نسخه اصلی بایوشاک.
داستان اپیزود دوم به حدی بی نقص و کامل بود که سبب می شد کل سری بایوشاک کاملا به هم وصل شود و پاسخ پرسش هایمان را بگیریم و متوجه شویم که اصلا چطور بود که این فرنچایز آغاز شد و سقوط هواپیما و …. چگونه رقم خورده است.
با مقیاس متر و زمان، فاصله بی پایان بود و با مقیاس درد و فغان، فاصله بی آغاز. بی آغازتر از آن که حتی بخواهد شروع شود و بی آغازتر از حد فاصله ای که به سمت صفر میل می کند، زیرا که فاصله واقعی خود صفر بود و کاملا بی آغاز. به ظاهر فاصله از روی ابرها بود تا قعر دریا، اما پیام، ثابت واستوار بود، درد همان درد بود. برای انسان فرقی ندارد دنیای زیر آب است یا دنیای آسمان، رپچر است یا کلمبیا. همه جا را به تباهی و نیستی برده و از رویای عدن، کابوس عدم می سراید. زمین کافی نبود که قعر دریا و قلب آسمان را هم به نیستی برد. Bioshock Infinite و شهر کلمبیا هزاران هزار کیلومتر از Bioshock و شهر رپچر دور بودند، خیلی دور، خیلی خیلی دور…. اما در حقیقت Bioshock Infinite و شهر کلمبیا تا یکی شدن به Bioshock و شهر رپچر نزدیک بودند، خیلی خیلی نزدیک. درد، ثابت است، درد انسان بودن ولی نبودن. درد موجودی که عقل دارد و چون عقل دارد، ظالم ترین مخلوقات است و حتی درندگان و وحشیان غریزی طبیعت را نیز از او خلاصی نیست و انقراضشان را رقم می زند. فخر می فروشد که “من برترین و کامل ترینم،” اما عواقب کارهایش فریاد می زند “من ناقص هستم، من نابود می کنم، من فساد به بار می آورم، من تاب و جنبه قدرت را ندارم، من ناقص هستم” حالا چه در زیر آب و چه در قعر دریا. جامعه تشکیل شده از اجزای ناقص، هرگز نمی تواند یک جامعه کامل باشد. انسان توانایی داشتن و ساختن یک جامعه کامل و یک اتوپیا را ندارد. هر چقدر هم برای او همه چیز را فراهم کنیم و یک جامعه صفرکیلومتر و کامل را تحویل او دهیم، در عرض مدت کوتاهی آن را به تباهی می کشد، زیرا طمع می آید، حرص قدرت می آید، ظلم و ستم می آید، دروغ می آید و انسان ها چیزی برای جنگیدن بر سر آن پیدا می کنند. همه هم که تلاش کنند سرانجام یک نفر می آید و مانند یک سیب کرم خورده کل جامعه را آرام آرام به فساد می کشد. این ذات انسان است. قعر دریا و قلب آسمان هم فرقی برایش ندارند. یک جا می شود هیولایی اسیر و برده ADAM و معتادی که به خاطر آن صدها نفر را می کشد و یک جا می شود گله ای گوسفند که به دنبال ادعای دروغین کامستاک راه افتاده اند و هر چه می گوید را می پذیرند و برایش جان می دهند. بله… انسان سرانجام گند می زند و هر اتوپیایی را سرانجام به دیستوپیا تبدیل می کند و هیچ مدینه فاضله ای در دستان انسان و وجود جامعه انسانی در آن، دیگر فاضله باقی نخواهد ماند و شهری کاملا معمولی خواهد بود و شاید پر از فساد و سیاهی و جنگ.
3 گانه ای که در دنیای بازی های رایانه ای مشابهی ندارد… ۳ گانه ای سرشار از نبوغ، زیبایی، غم و حقیقت. ۳ گانه ای که با آن بازیباز به اوج قله درک از یک بازی رایانه ای می رسد و با تمام وجود مفهوم و فلسفه یک بازی را درک کرده و می فهمد که یک بازی چکار می تواند بکند. بعد از بایوشاک وقتی شب چشمانتان را ببندید به رپچر و کلمبیا سفر خواهید کرد. ۳ گانه ای که شما را عاشق می کند. ۳گانه ای که بعد از آن به خود افتخار خوهید کرد. ۳ گانه ای برای رستگاری یک بازیباز…
BioShock Infinite عنوانی در سبک شوتر اول شخص بود که توسط استودیو Irrational Games ساخته و در سال ۲۰۱۳ توسط ۲K Games برای پلتفرم های پلی استیشن ۳ و ایکس باکس ۳۶۰ و رایانه های شخصی منتشر گردید. البته این بازی در کالکشنی که در نسل هشتم از این سری برای کنسول های نسل هشتمی پلی استیشن ۴ و ایکس باکس وان نیز عرضه شد، قرار دارد. این عنوان بعد از انتشار با سیلی از تحسین طرفداران و منتقدان مواجه شد و به عنوان یکی از برترین بازی های آن سال معرفی گردید و حتی در برخی موارد به عنوان بازی سال نیز انتخاب شد. این عنوان موفق گردید تا امتیاز متای ۹۴ را کسب نماید گه کاملا هم شایسته این شاهکار فوق العاده بود. BioShock Infinite انواع و اقسام جوایز مختلف را نیز در بخش های مختلف دریافت کرد که از این جوایز می توان به VGX Award برای بهترین آهنگ در بازی، VGX Award برای بهترین شوتر، VGX Award برای بهترین شخصیت سال، BAFTA Games Award برای بهترین موسیقی سال و Kerrang! Award برای برترین بازی سال، اشاره کرد. بعد از موفقیت این عنوان بود که سازندگان اعلام کردند قصد دارند تا یک بسته الحاقی داستانی دو قسمتی را با نام BioShock Infinite: Burial at Sea منتشر کنند که به نوعی هم نسخه اول و دوم را به اینفینیت یا در واقع رپچر را به کلمبیا ربط دهد و هم نوعی پایان بندی برای ۳ گانه و پاسخ به برخی سوالات طرفداران در مورد شخصیت ها و چگونگی و دلیل آغاز این سری و… باشد. در واقع به گفته کن لوین این بسته نوعی Closure برای ۳ گانه شاهکار بایوشاک به حساب می آید که دقیقا هم همینطور هست.
Burial at Sea بعد از وقایع عنوان بایوشاک اینفینیت رخ می دهد و برخلاف این بازی که در شهر معلق در آسمان کلمبیا در سال ۱۹۱۲ قرار داشت، Burial at Sea غالبا در شهر رپچر در اعماق اقیانوس جریان داشت
BioShock Infinite: Burial at Sea یک بسته الحاقی اپیزودیک در سبک شوتر اول شخص برای عنوان Bioshock Infinite است و یک پیش زمینه یا اصطلاحا prequel برای عنوان اصلی و نخست بایوشاک به حساب می آید. این بسته الحاقی هم مانند خود بازی بایوشاک اینفینیت توسط Irrational Games ساخته و به وسیله ۲K Games برای Linux, Microsoft Windows, PlayStation 3, Xbox 360 و OS X منتشر شد. این بسته الحاقی شامل دو اپیزود است که اپیزود اول آن به صورت تنها دیجیتالی در نوامبر سال ۲۰۱۳ منتشر گردید و اپیزود دوم آن در مارچ ۲۰۱۴ عرضه شد. یک نسخه فیزیکی شامل هر دو اپیزود و بازی اصلی و بقیه دی ال سی ها با نام BioShock Infinite: The Complete Edition نیز در نوامبر ۲۰۱۴ برای ایکس باکس ۳۶۰ و پلی استیشن ۳ و سپس در سال ۲۰۱۶ برای پلی استیشن ۴ و ایکس باکس وان در قالب BioShock: The Collection منتشر شد. در این مطلب قصد داریم تا به بررسی دقیق و جزء به جزء هر دو اپیزود عنوان Burial at Sea پرداخته و نکات قوت و ضعف آن را با هم بررسی کنیم تا شما عزیزان هر چه بیشتر با زوایای مختلف این بازی و یکی از برترین تجربه های نسل هفتم و هشتم بازیهای رایانهای آشنا شوید. البته قطعا میدانید که خرید عناوینی مثل BioShock نیازی به خواندن نقد برای تصمیمگیری در باره خرید یا عدم خرید آن ندارد زیرا که خودش مقیاس و معیاری است برای سنجیدن یک عنوان شوتر اول شخص. اگر به هر دلیلی به فرنچایز بایوشاک و بسته الحاقی دو اپیزودی عنوان بایوشاک اینفینیت یعنی عنوان Burial at Sea علاقمند هستید و یا از زیر دستتان در رفته و می خواهید اطلاعاتی از آن کسب کرده تا بازی را تجربه نمایید، در ادامه نقد و بررسی این عنوان زیبا با ما همراه باشید.
Burial at Sea وقایع یک سال قبل از اتفاقات بازی اصلی بایوشاک که در سال ۱۹۶۰ واقع شده است را روایت می کرد.
از عدن تا عدم… نابودی را گریزی نیست
Burial at Sea بعد از وقایع عنوان بایوشاک اینفینیت رخ می دهد و برخلاف این بازی که در شهر معلق در آسمان کلمبیا در سال ۱۹۱۲ قرار داشت، Burial at Sea در شهر رپچر در اعماق اقیانوس جریان داشت و وقایع یک سال قبل از اتفاقات بازی اصلی بایوشاک که در سال ۱۹۶۰ واقع شده است را روایت می کرد. البته باید گفت که در این بسته الحاقی دو اپیزودی هم در شهر رپچر و هم در شهر کلمبیا بخش هایی را بازی می کنیم اما مقدار حضور بازیباز در شهر رپچر خیلی خیلی بیشتر از کلمبیا است و در واقع غالب بازی در شهر رپچر دنبال می شود. در بازی شاهد حضور بوکر دوایت به عنوان یک کاراگاه خصوصی و الیزابت به عنوان یک زن مرموز و اغواگر که بوکر را استخدام کرده است، هستیم. در اینجا قصد داریم تا داستان هر دو اپیزود این عنوان را برای شما عزیزان بازگو نماییم و با توجه به زمان خیلی زیادی که از انتشار آن گذشته است داستان را به طور کامل برای شما در نظر گرفته ایم.
اگر احیانا بازی را تجربه نکرده اید و نمی خواهید از داستان آن کاملا آگاه شوید به خواندن یکی دو خط اول هر اپیزود بسنده کنید و یا از خواندن بخش داستانی این مطلب پرهیز کنید تا از اسپویل کامل داستان برایتان جلوگیری شود.
دوباره به رپچر خوش آمدید… این شهر شما را اسیر خواهد کرد
اپیزود اول:
Burial at Sea در واقعیت آغاز می شود و در زمان و مکانی است که بوکر دوایت یک کارآگاه خصوصی در شهر رپچر است. در آستانه بروز جنگ داخلی در رپچر، الیزابت از او می خواهد که در مورد ناپدید شدن دختر جوانی به نام سالی تحقیق کند. با وجود این که بوکر می ترسد که سالی تاکنون تبدیل به یک لیتل سیستر شده باشد اما الیزابت اعتقاد دارد که وی زنده و سالم است و یک هنرمند به نام Sander Cohen ممکن است اطلاعاتی را در مورد سالی داشته باشد. Cohen آن ها را وادار می کند که در قالب یک اجرا و یک قطعه هنری برقصند اما از عملکرد آن ها ناامید می شود و هر دوی آن ها را بی هوش می کند! بوکر و الیزابت در یک bathysphere به هوش می آیند که به سمت پایین و به سوی ساختمان مغازه Fontaine Department در حرکت است، ساختمانی که قبلا به وسیله اندرو رایان غرق شده است تا به عنوان یک ساختمان زندان برای Atlas استفاده شود. Atlas رهبر قیام زیردستان است که برای دیگر شخصیت ها فردی ناشناخته است و هویتش مشخص نیست اما در اصل Frank Fontaine، رقیب سـ*ـیاسی اندرو رایان است. درون ساختمان، بوکر و الیزابت با افراد فرانک فانتین که در بخش های مختلف فروشگاه هستند مقابله می کنند و سالی را که در سیستم های تهویه در حال خزیدن است پیدا می کنند. آنها تصمیم می گیرند که تمام دریچه ها را به جز یکی ببندند و دمای داخل را بالا ببرند تا این گونه سالی مجبور شود از آن بیرون بیاید و او را بگیرند. وقتی بوکر سعی می کند که او را از دریچه بیرون بکشد متوجه می شود که او تبدیل به یک لیتل سیستر شده است و یک Big Daddy را صدا می زند تا به بوکر و الیزابت حمله کند. آن ها با بیگ ددی مبارزه کرده و او را شکست می دهند و بوکر مجددا می رود تا سالی را بگیرد و در این لحظه ناگهان در ذهن او یک فلش بک به قبلا و اتفاقاتی که وی فراموش کرده است زده می شود.
داستان و پایان بندی اپیزود اول این بسته الحاقی اصلا در حد بقیه سری نیست
در این فلش بک بوکر می بیند که غسل تعمید داده شده و موسس کلمبیا یعنی Zachary Hale Comstock می شود. با کمک رابرت و رزالین لوتس، بوکر و الیزابت سعی می کنند آنای نوزاد (که بعدا بزرگ شده و الیزابت می شود) را از یک ورژن دیگر بوکر بدزدند اما در این حالت، وقتی که پورتال اطراف آنا بسته می شود، علیرغم این که Comstock تلاش می کند او را آزاد کند، آناکشته خواهد شد. Comstock که بسیار ناراحت و شرمنده بابت از دست دادن آنا است، از دوقلوهای لوتس می خواهد که تمام حافظه او را پاک کنند و وی را در بعدی (حالتی) قرار دهند که کلمبیا در آن اصلا وجود ندارد و همین سبب می شود که او هویت بوکر دوایت در رپچر را به دست بیاورد. زمانی که بوکر می فهمد که چکار کرده است از الیزابت بسیار عذرخواهی می کند اما او نمی پذیرد و در حالی که آن ها در حال بحث هستند، بوکر از پشت توسط یک بیگ ددی به فنا می رود و سوراخ می شود! نکته عالی در این اپیزود فضاسازی بی نظیر و کاملا هماهنگ مناطقی از رپچر است که برای این بسته الحاقی انتخاب شده اند و با داستان این بازی کاملا هماهنگ و منطبق هستند. از در و دیوار رپچر غم واندوه میبارد. تصور این که قبل از قضایای بازی BioShock شهر چگونه بوده است و دیدن این که اکنون به چه روزی افتاده است بسیار دردناک است.
زمانی که بوکر می فهمد که چکار کرده است از الیزابت بسیار عذرخواهی می کند اما او نمی پذیرد و در حالی که آن ها در حال بحث هستند، ناگهان بوکر...
از زیبایی تا زشتی، از سپیدی تا سیاهی، از امنیت تا ترس و از عرش به فرش. ساختمانهای شیک و زیبا، تالارهای پر طمطراق و اعیانی، نماهای جذاب و که در جای جای رپچر به چشم میخوردند، همه و همه حکایت از آرزوهای بزرگی داشت که اندرو رایان برای این شهر و ساکنین آن در سر میپرورانده است و قرار بوده تا بهنرین جامعه انسانی که تاکنون در دنیا وجود داشته است در اعماق اقیانوس شکل بگیرد و سرنوشت نسل بشر را تغییر دهد، اما چه زود این رویاها، کابوسی مرگبار شدند و چه زود آرمانهای شکل دادن تمدن ایدهآل تبدیل به آرزویی محال شدند. شهر پر از فیلم ها و تابلوهایی تبلیغاتی است که نشان از اطمینان بنیانگذران شهر به موفقیتشان است و تبلیغات انواع و اقسام Plasmidها Gene Tonicها و مزایای استفاده از آنها را با حالتی طنز و جذاب برای مردم توضیح می دهد و آنها را تشویق به استفاده از این قابلیتها می کند. در و دیوار خراب و پنجره های زخمی، شیشه های شکسته و ریخته در همه جای شهر، مغازه های ویران غارت شده، انواع و اقسام آشغال ها و لوازم به دردنخور که در شهر پخش شدهاند، انسان هایی وحشی مانند که مانند حیوانات حمله می کنند و خیابانهایی که مانند میدان جنگ است و پر از گانگسترها و نواع اسلحه ها و خون و خونریزی و جنازه و اعضای کنده شده بدن است. در این شرایط چه زیبایی مجال دیده شدن می یابد؟ این همان شهری است که قرار بوده ایدهآلترین شهر برای ایدهآلترین زندگی باشد اما گویا هنر انسان را دست کم گرفته بودند!
شخصیت الیزابت در اپیزود دوم به وضوح مسن تر، عاقل تر و جا افتاده تر از بایوشاک اینفینیت است
اپیزود دوم:
اپیزود دوم Burial at Sea از دید الیزابت دنبال می شود. وی از یک کابوس وحشتناک از پاریس که در شعله ها می سوزد بیدار می شود و خودش و سالی را گرفتار شده توسط اطلس در ساختمان زندان اطلس که همان فروشگاه غرق شده وی است، می یابد. اطلس آماده کشتن وی است اما الیزابت یک ویژن از بوکر را می بیند که به او می گوید به اطلس بگو می دانی جای Dr. Yi Suchong کجاست. دکتری که ظاهرا برای اندرو رایان کار می کند اما همکار فرانک فانتین یا همان اطلس است و مخفیانه با او همکاری دارد. اطلس الیزابت را آزاد می کند ولی سالی را گروگان نگه می دارد. در حال گشت و گذار در فروشگاه، اتفاق عجیبی رخ می دهد و الیزابت جسد خود را می یابد که توسط یک قطعه از استیل تقویت شده سوراخ شده است و در می یابد که او نیز همزمان با مرگ بوکر کشته شده است و اکنون به عنوان یکی از وزژن های دیگرش که در یک بدن قرار گرفته زنده است و وجود دارد اما دیگر قابلیت استفاده از Tear ها را ندارد که این در نتیجه معامله وی با لوتس هاست برای این که او را به رپچر بیاورند. الیزابت به شبح یا ویژن بوکر که او را از مرگ نجات داد می گوید که ویژن ها یا الهام هایی داشته است که با توجه به آن ها می داند که چگونه باید چرخه خشونت مرگبار در رپچر را با آمدن به این شهر پایان داد. شبح بوکر هم به او می گوید که Dr. Yi Suchong در رپچر است و الیزابت باید راهی بیابد که به آنجا برود. الیزابت یک آرمایشگاه مخفی Dr. Yi Suchong را در فروشگاه فانتین پیدا می کند که از آنجا می توان یگ پورتال به کلمبیا باز کرد. الیزابت عقیده دارد که با یافتن ذرات و پارتیکل های لوتس ها که هوای شهر را در گردش نگاه می دارند و با استفاده از آن ها می تواند ساختمان غرق شده را به بالا بازگرداند و به سطح رپچر برسد. به این منظور وی به کلمبیا می رود و در بحبوحه انقلاب Vox Populi به آنجا می رسد و متوجه می شود که Suchong و Jeremiah Fink در حال همکاری با هم هستند و تکنولوژی های مختلف مانند روش ساخت Big Daddies و Songbird را بین دو دوره زمانی خود به اشتراک می گذارند. وی همچنین متوجه می شود که لوتس ها در تشویق و علاقهمند رهبر Vox Populi یعنی Daisy Fitzroy به انجام کارهایی که قبلا باعث شدند تا الیزابت از قدرتش استفاده کند و او را بکشد نقش داشته اند.
همین دختران کوچک از ستون های اصلی و بزرگ سری بایوشاک هستند. خلق لیتل سیسترها و محافظان مخوف آن ها یعنی بیگ ددی ها، تنها از یک نابغه بیمار از نبوغ بر می آید.
بعد از به دست آوردن پارتیکل ها در بازگشت به ساختمان فانتین، الیزابت توسط افراد اندرو رایان مورد حمله قرار می گیرد که اعتقاد دارند الیزابت برای اطلس کار می کند. او فرار می کند و خود را به بالای ساختمان می رساند و پارتیکل ها را در هوا رها می کند. ساختمان شروع به بالا رفتن می کند ولی اطلس می آید و الیزابت را بیهوش می کند. وی به هوش می آید و متوجه می شود که توسط اطلس به او سرم حقیقت تزریق شده تا جای Dr. Yi Suchong را به اطلس بگوید. سپس اطلس به الیزابت مقدار بسیار زیادی دارو در حد اووردوز تزریق می کند و وی برای دو هفته بیهوش می شود. وقتی الیزابت به هوش می آید در می یابد که اطلس جنگی تمام عیار را با رایان به راه انداخته است. اطلس ناامید از یافتن محل Dr. Yi Suchong است که می تواند برگ برنده وی برای شکست دادن رایان باشد. وقتی اطلس سالی را تهدید می کند الیزابت یک الهام و ویژن لحظه ای را می بیند و به اطلس می گوید که دکتر در کلینیکش است که توسط سیستم های امنیتی رایان محافظت می شود و برنامه ریزی شده اند تا اطلس و افرادش را از طریق DNA شناسایی و آن ها را بلافاصله نابود کند. اطلس الیزابت را می فرستد تا دکتر را آزاد نماید. در کلینیک، الیزابت دکتر را پیدا می کند که در حال آسیب زدن به دو لیتل سیستر است و ناگهان یک بیگ ددی ظاهر شده و او را به شکل فجیعی می کشد. الیزابت که از این که برگ برنده اطلس مرده است می ترسد، یک تکه کاغذ را می یابد که حاوی یک پیام کدگذاری شده است و سپس یک ویژن دیگر می بیند و در می یابد که برگ برنده همین کاغذ است که او یافته. وی کاغذ را به نزد اطلس باز می گرداند و پیام را رمز شکنی می کند که می گوید: “Would you kindly?” اطلس در می یابد که این عبارت مخصوص فعال کردن جک است که دکتر بر روی او قرار داده است. جک پسر اندرو رایان است که اطلس وی را به زمین و دنیای بیرون فرستاده است تا از دست رایان در امان باشد تا وقتی که زمان درستش فرا برسد از او استفاده کند (جک پروتاگونیست نسخه اول بایوشاک است). اطلس به افرادش دستور می دهد تا اقدامات لازم برای آمدن جک به رپچر را انجام دهند (همان سفر هواپیما در آغاز نسخه اول و سقوط به دریا و…) و سپس به الیزابت ضربه ای کشنده می زند و وی را با سالی تنها رها می کند. در حالی که الیزابت دارد می میرد، آخرین ویژن و الهامش را هم می بیند که وقایع پایان نسخه اول بایوشاک است و جک، سالی و دیگر لیتل سیسترها را نجات می دهد. سرانجامی که الیزابت به رپچر آمده بود تا باعث شود آن اتفاق بیافتد و موفق نیز می شود. وی در حالی که دست سالی را گرفته است می میرد. بعد از رد شدن اسم های سازندگان و .. صحنه ای را از رپچر می بینیم و سپس سقوط هواپیمای جک به داخل اقیانوس و وقایع شروع نسخه اصلی بایوشاک.
داستان اپیزود دوم به حدی بی نقص و کامل بود که سبب می شد کل سری بایوشاک کاملا به هم وصل شود و پاسخ پرسش هایمان را بگیریم و متوجه شویم که اصلا چطور بود که این فرنچایز آغاز شد و سقوط هواپیما و …. چگونه رقم خورده است.
نقد و بررسی بسته الحاقی Burial at Sea (اپیزود ۱و۲) از بازی Bioshock Infinite
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com