خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
ز دور دایره این محیط پرگاری
نصیب من همه سرگشتگی است پنداری
نشسته‌ام به کناری چو چنگ سر در پیش
فتاده در پس زانو و می‌کنم زاری
در آتشم چو زر از دوستان قلب دو رو
ز بی زری همه از من نموده بیزاری
ز بی زری است اگر چون چراغ بی روغن
زمان زمان نفسی می‌زنم به دشواری
برای تلخی عیش حسود و شادی دوست
کنم به خون چو قدح رنگ چهره گلناری
عزیز مصر وجودم، نیم اسیر کسی
درین دیار از اخوان چرا کشم خواری


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
ایا کار و بار اعتباری نداری
بر شاه دلشاد کاری نداری
سگان را مجال است بر آستانش
خوشا وقت ایشان تو باری نداری


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را
منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی
سیه کاری سیه ماری سیه گوشی سیه پوشی
سیه بختی سیه دستی سیه رویی سیه روزی
علاهم بهتر است اما قوی کسری است مالک را
سپردن ملک کسری را به زرد زدی و زر دوزی


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی
مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
به خاک رهگذار حبیب می‌گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی
کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی
بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی
زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم
ایا منازل سلمان این سلماکی


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
هر که خواهد که بود پیش سلاطین بر پای
همچو شمعش نگریزد ز ثبات قدمی
ادب آن است که گر تیغ نهندش بر سر
بایدش داشت زبان گوش ز هر نیک و بدی
بعد از آن کارش اگر زانکه فروغی گیرد
گو مشو غره که ناگه بکشندش به دمی


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
مرحبا ای آصف جم قدر کیوان رفعتم
کز سم اسب به مژگان گرد ره بزدودمی
بر جگر نگذاشت چرخم آب گونه دیده را
تا زدی آب رهت سقاییش فرمودمی
آفتابی سوی مغرب رفته و باز آمده
کاشکی من سایه وار اندر رکابت بودمی
من سر و پایی ندارم گر سرم بودی و پا
زین بشارت پای کوبان بر فلک سر سودمی
عزم استقبال کردم گشت مانع درد پا
گر سرم کردی مدد کی درد پا بستودمی
هست درد پا و در سر نیست سامانی مرا
گر سرم بودی به ره این ره به سر پیمودمی
ملک می‌گوید که ظلت کاش بودی جاودان
بر سر من تا منت در سایه می‌آسود می


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

سرپرست بخش کتاب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ناظر کتاب
  
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,560
امتیاز واکنش
30,920
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
206 روز 10 ساعت 17 دقیقه
سپهرا من از شادیت غارغم
مرا چون توانی که غمگین کنی
ندارم ز تو هیچ امید و بیم
اگر مهر وزری و گر کین کنی
نه میخم که بندم به پیشت کمر
بدان تا مرا کام شیرین کنی
نه نرگس که آرم به تو سر فرو
بدان تا مرا تاج زرین کنی
اگر خانه‌ام را چو ایران خویش
به خشت زر و نقره تزیین کنی
ز بدرم اگر چار بالش نهی
ز شکل هلالم اگر زین کنی
نخواهم به پیش تو گردن نهاد
اگر طوقم از عقد پروین کنی
نمی‌ارزدم این تنعم بدان
که در آخرم خشت بالین کنی


اشعار سلمان ساوجی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا