- عضویت
- 5/7/19
- ارسال ها
- 528
- امتیاز واکنش
- 2,465
- امتیاز
- 198
- سن
- 25
- زمان حضور
- 2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
تقلید در آثار هنری چیز بدی نیست. البته این جمله خیلی کلی شد، بگذارید کمی آن را چکش کاری کنیم تا به یک جمله ی همه پسند برسیم. تقلید در آثار هنری آن وقتی بد می شود که باعث شود که اثر جدید خلق شده، حرفی برای گفتن نداشته باشد و بیش از حد روی موفقیت آثاری که از آن تقلید کرده است تکیه کند. این را هم باید در نظر گرفت که الهام گرفتن چیز خوبی است، حتی بهتر است بگوییم چیز لازمی است، اما تقلید نمی تواند همواره خوب باشد. به هر حال به عمق موضوع که برویم، شاهکارهایی مانند Dead Space از شاهکارهای قدیمی تری مانند Resident Evil ساخته شده اند، روح ماجراجویانه ای که در سری آنچارتد جریان دارد، همانی است که قبلاً در توم ریدر دیده بودیم و Rage به عنوان اکشنی دیوانه وار و لـ*ـذت بخش، از DOOM الگو گرفته است. این ها همگی بازی هایی هستند که روی خوب تقلید را به تصویر می کشند. در واقع این ها الهام گرفته اند و این به نفع همه تمام شده است؛ هم گیمرها و هم سازندگان. اما بین تقلید و الهام گرفتن مرزی است که باید رعایت شود. شاید منظور من حتی این نیست که Close to the Sun کپی بازی بایوشاک است، نه. این بازی شباهت های زیادی به بایوشاک دارد و روی هم رفته انگار دو بازی بایوشاک و یکی از بازی های ترسناک که فاقد اکشن هستند (مثل Outlast) را با هم ترکیب کرده اند و Close to the Sun به وجود آمده است. ایرادی هم ندارد که سازندگان عمداً خواسته اند بازی شان شبیه به بازی هایی بسیار محبوب و منحصر بفرد شود، مشکل این است که وقتی شما می خواهید از عمد بازی را با الهام گیری از بازی های دیگر بسازید، باید درون مایه ی اثر هنری خود را هم در نظر داشته باشید.
این بازی شباهت های زیادی به بایوشاک دارد و روی هم رفته انگار دو بازی بایوشاک و یکی از بازی های ترسناک که فاقد اکشن هستند (مثل Outlast) را با هم ترکیب کرده اند و Close to the Sun به وجود آمده است.
Close to the Sun یک بازی ترسناک نیست که مثل Outlast راه بیفتید دنبال باتری دوربین و از دست موجودات عجیب و غریب و دیوانه فرار کنید، اگرچه صحنه هایی هستند که باعث خواهند شد شما حسابی جا بخورید. از سوی دیگر بازی یک اکشن اول شخص خوش ساخت هم نیست که داستانی بسیار غنی و چند لایه ای داشته باشد، گرچه کمی تلاش کرده که پیچش های داستانی را در خود جای دهد. پس Close to the Sun چیست؟ ترکیبی ناقص از هر دو که در عین حال نه می توان آن را دور انداخت، و نه می توان آن را با قاطعیت پیشنهاد کرد. تا به حال عنوان های متوسطی را بازی کرده اید که در جریان بازی به شما خوش گذشته باشد، اما پس از پایان بازی حس کنید بازی مشکلات بسیاری داشت؟ Close to the Sun از آن بازی هاست. دوست دارید ببینید پشت در بعدی چه خبر است، دوست دارید با صحنه هایش جا بخورید و دوست دارید بدانید آخر موضوع چه می شود، اما همین که بازی را تمام کردید، احتمالاً آن را پاک کرده و در سیستم خود برای چیزهای مهمتری جا باز کنید! اما ناامید نشوید، چون بازی چیزهای جالبی هم برای عرضه دارد و اصلاً یک بازی بد یا غیرقابل بازی محسوب نمی شود. Close to the Sun یک بازی متوسط است که با برخی صحنه هایش شما را جذب می کند و با برخی مشکلاتش، شما را از خود می راند. با نقد و بررسی این عنوان با ما همراه باشید تا کمی بیشتر درباره اش با یکدیگر گپ بزنیم. با من و گیمفا همراه باشید!
تا به حال عنوان های متوسطی را بازی کرده اید که در جریان بازی به شما خوش گذشته باشد، اما پس از پایان بازی حس کنید بازی مشکلات بسیاری داشت؟ Close to the Sun از آن بازی هاست. دوست دارید که ببینید پشت در بعدی چه خبر است، دوست دارید با صحنه هایش جا بخورید و دوست دارید بدانید آخر موضوع چه می شود، اما همین که بازی را تمام کردید، احتمالاً آن را پاک کرده و در سیستم خود برای چیزهای مهمتری جا باز کنید!
Close to the Sun یک بازی اول شخص است که توسط شرکت ایتالیایی Storm in a Teacup ساخته شده است. در بازی شما نقش دختری با نام Rose را بازی می کنید که به دنبال خواهرش Ada (نه از نوع Wong اش!) به یک کشتی متروک سفر می کند که در بازی محل آزمایش های نیکولا تسلا، یکی از بزرگ ترین دانشمندان کل تاریخ است. نیکولا تسلا به آزمایش های عجیب و غریب و متفاوتش معروف بوده و کشفیات و اختراعات بسیاری دارد که برخی از آن ها به نام دیگران، مثل توماس ادیسون ثبت شده و برخی دیگر را هم کمتر کسی می داند که کار نیکولا تسلا است. بنابراین می توانید انتظار داشته باشید که وقتی داستان بازی پای او را به میدان کشیده، با یک داستان مرموز و علمی- تخیلی طرف هستیم. Rose یک ژورنالیست و خواهرش Ada یک دانشمند است که برای نیکولا تسلا کار می کند.
پوستر جناب نیکولا تسلا. کلاً هر وقت چند تا دانشمند دور هم جمع شده اند که مشکلی را حل کنند، یک هیولایی چیزی این وسط به وجود آمده است! البته تسلا در واقعیت کاری به این کارها نداشت و خیلی هم انسان آرام و دوست داشتنی ای بوده گویا.
شخصیت های زیادی در بازی وجود ندارند، اما آن هایی که هستند صداگذاری معرکه ای دارند و بدون تعارف باید بگویم یکی از بهترین صداگذاری هایی که تا به حال در بازی ها دیده ام متعلق به همین Close to the Sun است. دیگر خودتان می دانید صداگذاری چقدر در انتقال حس کاراکترها به مخاطب کمک می کند و خود این موضوع باعث می شود بیشتر با Rose و داستانش ارتباط برقرار کنید. روایت داستان بیشتر در جریان بازی اتفاق می افتد (مانند بازی بایوشاک)، اما میان پرده های کامیک طوری هم این وسط هست که به نمایش در می آیند. البته Close to the Sun پتانسیل های از دست رفته ای در زمینه ی داستان سرایی دارد و شاید اگر بازی کمی طولانی تر بود یا کمی دشمنان پرداخت شده تری داشت، می توانست بیشتر مخاطب را جذب کند، اما همین مجموعه ی کشتی متروکه، فردی که به دنبال خواهر دانشمند خود می گردد و آزمایشات نیکولا تسلا چیزهای جالبی هستند که می تواند طرفداران داستان های مرموز را سرحال بیاورند.
روایت داستان بیشتر در جریان بازی اتفاق می افتد (مانند بازی بایوشاک)، اما میان پرده های کامیک طوری هم این وسط هست که به نمایش در می آیند. البته Close to the Sun پتانسیل های از دست رفته ای در زمینه ی داستان سرایی دارد و شاید اگر بازی کمی طولانی تر بود یا کمی دشمنان پرداخت شده تری داشت، می توانست بیشتر مخاطب را جذب کند، اما همین مجموعه ی کشتی متروکه، فردی که به دنبال خواهر دانشمند خود می گردد و آزمایشات نیکولا تسلا چیزهای جالبی هستند که می تواند طرفداران داستان های مرموز را سرحال بیاورد.
سبک بازی Close to the Sun «ترسناک» یا Horror ذکر شده است، اما بازی کاملاً ترسناک نیست. نه اینکه بگویم منِ نوعی نترسیدم، بلکه کلاً نمی توان این بازی را در زیرشاخه ی ترسناک دسته بندی کرد. البته در سرتاسر بازی صحنه هایی وجود دارد که باعث شود جا بخورید، اما نشانه ای از ترس و وحشت خاصی در بازی دیده نمی شود. گیم پلی بازی هم روی این اساس شبیه بازی های ترسناک است. صحنه های اکشن در بازی وجود ندارند، اما گاهی اوقات یک انسان یا موجودی دیگر دنبالتان می کند و باید از دست او فرار کنید که متاسفانه این صحنه ها خیلی موفق نمی شوند بازی را از آهسته و تکراری بودنش نجات دهند. گیم پلی بازی در واقع اصلی ترین مشکل آن است و شخصاً از داستان، فضاسازی، موسیقی و صداگذاری این بازی بسیار راضی بودم. اما هسته ی اصلی هر بازی گیم پلی آن است که متاسفانه در Close to the Sun این هسته توخالی است و نه خلاقیت خاصی در آن نهفته و نه چیزی دارد که به بهانه اش بخواهید پس از اتمام آن را دوباره بازی کنید. کل پنج، شش ساعتی را که در محیط بازی سپری می کنید کارتان این است که از این اتاق به آن اتاق بروید، مدارک و پوستر های روی میز و دیوار را نگاه کنید و گاهی هم معما حل کنید. البته معماهای بازی هم چالش خاصی پیش پای گیمر قرار نمی دهند و به خصوص فردی که قبل از این بازی، عناوین مشابه را بازی کرده باشد در عرض سه سوت آن ها را حل خواهد کرد، چون همه چیز جلوی چشمتان است! از طرف دیگر بازی همه چیز را به شما دیکته می کند که اصلاً خوشایند نیست و بر اثر آن، کل تجربه ی بازی شبیه به یک Walking Simulator می شود. برای مثال خودتان دارید می بینید که قلان چیز روی میز است و باید از آن استفاده کنید، یا باید از نقطه ی الف به نقطه ی ب بروید، و Rose این ها را بلند بلند پیش خودش فکر می کند! عملاً شما در این میان کاری به جز جلو رفتن و زدن چند دکمه نخواهید داشت.
چند صحنه ی خشن و به اصطلاح «ترسناک» مانند این در بازی وجود دارد که باعث می شود Close to the Sun به نوعی در مقوله ی Horror هم جای بگیرد، اما در کل بیشتر سبک بازی Mystery و Thriller است تا ترسناک.
بازی شباهت هایی هم به عنوان Gone Home دارد. Gone Home یک عنوان مستقل بسیار خوش ساخت و به یاد ماندنی بود که چند سال پیش به بازار آمد و داستان مرموزی داشت. Close to the Sun نیز تقریباً چیزی در آن مایه هاست، با این تفاوت که در Gone Home چالش های جدی تری داشتید و زمان بازی نیز حدود یکی دو ساعت بود، Close to the Sun نه در آن حد می تواند شما را به چالش بکشد، نه برای سه چهار ساعتی که اضافه دارد، محتوای کافی در گیم پلی اش گنجانده است.
بخار و فلز؛ همیشه نقش خود را در فضاسازی خوب ایفا کرده اند!
اما فضاسازی بازی بر خلاف گیم پلی اش معرکه است و بعید است که در نگاه اول متوجه این موضوع نشوید. درست است که بازی خیلی چیزهایش را از بایوشاک برداشته، اما فضاسازی و گرافیک این بازی چیزی است که در دل خود خواهید گفت «کاش یک بایوشاک جدید با همین گرافیک و همین حال و هوا ساخته شود!» و واقعاً هم اینطور است و صبر همه مان برای یک بایوشاک نسل جدید تنگ شده است! فضای Helios شباهت زیادی به رپچر دارد و از آنجایی که Close to the Sun در یک کشتی جریان دارد، امکان ندارد مغزتان رپچر زیر آب و Helios را به هم ربط ندهد!
و طبیعتاً هرجا سخن از نیکولا تسلا باشد، الکتریسیته هم نقشی در داستان خواهد داشت…
محیط بازی بیشتر اوقات تاریک است و نورپردازی بسیار عالی کار شده و حس مرموز بودن بازی را کاملاً منتقل می کند. وسایل آزمایشی نیکولا تسلا و همکارانش، نردبان ها و درهای فلزی، المان بخار و حتی دستکش های کلاسیک Rose، شما را به حوالی اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ میلادی پرتاب می کند. محیط ها و آبجکت های بازی به لطف موتور آنریل ۴ که هر روز استفاده از آن بیشتر می شود، بسیار زیبا و پویا خلق شده اند و راستش از شرکت گمنامی مثل Storm in a Teacup کسی انتظار چنین گرافیک و فضاسازی را نداشت و از همینجا باید به تمام سازندگان این بازی دست مریزاد بگویم! البته این بخش هم کاملاً بی ایراد نیست و هرچقدر که محیط بازی عالی و زیبا کار شده است، مدل های بازی مانند عروسک خیمه شب بازی می مانند و در سال ۲۰۰۷، ۲۰۰۸ گیر کرده اند! خوشبختانه زیاد با کاراکترهای دیگر سر و کار ندارید، اما همان چند دفعه ای که با آن ها معاشرت خواهید داشت (به هر نحوی!)، متوجه شکاف بین مدل سازی و طراحی محیط خواهید شد.
فضاسازی بازی بر خلاف گیم پلی اش معرکه است و امکان ندارد که در نگاه اول متوجه آن نشوید. درست است که بازی خیلی چیزهایش را از بایوشاک برداشته، اما فضاسازی و گرافیک این بازی چیزی است که در دل خود خواهید گفت «کاش یک بایوشاک جدید با همین گرافیک و همین حال و هوا ساخته شود!» و واقعاً هم اینطور است و صبر همه مان برای یک بایوشاک نسل جدید تنگ شده است!
موسیقی بازی جزو نقاط مثبت آن است و همان موسیقی منوی بازی کافی است که دلتان نیاید وارد بازی شوید. افکت های صوتی Close to the Sun نیز حرف ندارند و به فضاسازی هرچه بیشتر کمک می کنند، همچنین همانطور که اوایل مطلب هم گفتم، صداپیشگان کار خود را بی نقص انجام داده اند. به خصوص صداپیشه ی شخصیت Rose که کنترل او را در اختیار دارید، بسیار با احساس و طبیعی کار خود را کرده است.
روی هم رفته Close to the Sun بازی خوب و استانداردی است و کیفیت ساخت آن بالاتر از حد متوسط است، اما خلاقیت خاصی در آن دیده نمی شود که بخواهم به واسطه ی آن بازی را به همه پیشنهاد کنم. از طرف دیگر مدت زمان بازی تقریباً کوتاه است و همین شاید باعث شود که حوصله تان سر نرود و با حدود ۵ ساعت قدم زدن و داستان شنیدن مشکلی نداشته باشید. به هر حال این بازی می تواند یک بازی کاملاً سلیقه ای باشد، اما آنچه را که لازم بود بدانید نوشتم و خواندید، انتخاب خودتان است که طرف این بازی بروید یا نه. اگر آن را بازی کنید چیزی از دست نداده اید، اگر آن را رها کنید باز هم چیزی از دست نداده اید!
این بازی شباهت های زیادی به بایوشاک دارد و روی هم رفته انگار دو بازی بایوشاک و یکی از بازی های ترسناک که فاقد اکشن هستند (مثل Outlast) را با هم ترکیب کرده اند و Close to the Sun به وجود آمده است.
Close to the Sun یک بازی ترسناک نیست که مثل Outlast راه بیفتید دنبال باتری دوربین و از دست موجودات عجیب و غریب و دیوانه فرار کنید، اگرچه صحنه هایی هستند که باعث خواهند شد شما حسابی جا بخورید. از سوی دیگر بازی یک اکشن اول شخص خوش ساخت هم نیست که داستانی بسیار غنی و چند لایه ای داشته باشد، گرچه کمی تلاش کرده که پیچش های داستانی را در خود جای دهد. پس Close to the Sun چیست؟ ترکیبی ناقص از هر دو که در عین حال نه می توان آن را دور انداخت، و نه می توان آن را با قاطعیت پیشنهاد کرد. تا به حال عنوان های متوسطی را بازی کرده اید که در جریان بازی به شما خوش گذشته باشد، اما پس از پایان بازی حس کنید بازی مشکلات بسیاری داشت؟ Close to the Sun از آن بازی هاست. دوست دارید ببینید پشت در بعدی چه خبر است، دوست دارید با صحنه هایش جا بخورید و دوست دارید بدانید آخر موضوع چه می شود، اما همین که بازی را تمام کردید، احتمالاً آن را پاک کرده و در سیستم خود برای چیزهای مهمتری جا باز کنید! اما ناامید نشوید، چون بازی چیزهای جالبی هم برای عرضه دارد و اصلاً یک بازی بد یا غیرقابل بازی محسوب نمی شود. Close to the Sun یک بازی متوسط است که با برخی صحنه هایش شما را جذب می کند و با برخی مشکلاتش، شما را از خود می راند. با نقد و بررسی این عنوان با ما همراه باشید تا کمی بیشتر درباره اش با یکدیگر گپ بزنیم. با من و گیمفا همراه باشید!
تا به حال عنوان های متوسطی را بازی کرده اید که در جریان بازی به شما خوش گذشته باشد، اما پس از پایان بازی حس کنید بازی مشکلات بسیاری داشت؟ Close to the Sun از آن بازی هاست. دوست دارید که ببینید پشت در بعدی چه خبر است، دوست دارید با صحنه هایش جا بخورید و دوست دارید بدانید آخر موضوع چه می شود، اما همین که بازی را تمام کردید، احتمالاً آن را پاک کرده و در سیستم خود برای چیزهای مهمتری جا باز کنید!
Close to the Sun یک بازی اول شخص است که توسط شرکت ایتالیایی Storm in a Teacup ساخته شده است. در بازی شما نقش دختری با نام Rose را بازی می کنید که به دنبال خواهرش Ada (نه از نوع Wong اش!) به یک کشتی متروک سفر می کند که در بازی محل آزمایش های نیکولا تسلا، یکی از بزرگ ترین دانشمندان کل تاریخ است. نیکولا تسلا به آزمایش های عجیب و غریب و متفاوتش معروف بوده و کشفیات و اختراعات بسیاری دارد که برخی از آن ها به نام دیگران، مثل توماس ادیسون ثبت شده و برخی دیگر را هم کمتر کسی می داند که کار نیکولا تسلا است. بنابراین می توانید انتظار داشته باشید که وقتی داستان بازی پای او را به میدان کشیده، با یک داستان مرموز و علمی- تخیلی طرف هستیم. Rose یک ژورنالیست و خواهرش Ada یک دانشمند است که برای نیکولا تسلا کار می کند.
پوستر جناب نیکولا تسلا. کلاً هر وقت چند تا دانشمند دور هم جمع شده اند که مشکلی را حل کنند، یک هیولایی چیزی این وسط به وجود آمده است! البته تسلا در واقعیت کاری به این کارها نداشت و خیلی هم انسان آرام و دوست داشتنی ای بوده گویا.
شخصیت های زیادی در بازی وجود ندارند، اما آن هایی که هستند صداگذاری معرکه ای دارند و بدون تعارف باید بگویم یکی از بهترین صداگذاری هایی که تا به حال در بازی ها دیده ام متعلق به همین Close to the Sun است. دیگر خودتان می دانید صداگذاری چقدر در انتقال حس کاراکترها به مخاطب کمک می کند و خود این موضوع باعث می شود بیشتر با Rose و داستانش ارتباط برقرار کنید. روایت داستان بیشتر در جریان بازی اتفاق می افتد (مانند بازی بایوشاک)، اما میان پرده های کامیک طوری هم این وسط هست که به نمایش در می آیند. البته Close to the Sun پتانسیل های از دست رفته ای در زمینه ی داستان سرایی دارد و شاید اگر بازی کمی طولانی تر بود یا کمی دشمنان پرداخت شده تری داشت، می توانست بیشتر مخاطب را جذب کند، اما همین مجموعه ی کشتی متروکه، فردی که به دنبال خواهر دانشمند خود می گردد و آزمایشات نیکولا تسلا چیزهای جالبی هستند که می تواند طرفداران داستان های مرموز را سرحال بیاورند.
روایت داستان بیشتر در جریان بازی اتفاق می افتد (مانند بازی بایوشاک)، اما میان پرده های کامیک طوری هم این وسط هست که به نمایش در می آیند. البته Close to the Sun پتانسیل های از دست رفته ای در زمینه ی داستان سرایی دارد و شاید اگر بازی کمی طولانی تر بود یا کمی دشمنان پرداخت شده تری داشت، می توانست بیشتر مخاطب را جذب کند، اما همین مجموعه ی کشتی متروکه، فردی که به دنبال خواهر دانشمند خود می گردد و آزمایشات نیکولا تسلا چیزهای جالبی هستند که می تواند طرفداران داستان های مرموز را سرحال بیاورد.
سبک بازی Close to the Sun «ترسناک» یا Horror ذکر شده است، اما بازی کاملاً ترسناک نیست. نه اینکه بگویم منِ نوعی نترسیدم، بلکه کلاً نمی توان این بازی را در زیرشاخه ی ترسناک دسته بندی کرد. البته در سرتاسر بازی صحنه هایی وجود دارد که باعث شود جا بخورید، اما نشانه ای از ترس و وحشت خاصی در بازی دیده نمی شود. گیم پلی بازی هم روی این اساس شبیه بازی های ترسناک است. صحنه های اکشن در بازی وجود ندارند، اما گاهی اوقات یک انسان یا موجودی دیگر دنبالتان می کند و باید از دست او فرار کنید که متاسفانه این صحنه ها خیلی موفق نمی شوند بازی را از آهسته و تکراری بودنش نجات دهند. گیم پلی بازی در واقع اصلی ترین مشکل آن است و شخصاً از داستان، فضاسازی، موسیقی و صداگذاری این بازی بسیار راضی بودم. اما هسته ی اصلی هر بازی گیم پلی آن است که متاسفانه در Close to the Sun این هسته توخالی است و نه خلاقیت خاصی در آن نهفته و نه چیزی دارد که به بهانه اش بخواهید پس از اتمام آن را دوباره بازی کنید. کل پنج، شش ساعتی را که در محیط بازی سپری می کنید کارتان این است که از این اتاق به آن اتاق بروید، مدارک و پوستر های روی میز و دیوار را نگاه کنید و گاهی هم معما حل کنید. البته معماهای بازی هم چالش خاصی پیش پای گیمر قرار نمی دهند و به خصوص فردی که قبل از این بازی، عناوین مشابه را بازی کرده باشد در عرض سه سوت آن ها را حل خواهد کرد، چون همه چیز جلوی چشمتان است! از طرف دیگر بازی همه چیز را به شما دیکته می کند که اصلاً خوشایند نیست و بر اثر آن، کل تجربه ی بازی شبیه به یک Walking Simulator می شود. برای مثال خودتان دارید می بینید که قلان چیز روی میز است و باید از آن استفاده کنید، یا باید از نقطه ی الف به نقطه ی ب بروید، و Rose این ها را بلند بلند پیش خودش فکر می کند! عملاً شما در این میان کاری به جز جلو رفتن و زدن چند دکمه نخواهید داشت.
چند صحنه ی خشن و به اصطلاح «ترسناک» مانند این در بازی وجود دارد که باعث می شود Close to the Sun به نوعی در مقوله ی Horror هم جای بگیرد، اما در کل بیشتر سبک بازی Mystery و Thriller است تا ترسناک.
بازی شباهت هایی هم به عنوان Gone Home دارد. Gone Home یک عنوان مستقل بسیار خوش ساخت و به یاد ماندنی بود که چند سال پیش به بازار آمد و داستان مرموزی داشت. Close to the Sun نیز تقریباً چیزی در آن مایه هاست، با این تفاوت که در Gone Home چالش های جدی تری داشتید و زمان بازی نیز حدود یکی دو ساعت بود، Close to the Sun نه در آن حد می تواند شما را به چالش بکشد، نه برای سه چهار ساعتی که اضافه دارد، محتوای کافی در گیم پلی اش گنجانده است.
بخار و فلز؛ همیشه نقش خود را در فضاسازی خوب ایفا کرده اند!
اما فضاسازی بازی بر خلاف گیم پلی اش معرکه است و بعید است که در نگاه اول متوجه این موضوع نشوید. درست است که بازی خیلی چیزهایش را از بایوشاک برداشته، اما فضاسازی و گرافیک این بازی چیزی است که در دل خود خواهید گفت «کاش یک بایوشاک جدید با همین گرافیک و همین حال و هوا ساخته شود!» و واقعاً هم اینطور است و صبر همه مان برای یک بایوشاک نسل جدید تنگ شده است! فضای Helios شباهت زیادی به رپچر دارد و از آنجایی که Close to the Sun در یک کشتی جریان دارد، امکان ندارد مغزتان رپچر زیر آب و Helios را به هم ربط ندهد!
و طبیعتاً هرجا سخن از نیکولا تسلا باشد، الکتریسیته هم نقشی در داستان خواهد داشت…
محیط بازی بیشتر اوقات تاریک است و نورپردازی بسیار عالی کار شده و حس مرموز بودن بازی را کاملاً منتقل می کند. وسایل آزمایشی نیکولا تسلا و همکارانش، نردبان ها و درهای فلزی، المان بخار و حتی دستکش های کلاسیک Rose، شما را به حوالی اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ میلادی پرتاب می کند. محیط ها و آبجکت های بازی به لطف موتور آنریل ۴ که هر روز استفاده از آن بیشتر می شود، بسیار زیبا و پویا خلق شده اند و راستش از شرکت گمنامی مثل Storm in a Teacup کسی انتظار چنین گرافیک و فضاسازی را نداشت و از همینجا باید به تمام سازندگان این بازی دست مریزاد بگویم! البته این بخش هم کاملاً بی ایراد نیست و هرچقدر که محیط بازی عالی و زیبا کار شده است، مدل های بازی مانند عروسک خیمه شب بازی می مانند و در سال ۲۰۰۷، ۲۰۰۸ گیر کرده اند! خوشبختانه زیاد با کاراکترهای دیگر سر و کار ندارید، اما همان چند دفعه ای که با آن ها معاشرت خواهید داشت (به هر نحوی!)، متوجه شکاف بین مدل سازی و طراحی محیط خواهید شد.
فضاسازی بازی بر خلاف گیم پلی اش معرکه است و امکان ندارد که در نگاه اول متوجه آن نشوید. درست است که بازی خیلی چیزهایش را از بایوشاک برداشته، اما فضاسازی و گرافیک این بازی چیزی است که در دل خود خواهید گفت «کاش یک بایوشاک جدید با همین گرافیک و همین حال و هوا ساخته شود!» و واقعاً هم اینطور است و صبر همه مان برای یک بایوشاک نسل جدید تنگ شده است!
موسیقی بازی جزو نقاط مثبت آن است و همان موسیقی منوی بازی کافی است که دلتان نیاید وارد بازی شوید. افکت های صوتی Close to the Sun نیز حرف ندارند و به فضاسازی هرچه بیشتر کمک می کنند، همچنین همانطور که اوایل مطلب هم گفتم، صداپیشگان کار خود را بی نقص انجام داده اند. به خصوص صداپیشه ی شخصیت Rose که کنترل او را در اختیار دارید، بسیار با احساس و طبیعی کار خود را کرده است.
روی هم رفته Close to the Sun بازی خوب و استانداردی است و کیفیت ساخت آن بالاتر از حد متوسط است، اما خلاقیت خاصی در آن دیده نمی شود که بخواهم به واسطه ی آن بازی را به همه پیشنهاد کنم. از طرف دیگر مدت زمان بازی تقریباً کوتاه است و همین شاید باعث شود که حوصله تان سر نرود و با حدود ۵ ساعت قدم زدن و داستان شنیدن مشکلی نداشته باشید. به هر حال این بازی می تواند یک بازی کاملاً سلیقه ای باشد، اما آنچه را که لازم بود بدانید نوشتم و خواندید، انتخاب خودتان است که طرف این بازی بروید یا نه. اگر آن را بازی کنید چیزی از دست نداده اید، اگر آن را رها کنید باز هم چیزی از دست نداده اید!
نزدیک به رپچر | نقد و بررسی بازی Close to the Sun
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com