- عضویت
- 24/7/18
- ارسال ها
- 1,239
- امتیاز واکنش
- 26,385
- امتیاز
- 373
- زمان حضور
- 16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
درود خداوند منان بر شما رمان98!
ما اومدیم با یه تاپیک آموزشی خفن :
آقا اگه از همه ی نویسنده های مجازی بپرسی چی شد استارت رمآن نویسی رو زدی ، میگه یه
خوندم و با خودم گفتم:
"ای خاک، ایکس و ایگرگ
نوشتن من چرا ننویسم؟ تازه این همه استعداد نهادینه شده در وجود من هست! خاک بیابان گبی بر فرق سر من اگه از این همه توانایی استفاده نکنم!"
بله و نویسنده جآن با چنین طرز فکری قلم مارک فبرکستلشو به دست گرفته با ژستی فیلسوف مآبانه در حالی که در ذهن ریشخند میزنه به تفکرات صادق هدایت و بزرگ علوی شروع میکنه.
البته این در حالیِ که در خیالات خودش، به درجات نویسندگی خفنی رسیده و نه تنها جایزه ادبی ایران بلکه جایزه استرگای ایتالیارو هم بـرده!
در هر حال که صرفا به جهت اینکه میتونه اسمهایِ فضایی بهتری رویِ شخصیتش بذاره یا قسمت هایِ کلیشه رو با آب و تاب بیشتری بیان کنه دست به قلم میشه و حماسه ای میآفرینه که به پر باری هر چه بیشتر تاپیک سوتیِ نویسنده میانجامه!
بعد در حالی که تو ذهنش اسمش و در کنار نادر ابراهیمی میبینه میاد تاپیک
و بزنه که میبینه:
اِی ددم وای!
من اسم نداره!
چند ثانیه بعدش ذهنش رفرش شده در حالی که لبخند جذاب و پر اعتماد به نفس و پیروزی به لـ*ـب داره اسمشو انتخاب میکنه.
واژهی عشق+ شیر مرغ تا جون آدمیزاد(!)
بعد تازه خوان دوم و مشاهده میکنه!
خلاصه!:
با کلی غر غر خلاصه رو به شرح ذیل تایپ میکنه:
"یه دختر سرد، مغرور اما با حسی نازک، به نازکی دستمال کاغذی نرمینه که وارد بازی کثیف سرنوشت می شود و ... قلب، گل، بته، قلب، قلب، قلب، قلب شکسته، مـ*ـاچ محکم تفی، قلب، قلب، پایان خوش!
ژانر رو هم عاشقانه میذاره و از طرفی چون دیده تو
فلان نویسنده ژانر اجتماعی بوده و از نظرش ژانر درام خیلی باکلاسه اینارم میذاره دو تام ژانر ابداع میکنه و...
شترق!
دکمهی اینتر و فشار میده و میاد خط پایین!
بعد، یه هفت هشت پستی از چشمایِ شهلا و صورتی رنگ و مژه هایِ تابدار و گیسوان شب رنگ و دلبر و لـ*ـب هایِ قلوه ای و خدادادی برق لـ*ـب دار و بینی مادر زاد عملی و سر بالا و قد و بالایِ آن رعنا! میگه و نه ده صفحه رم شرح و خونه و ننه بابا و داداچ خودشو، دوست دانشگاهش که عین داداچشه و پسر همسایه شون که عین داداچشه و راننده تاکسی که عین داداچشه و مرد رهگذر که عین داداچشه میگه بعد ما تازه باید شرح زندگی پسر داستان و بخونیم!
و بدبختی تازه از اینجا شروع میشه! شما فکر کن مورد داشتیم حالت پوست نقش پسر و تو قسمت سیکس پکش شرح دادن! (کودک در سن بلوغه خب پسر دوست داره! :/)
نهایتا هم که نویسنده جآن شخصیت هایِ دو ساله(دختر) و پنج ساله شو(پسر) در حالی که فرد یک و نیم ساله(همکلاسی عین داداچ دختر) و نقش منفیِ داستان که هشت سالشه، همه دیگر و بغـ*ـل کردن و دارن زار میزنن بهم میرسونه^---^
پایان خوش، ماماچ... ستاره بچینی!
همین!:||
به ولله همین!
حالا این همه حرف زدیم که برسیم به:
^فرکانس قلم^
سوال!
فرکانس قلم چیست و فرکانسی چه کسی را میگویند؟!
فرکانس قلم اینجاست و کسایی که قراره با فرکانس قلم همراه شن و دیگه "خز" ننویسن، میشن فرکانسی!
آقا من یه دبیر دارم به اسم آقای عربان! بعضی مبحثا رو که می خواست درس بده می گفت "ببین این انقدر اسونه که مقاومت هم کنی یاد می گیری.مثلا تو از امروز تا جلسه بعد با خودت تکرار کن تانژانت چهل و پنج درجه یک نمیشه، ولی بازم هر چی می کنی تو ذهنت می مونه که یکه!"
اون در رابـ ـطه تا تانژانت و کوتانژانت و کسینوس و اینا حرف می زد، ولی ما قراره نویسندگی رو به این سبک با هم یاد بگیریم و مسائلیو قید کنیم که یک نویسندهی خز در رمانش استفاده میکنه و شما نباید اونارو انجام بدید!
ما توی هر پست، یکی از اصول رو بررسی می کنیم؛ با یه شیوه ای که خستههم نشیم، در آخرش هم یه جمع بندی و راهکار داریم.
با ما، فرکانسی شوید!
تایید کننده:
^moon shadow^
عخش مهربون متخصص انجمن:campeon4542:
صاحب اثران گروه آموزشی فرکانس قلم:
SheRviN DoKhT
ما اومدیم با یه تاپیک آموزشی خفن :
آقا اگه از همه ی نویسنده های مجازی بپرسی چی شد استارت رمآن نویسی رو زدی ، میگه یه
خوندم و با خودم گفتم:
"ای خاک، ایکس و ایگرگ
نوشتن من چرا ننویسم؟ تازه این همه استعداد نهادینه شده در وجود من هست! خاک بیابان گبی بر فرق سر من اگه از این همه توانایی استفاده نکنم!"
بله و نویسنده جآن با چنین طرز فکری قلم مارک فبرکستلشو به دست گرفته با ژستی فیلسوف مآبانه در حالی که در ذهن ریشخند میزنه به تفکرات صادق هدایت و بزرگ علوی شروع میکنه.
البته این در حالیِ که در خیالات خودش، به درجات نویسندگی خفنی رسیده و نه تنها جایزه ادبی ایران بلکه جایزه استرگای ایتالیارو هم بـرده!
در هر حال که صرفا به جهت اینکه میتونه اسمهایِ فضایی بهتری رویِ شخصیتش بذاره یا قسمت هایِ کلیشه رو با آب و تاب بیشتری بیان کنه دست به قلم میشه و حماسه ای میآفرینه که به پر باری هر چه بیشتر تاپیک سوتیِ نویسنده میانجامه!
بعد در حالی که تو ذهنش اسمش و در کنار نادر ابراهیمی میبینه میاد تاپیک
و بزنه که میبینه:
اِی ددم وای!
من اسم نداره!
چند ثانیه بعدش ذهنش رفرش شده در حالی که لبخند جذاب و پر اعتماد به نفس و پیروزی به لـ*ـب داره اسمشو انتخاب میکنه.
واژهی عشق+ شیر مرغ تا جون آدمیزاد(!)
بعد تازه خوان دوم و مشاهده میکنه!
خلاصه!:
با کلی غر غر خلاصه رو به شرح ذیل تایپ میکنه:
"یه دختر سرد، مغرور اما با حسی نازک، به نازکی دستمال کاغذی نرمینه که وارد بازی کثیف سرنوشت می شود و ... قلب، گل، بته، قلب، قلب، قلب، قلب شکسته، مـ*ـاچ محکم تفی، قلب، قلب، پایان خوش!
ژانر رو هم عاشقانه میذاره و از طرفی چون دیده تو
فلان نویسنده ژانر اجتماعی بوده و از نظرش ژانر درام خیلی باکلاسه اینارم میذاره دو تام ژانر ابداع میکنه و...
شترق!
دکمهی اینتر و فشار میده و میاد خط پایین!
بعد، یه هفت هشت پستی از چشمایِ شهلا و صورتی رنگ و مژه هایِ تابدار و گیسوان شب رنگ و دلبر و لـ*ـب هایِ قلوه ای و خدادادی برق لـ*ـب دار و بینی مادر زاد عملی و سر بالا و قد و بالایِ آن رعنا! میگه و نه ده صفحه رم شرح و خونه و ننه بابا و داداچ خودشو، دوست دانشگاهش که عین داداچشه و پسر همسایه شون که عین داداچشه و راننده تاکسی که عین داداچشه و مرد رهگذر که عین داداچشه میگه بعد ما تازه باید شرح زندگی پسر داستان و بخونیم!
و بدبختی تازه از اینجا شروع میشه! شما فکر کن مورد داشتیم حالت پوست نقش پسر و تو قسمت سیکس پکش شرح دادن! (کودک در سن بلوغه خب پسر دوست داره! :/)
نهایتا هم که نویسنده جآن شخصیت هایِ دو ساله(دختر) و پنج ساله شو(پسر) در حالی که فرد یک و نیم ساله(همکلاسی عین داداچ دختر) و نقش منفیِ داستان که هشت سالشه، همه دیگر و بغـ*ـل کردن و دارن زار میزنن بهم میرسونه^---^
پایان خوش، ماماچ... ستاره بچینی!
همین!:||
به ولله همین!
حالا این همه حرف زدیم که برسیم به:
^فرکانس قلم^
سوال!
فرکانس قلم چیست و فرکانسی چه کسی را میگویند؟!
فرکانس قلم اینجاست و کسایی که قراره با فرکانس قلم همراه شن و دیگه "خز" ننویسن، میشن فرکانسی!
آقا من یه دبیر دارم به اسم آقای عربان! بعضی مبحثا رو که می خواست درس بده می گفت "ببین این انقدر اسونه که مقاومت هم کنی یاد می گیری.مثلا تو از امروز تا جلسه بعد با خودت تکرار کن تانژانت چهل و پنج درجه یک نمیشه، ولی بازم هر چی می کنی تو ذهنت می مونه که یکه!"
اون در رابـ ـطه تا تانژانت و کوتانژانت و کسینوس و اینا حرف می زد، ولی ما قراره نویسندگی رو به این سبک با هم یاد بگیریم و مسائلیو قید کنیم که یک نویسندهی خز در رمانش استفاده میکنه و شما نباید اونارو انجام بدید!
ما توی هر پست، یکی از اصول رو بررسی می کنیم؛ با یه شیوه ای که خستههم نشیم، در آخرش هم یه جمع بندی و راهکار داریم.
با ما، فرکانسی شوید!
تایید کننده:
^moon shadow^
عخش مهربون متخصص انجمن:campeon4542:
صاحب اثران گروه آموزشی فرکانس قلم:
SheRviN DoKhT
■○|آموزشی-فــرکــآنســـ قلــــــم|○■
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com