خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آقامحمدخان قاجار (۷ محرم ۱۱۵۵ – ۲۱ ذی‌الحجه ۱۲۱۱ ه‍جری قمری) از سال ۱۷۹۶ تا ۱۷۹۷ میلادی، شاه ایران بود. او از ۱۷۷۹ تا ۱۷۹۶ میلادی به تحکیم پایه‌های قدرت خود پرداخت؛ اتفاقی که در نهایت، منجر به تأسیس دودمان قاجار شد که حدود ۱۳۰ سال بر ایران حکومت کردند.
آقامحمدخان در زمان کشاکش میان شاخه‌های ایل قاجار متولد شد. شش ساله بود که توسط عادل‌شاه، اسیر و سپس اخته شد که به همین دلیل او را «آغا» می‌خوانند. با برکناری عادل‌شاه، از مشهد گریخت و پیش خانوادهٔ خود بازگشت. او ۱۰ سال در کنار پدرش محمدحسن‌خان قاجار که رؤیای پادشاهی ایران را داشت سپری کرد؛ اما با وجود برتری کوتاه مدت قاجاریان بر دیگر مدعیان، کریم‌خان زند آن‌ها را شکست داد و آقامحمدخان را به عنوان اسیر با خود به شیراز برد. کریم‌خان در شیراز با آقامحمدخان با مهربانی رفتار کرد و از او در مسائل مختلف مشورت می‌خواست. آقامحمدخان ۲۰ سال آنجا ماند تا اینکه کریم‌خان درگذشت. سپس با کمک عمه‌اش خدیجه بیگم که همسر کریم‌خان بود، از شیراز گریخت و خود را به مازندران رساند. او توانست میان شاخه‌های ایل قاجار اتحادی برقرار کند و در مدت کمی بر تمام شمال ایران مسلط شود.
آقامحمدخان در سال ۱۷۸۳ میلادی تهران را که یکی از مراکز قدرت زندیان بود محاصره کرد؛ اما موفق به فتح آن نشد. علی‌مرادخان زند در تلافی این عمل سپاهی را برای سرکوب قاجاریان راهی مازندران کرد. بیشتر طرفداران آقامحمدخان او را تنها گذاشتند و استرآباد محاصره شد. سپاه زند پس از مدتی با کمبود آذوقه روبرو گردید؛ آقامحمدخان از این فرصت استفاده کرده و آنان را شکست داد و زندیان را از مازندران بیرون کرد. سپس باز هم به تهران لشکر کشید و اهالی شهر به او گفتند که تنها کسی که پایتخت ایران، اصفهان را تحت سلطهٔ خود داشته باشد را به عنوان حاکم خود می‌پذیرند. نتیجتاً راهی اصفهان شد و در کاشان نیروهای زند را شکست داد. جعفرخان زند، جانشین علی‌مرادخان، با شکست سپاهش به شیراز عقب‌نشینی کرد و اصفهان به دست آقامحمدخان افتاد.
بدین ترتیب، با بازگشت آقامحمدخان به تهران اهالی شهر بدون جنگ او را پذیرفتند. در همین زمان، هدایت‌الله‌خان، والی فراری گیلان، با یاری روس‌ها به آن ولایت برگشت که منجر به بازگشت آقامحمدخان به شمال شد. هدایت‌الله‌خان که مقاومت را بیهوده می‌دید، دوباره فرار کرد و در راه کشته شد. در همین خلال، جعفرخان توسط صیدمرادخان زند برکنار شد و جنگ داخلی در میان زندیان درگرفت. پیروز این جنگ، لطفعلی‌خان زند بود. آقامحمدخان در نخستین روزهای استقرار لطفعلی‌خان در شیراز، به فارس لشکر کشید. جنگی بی‌نتیجه درگرفت و خان قاجار پس از مدتی به تهران بازگشت. آقامحمدخان در تهران برادر خود، جعفرقلی‌خان را که همیشه به او وفادار بود به قتل رساند؛ زیرا تصور می‌کرد او ممکن است برای سلطنت باباخان (فتحعلی‌شاه آینده) مشکل‌ساز گردد.
آقامحمدخان در بهار ۱۷۹۱ به سمت آذربایجان لشکر کشید و آن ناحیه را مطیع خود کرد. در بازگشت، به او خبر رسید که حاج ابراهیم کلانتر دروازه‌های شیراز را بر روی لطفعلی‌خان بسته است و خان زند آواره گردیده است. با شنیدن این خبر با تمام قوا به آن سمت لشکر کشید. جنگ بزرگی درگرفت و درحالی که ابتدا پیروزی با لطفعلی‌خان بود، در پایان آقامحمدخان پیروز شد. لطفعلی‌خان به سمت طبس عقب‌نشینی کرد و آقامحمدخان در ژوئیه ۱۷۹۲ پیروزمندانه وارد شیراز شد. یک ماه در شیراز ماند و سپس به تهران بازگشت؛ تا اینکه خبر رسید لطفعلی‌خان بر کرمان چیره شده است. از بیم قدرت‌گیری مجدد رقیب، به آن سمت لشکر کشید. کرمان برای چهار ماه محاصره شد؛ تا اینکه شخصی از داخل شهر دروازه را بر او گشود. آقامحمدخان بر کرمان چیره شد. در آنجا دست به کشتار مردم شهر زد و تعداد زیادی را کور کرد. دیری نپایید که خبر دستگیری لطفعلی‌خان زند در بم به او رسید. وی ابتدا خان زند را شکنجه و کور کرد و سپس دستور داد او را به تهران بفرستند. مدتی بعد در همان‌جا وی را کشتند. آقامحمدخان از کرمان به شیراز بازگشت و در آنجا حاج ابراهیم را صدراعظم خود کرد و باباخان را به حاکمیت فارس، یزد و کرمان گماشت. سپس به تهران بازگشت تا برای حملهٔ قفقاز آماده شود.
او با ۶۰ هزار سرباز راهی قفقاز شد. ابتدا قره‌باغ را تابع خود کرد و سپس مسیر تفلیس در پیش گرفت. ایراکلی‌خان، پادشاه گرجستان، به تابعیت خود از ایران پایان داده بود و تحت حمایت روسیه قرار گرفته بود. آقامحمدخان به او فرصت داد که از تصمیم خود بازگردد، اما او نپذیرفت. پس به تفلیس لشکر کشید؛ آن را فتح و مردم شهر را قتل‌عام کرد. در راه بازگشت، در دشت مغان به صورت رسمی خود را شاه ایران اعلام کرد و با بازگشت به تهران تاج بر سر نهاد. سپس راهی خراسان شد و بدون جنگ بزرگی آن‌جا را فتح کرد. در خلال تدارک برای حمله به بخارا، روسیه به ایران حمله کرد و آقامحمدخان به قفقاز بازگشت، اما پیش از رسیدن او سپاه روس عقب‌نشینی کرده بود. سپس با ابراهیم‌خان، حاکم قره‌باغ، درگیر شد؛ تا اینکه وی از جانبش گریخت. پس از این اتفاق، وارد شوشی، مرکز قره‌باغ، شد و در سومین روز اقامت در آنجا توسط خدمتکارانش کشته شد. فتحعلی‌شاه، برادرزاده‌اش، پس از مرگ او به پادشاهی ایران رسید. جسد آقامحمدخان را ابتدا در شوشی دفن کردند و سپس به تهران و از آن‌جا به نجف انتقال دادند.


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمینه‌ی تاریخی
در ۱۷۲۲ م/۱۱۳۵ ه‍.ق پس از ماه‌ها محاصره، قبایل افغان غلزایی با هدایت محمود افغان موفق به ورود به اصفهان شدند. با سقوط پایتخت، ایران درگیر آشوب و جنگ داخلی شد و شاه مملکت، سلطان حسین، نیز زندانی گردید. یکی از پسران او که تهماسب میرزا نام داشت، از اصفهان گریخت و خود را به تهران رساند.[۲] در آنجا فتحعلی‌خان، رهبر قبایل قوانلو قاجار که از طوایف ترکمان قزلباش بودند، با آ*غو*ش باز او را پذیرفت. آن شاهزاده که دیگر شاه تهماسب دوم خوانده می‌شد، یاری فتحعلی‌خان را رد نکرد و او را «وکیل‌الدوله» خود خواند. پس از زد و خوردهایی در شمال و شمال شرقی ایران، شخصی به نام طهماسب‌قلی‌خان (بعدها نادرشاه) که رهبر چندی از قبایل ترکمان و کرد بود، به آن‌ها پیوست. این طهماسب‌قلی‌خان از خود توانایی نشان داد و به سرعت میان او و فتحعلی‌خان رقابتی ایجاد شد اما پیش از آنکه به نتیجه برسد، خان قاجار در ۱۷۲۶ م. به‌طور مرموزی کشته شد؛ احتمالاً با دسیسه‌ای از سوی محمدحسین‌خان، رهبر قبایل دَوَلو قاجار.[۳]

در جریان مجموعه‌ای از درگیری‌ها، شاه تهماسب دوم با کمک متحدانش از جمله طهماسب‌قلی‌خان، بر بخش‌های بزرگی از ایران سلطه پیدا کرد؛ افغان‌ها را سرکوب و عثمانی و روسیه را از برخی قسمت‌هایی که اشغال کرده بودند، بیرون راند. او در ۱۷۳۱ م. به جنگ عثمانی رفت و شکست خورد. بخش‌های بزرگی از مناطقی که طهماسب‌قلی‌خان آزاد ساخته بود، دوباره از دست رفت. طهماسب‌قلی‌خان این را دستمایه‌ای قرار داد و به همان دلیل شاه صفوی را برکنار و پسر نوزاد او را با نام عباس سوم جانشینش کرد.[۴] او مدتی بعد در ۱۷۳۶ م/۱۱۴۸ ه‍.ق شورایی در دشت مغان گرد آورد و سلسلهٔ صفویه را منقرض و خود را با نام نادرشاه، پادشاه ایران اعلام کرد.[۵]

در روسیه پتر کبیر به سال ۱۶۸۲ میلادی به حکومت رسید. او در یک دورهٔ سلطنت طولانی اصلاحات گستردهٔ اجتماعی، اقتصادی و سـ*ـیاسی اعمال کرد و در ۱۷۲۱ میلادی نام کشور خود را از روسیهٔ تزاری به امپراتوری روسیه تغییر داد. در آغاز سلطنت او روسیه کشوری بود که تقریباً همهٔ جمعیت ۱۴ میلیونی‌اش کشاورز بودند و تنها بخش کوچکی از آن جمعیت در شهرها زندگی می‌کردند.[۶] پتر با اصلاحاتی که انجام داد، اشراف روس را تضعیف کرد و تمرکز قدرت را افزایش داد. همو در ۱۷۲۲ میلادی و هم‌زمان با سقوط اصفهان، به قفقاز حمله کرد و اندکی بعد در همان سال، به صورت تمام عیار به ایران حمله‌ور شد و بخش‌های بزرگی از آن کشور که در آشفتگی به سر می‌برد را اشغال کرد.[۷] پتر در ۱۷۲۵ میلادی مُرد و جانشینانش بخش‌های اشغال‌شده را طی دو عهدنامهٔ ۹ و ۱۲ سال بعد (عهدنامه رشت و گنجه) به ایران نادرشاهی بازپس دادند.[۸]

پس از پتر، حکومت روسیه به ترتیب به کاترین یکم، آناو الیزابت رسید. پس از مرگ الیزابت در ۱۷۶۲ میلادی، پتر سوم جانشینش شد اما همسر او، کاترین، کودتایی ترتیب داد و خود با نام کاترین دوم تاج و تـ*ـخت را در اختیار گرفت.[۹] اگرچه، کاترین دوم، معروف به کاترین کبیر، قدرت اشراف را افزایش داد اما او در عین حال سعی کرد قلمروی نفوذ سـ*ـیاسی روسیه را در میان همسایگانش افزایش دهد. او در ۱۷۶۸ م. اتحادیهٔ مشترک‌المنافع لهستان–لیتوانی را به تحت‌الحمایهٔ روسیه تبدیل کرد[۱۰] و از همان سال تا ۱۷۷۴ م. درگیر جنگی با عثمانی بود که به‌طور قاطعانه‌ای روسیه از آن پیروز بیرون آمد. نزدیک به یک دهه پس از آن، در ۱۷۸۳ م. بود که روس‌ها در جریان آشوبی که پس از مرگ کریم‌خان زند در ایران ایجاد شده بود، عهدنامهٔ گرجیوسک را با گرجی‌ها به امضا رساندند تا آنان را تحت حمایت سـ*ـیاسی و نظامی روسیه قرار دهند. این گونه بود که زمینهٔ برخورد میان منافع ایران و روسیه در عصر آقامحمدخان فراهم شد.


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تولد و کودکی
آقامحمدخان در سال ۱۷۴۲ م/۱۲۱۱ ه‍.ق در استرآبادمتولد شد.[۱۱][۱۲] پدرش محمدحسن‌خان قاجار نام داشت و پدربزرگش فتحعلی‌خان قاجار بود. در زمان تولد محمد، پدر او در بیابان‌های قره‌قوم و تحت حفاظت ترکمن‌های یموت مخفی شده بود. دلیل این اختفا، دشمنی و رقابت میان دو شاخهٔ ایل قاجار، یعنی قوانلوها و دَوَلوها بود. محمدحسن‌خان از شاخهٔ قوانلو بود و در این زمان، خان‌های شاخهٔ رقیب از قدرت بیشتری برخوردار بودند.[۱۳]
محمد و مادرش، دختر اسکندرخان قوانلو،[۱۴] در استرآباد در خانهٔ شخصی به نام سید مفید ساکن بودند. دو سال پس از تولد او، در ۱۷۴۴ م، محمدحسن‌خان که با یک مدعی صفوی به نام سام میرزا در ارتباط بود، به استرآباد یورش برد. این حمله نه تنها علیه دولوها بود، بلکه به همان اندازه علیه نادرشاه نیز بود. محمدحسن‌خان ۲٬۰۰۰ سرباز ایلاتی قجری و ۱٬۰۰۰ سرباز از ترکمن‌های یموت با خود داشت. او به فتح آسانی دست پیدا کرد و محمدزمان‌خان دولو، پسر بیگلربیگی شهر محمدحسین‌خان دولو که در این زمان در استرآباد نبود، از شهر گریخت.[۱۵]
نگاره‌ای از آقامحمدخان قاجار، برگرفته از کتاب تاریخ ایران اثر جان ملکم.
اگرچه، محمدحسن‌خان با مقاومت زیادی روبرو نشد اما بخت به زودی از او برگشت؛ مدعی صفوی پیش از آغاز شورش دستگیر شد، یموت‌ها سهم خود از خزانهٔ شهر را برداشتند و رفتند و بیگلربیگی مازندران که قول همکاری داده بود، هم به یاری او نیامد. نتیجتاً، سردار اعزامی نادرشاه، بهبودخان، به آسانی او را در چند نبرد در شرق شهر شکست داد. محمدحسن‌خان مجدداً به بیابان‌های قره‌قوم گریخت. پس از شکست محمدحسن‌خان، بهبودخان انتقام سختی از قاجارهای اشاقه‌باش که قوانلوها هم بخشی از آن‌ها بودند، گرفت. محمد و مادرش هنوز در خانهٔ سید مفید در استرآباد بودند، از بخت خوبشان توجه بهبودخان به حضور آن‌ها جلب نشد.[۱۶]
محمدحسن‌خان چندی بعد به خیوه که تحت حاکمیت نادرشاه بود، حمله برد اما مجدداً شکست خورد و گریخت. با قتل نادرشاه در ۱۷۴۷ م/۱۱۶۰ ه‍. ق، محمدحسن‌خان دوباره تلاش کرد استرآباد را تسخیر کند اما این بار توسط عادل‌شاه شکست داده شد. چون عادل‌شاه وارد شهر شد، پسر او، محمد را، که در این زمان شش ساله بود، دستگیر کرد و به مشهد فرستاد. عادل‌شاه بنا داشت او را بکشد، اما به اخته کردنش بسنده کرد؛ به همین دلیل است که محمد را «آغا» خوانده‌اند.[۱۷]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
از مشهد تا شیراز
ویرایش


دیری نپایید که عادل‌شاه توسط ابراهیم‌شاه برکنار و در ۱۷۴۹ م، توسط شاهرخ‌شاه کشته شد. اندکی پس از مرگ او آقامحمد پیش خانوادهٔ خود بازگشت و در ۱۰ سال آینده پدرش را در ماجراجویی‌هایش همراهی کرد. در این زمان، آرایش قدرت در ایران از این قرار بود: بازماندگان نادر بسیار تضعیف شده بودند؛ احمدشاه درانی و افغان‌های ابدالی تقریباً قدرت در خراسان را در دست داشتند؛ اصفهان در دست علی‌مردان‌خان و بختیاری‌ها بود؛ فارس و لرستانتحت حکومت کریم‌خان زند بودند و آزادخان افغان بر آذربایجان حکومت می‌کرد؛ محمدحسن‌خان که رؤیای پادشاهی ایران را در سر داشت، در گرگان و مازندرانقدرت اصلی بود و اندکی بعد گیلان را هم تحت حاکمیت خود گرفت. در ۱۷۵۱ م، کریم‌خان زند در کرمانشاه علی‌مردان‌خان و بختیاری‌ها را محاصره کرد. محمدحسن‌خان قاجار برای کمک به او، به غرب ایران لشکر کشید اما با شنیدن شکست علی‌مردان‌خان، به استرآباد عقب نشست؛ آن هم درحالی که کریم‌خان زند و نیروهایش در تعقیب او بودند. با این حال، قاجارها با کمک یموت‌ها، موفق شدند کریم‌خان را به تهران عقب برانند. محمدحسن‌خان چند سال آینده را به برقراری نظم در شمال ایران پرداخت. او در ۱۷۵۵ م، لشکر ابدالی را در سبزوار شکست داد؛ یک سال بعد، به سمت اصفهان لشکر کشید و پایتخت ایران را فتح کرد.[۱۸]

محمدحسن‌خان در ادامه در گلون‌آباد کریم‌خان را شکست داد اما با شنیدن حملهٔ آزادخان مجبور به عقب‌نشینی شد. او در چند نبرد، آزادخان را شکست داد و او را مجبور به فرار به قلمروی عثمانی کرد. سپس پسرش آقامحمدخان را به عنوان نایب خود در تبریز گماشت. این زمان اوج قدرت محمدحسن‌خان بود، زمانی که از تبریز تا یزد به نام او سکه می‌زدند اما بخت محمدحسن‌خان به سرعت تیره شد. او در اواخر ۱۷۵۷ م. از اصفهان به سمت شیراز به راه افتاد و کریم‌خان را در آن شهر محاصره کرد. در طول چند ماه، سپاهش به مضیقه افتاد و مجبور به عقب‌نشینی شد. کریم‌خان یکی از سرداران کارآمد خود، شیخ‌علی‌خان را به تعقیب او فرستاد. محمدحسن‌خان برای پناه گرفتن در استرآباد به سوی مازندران می‌رفت اما اعمال پیروان خودش، از جمله محمدحسین‌خان دولو، مجبورش کرد که در شرایط نامساعدی با سپاه زند روبرو شود. اگرچه، محمدحسن‌خان در نبرد از خود شجاعت نشان داد اما در زمان فرار توسط محمدخان سوادکوهی در فوریه ۱۷۵۸ م. کشته شد.[۱۹] سر بریدهٔ او را نزد شیخ‌علی‌خان زند فرستادند و او نیز برای کریم‌خان فرستاد. کریم‌خان دستور داد سر محمدحسن‌خان را با گلاب بشویند و در حرم عبدالعظیم حسنی به خاک سپارند.[۲۰]

پس از آن، کریم‌خان زند وارد استرآباد شد و خزانهٔ شهر را برای خود برداشت. او محمدحسین‌خان دولو را به عنوان بیگلربیگی آن ایالت منصوب کرد. آقامحمدخان پس از مرگ پدر خود، گریخته بود اما اندکی بعد توسط محمدخان سوادکوهی که محل اختفای او را می‌دانست، دستگیر شد.[۲۱] وی آقامحمدخان و همراهانش را به تهران نزد کریم‌خان زند فرستاد. وکیل از آنان دلجویی کرد و دستور داد آقامحمدخان و نزدیکانش را به دامغان بفرستند. آقامحمدخان دو سال در آنجا ماند؛ تا اینکه بنا به توصیه محمدحسین‌خان قاجار، آنان را مجدداً به تهران فراخواند. کریم‌خان گروهی از آن‌ها که محمدخان نیز یکی از آنان بود را به عنوان اسیر، به شیراز فرستاد.[۲۲] مدتی بعد، برادر تنی او حسین‌قلی‌خان (جهانسوز، پدر فتحعلی‌شاه) را هم به شیراز منتقل کرد. آنجا خدیجه‌بیگم، عمهٔ آن‌ها که همسر کریم‌خان بود، از آن‌ها حمایت کرد. کریم‌خان به دو برادر دیگرشان، مصطفی‌قلی‌خان و مرتضی‌قلی‌خان، چون مادرشان خواهر محمدحسین‌خان دولو بود، اجازه داد در استرآباد بمانند. پنج پسر دیگر محمدحسن‌خان را هم به قزوین فرستاد.[۲۳]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دربار وکیل
در شیراز کریم‌خان زند با آقامحمدخان به نیکی رفتار کرد.[۲۴] هرچند منابع قاجاری می‌گویند که او در آنجا چون یک مهمان بوده اما به نظر می‌رسد که این رفتار وکیل از روی حس تحقر نسبت به آقامحمدخان بوده است.[۲۵] آقامحمدخان ۲۰ سال در دربار زندیه به اسارت ماند و در طول این زمان، کریم‌خان با او در مسائل مختلف مشورت می‌کرد. گفتگوهای میان این دو در ربط با موضوعات گوناگون چون تاریخ ایران و حکومت‌داری و نقل حکایت‌ها و افسانه‌هاست. کریم‌خان زند آقامحمدخان را «پیران ویسه» که در شاهنامه وزیر افراسیاب و از پشتیبانان سیاوش است، می‌خواند. او معمولاً در شیراز وقتش را به شکار سپری می‌کرد.[۲۶]
در یکی از این حکایت‌ها، به نقل از رستم‌التواریخ، وکیل از او در مورد رابـ*ـطهٔ ایران و انگلیسی‌ها می‌پرسد و آقامحمدخان هم پاسخ می‌دهد: «ایران مانند استری چموش است و فرنگی حکیمی کاردان. بر استر چموش نمی‌توان سوار شد؛ مگر به زیرکی و تدبیر.»[۲۷] در حکایتی دیگر، از فتحعلی‌شاه نقل است که آقامحمدخان نفرت خود از وکیل را با ریز ریز کردن قالی‌های قصر او به وسیلهٔ خنجر، بروز می‌داد. کریم‌خان نیز در جواب گفت: «به روی او نیاورند که دل‌شکسته و پدر کشته است.»[۲۸]
با وجود رفتار مهربانانهٔ وکیل، آقامحمدخان قاجار به هر روی اسیر او بود و وی را قاتل پدر خود می‌دانست اما این اسارت به محمدخان کمک کرد که رقبای خود را از نزدیک بشناسد و اختلافات میان آنان را ببیند. به علاوه، حضور خدیجه‌بیگم در حرم‌سرای کریم‌خان باعث می‌شد که او از اسرار دربار بی‌خبر نماند؛ همو بود که پس از مرگ وکیل آقامحمدخان را از اسارت فراری داد.[۲۹]
در ۱۷۶۹ م، کریم‌خان زند، حسین‌قلی‌خان جهانسوز برادر آقامحمدخان را به حاکمیت قومس گماشت تا ضمن مقابله با نفوذ دولوها، حکومت دودمان زند بر آن ناحیه را حفظ کند اما زمان نشان داد که این تصمیم اشتباهی بود؛ زیرا او در پی انتقام از شاخه رقیب ایل قاجار برآمد. رقابت میان دو شاخه به اندازه‌ای بالا گرفت که کریم‌خان مجبور شد مداخله کند. در آخر، حسین قلی‌خان در ۱۷۷۷ م. توسط یموت‌ها در شرق استرآباد کشته شد. در این زمان او از همسر خود آسیه خانم عزت‌الدینلو دو فرزند داشت: فتحعلی و حسین‌قلی. از آنجا که آقامحمدخان فرزندی نداشت، با مرگ برادرش حسین‌قلی‌خان جهانسوز، فرزند خردسالش فتحعلی به وارث محمدخان به عنوان رئیس ایل قوانلو تبدیل شد.[۳۰]
به هر روی، کریم‌خان در مارس ۱۷۷۹ م/۱۱۹۳ ه‍.ق درگذشت. آقامحمدخان چند روز پیش از مرگ او، از طریق خدیجه‌بیگم از بیماری او آگاه شده بود و به بهانهٔ شکار شیراز را ترک کرده بود. چون مرگ وکیل فرا رسید، خان قاجار که در این زمان ۳۷ سال داشت، گریخت و رو به سوی مازندران نهاد.[۳۱] خروج او از شیراز به معنای ادعای دوبارهٔ قاجاریان بر تاج و تـ*ـخت ایران بود؛ موضوعی که آقامحمدخان آن را نه یک رؤیای جدید که جامهٔ عمل پوشاندن به آرزوهای پدر خود می‌دید.


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در مسیر پادشاهی

آقامحمدخان از همان ابتدا از دو اشتباهی که پدرش مرتکب آن شده بود، دوری جست؛ اول آنکه تلاش کرد به دشمنی میان قبایل قاجار که در شکست محمدحسن‌خان اثر گذار بود، پایان دهد و دوم سعی کرد ائتلافی میان قبایل شمال و شمال غرب ایران ترتیب دهد تا هم بر قبایل جنوب و جنوب غرب بچربد و هم در زمان درگیری‌اش با مدعیان دیگر، خیالش از پشت سر آسوده باشد. رفع این دو مشکل به او این امکان را داد تا از آن استحکام سـ*ـیاسی که اسلافش — غلزایی‌ها، افشاریان، زندیان و پدر خودش — از زمان سقوط اصفهان دارا نبودند، برخوردار شود.[۳۲]
زندگی آقامحمدخان را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد: سال‌های آغازین زندگی‌اش و دوران اسارتش در شیراز که مجموعاً ۳۷ سال طول کشید؛ دوران شش ساله‌ای میان ۱۷۷۹ تا ۱۷۸۵ م. که بیشتر شمال و شمال غرب ایران را در نبرد با علی‌مرادخان زند فتح کرد؛ دوره‌ای نه ساله از ۱۷۸۵ تا ۱۷۹۴ م. که سرانجامش تسخیر عراق عجم، فارس و کرمان و مرگ لطفعلی‌خان زند بود که خان قاجار را به حاکم تمام سرزمین‌هایی که کریم‌خان بر آن تسلط داشت، تبدیل کرد و دوران چهارم هم ۳ سال پایان زندگی او را شامل می‌شود که به گرجستان حمله کرد، خود را پادشاه ایران اعلام نمود و سپس خراسان را گرفت و به سلسلهٔ افشار پایان داد. او در زمان مرگ برنامهٔ حمله به هرات، بخارا و احتمالاً بغداد را در سر می‌پروراند.[۳۳]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در مازندران
در ۱۷۷۹ م، آقامحمدخان پس از سال‌ها رو به سوی زادگاه خود نهاد. او در راه در ورامین با قاجارهای دولو ملاقات کرد و به اختلافات گذشته پایان داد.[۳۴]سپس به زیارت حرم عبدالعظیم حسنی، جایی که سر پدرش مدفون بود، رفت و بعد وارد مازندران شد. نخستین کاری که نیاز داشت برای برقراری قدرت خود در مازندران انجام دهد، مطیع کردن قبایل قوانلو و برادران ناتنی‌اش بود. دو تن از برادرانش، رضاقلی و مرتضی‌قلی، حاضر نشدند که برتری او را بپذیرند و در همان ابتدا نبردی درگرفت.[۳۵] آقامحمدخان آن‌ها را دور زد و وارد مازندران شد. مرتضی‌قلی به استرآباد عقب نشست و جایگاه خود در آن منطقه را مستحکم کرد. آقامحمدخان نمی‌توانست علیه مرتضی‌قلی لشکرکشی کند؛ زیرا مادر او دولو بود و این درگیری می‌توانست اتحاد شکننده‌ای که میان قبایل قاجار ایجاد کرده بود را از بین ببرد.[۳۶]
در ۱۷۸۱ م، موضوع جدیدی روی داد که تمرکز آقامحمدخان را به خود جلب کرد. علی‌مرادخان زند سپاهی متشکل از نیروهای زند و قبایل افغان به رهبری محمودخان، پسر آزادخان افغان را برای سرکوب آقامحمدخان راهی مازندران کرده بود. خان قاجار برادر خود، جعفرقلی را به فرماندهی نیروهای قبایل قاجاری منصوب کرد. دو لشکر با یکدیگر روبرو شدند و در آخر کار، قاجارها توانستند آن‌ها را عقب برانند. موقعیت آقامحمدخان در مازندران به صورت موقتی، مستحکم شده بود. او بارفروش (بابل امروزی) را مرکز قدرت خود کرد و فتحعلی و حسین‌قلی، فرزندان برادرش جهانسوز را زیر پر و بال خود گرفت؛ از همان زمان علاقهٔ او نسبت به فتحعلی آشکار بود. رضاقلی، برادر خان قاجار، سپاهی از نیروهای لاهیجانی گرد آورد و به بارفروش تاخت. او موفق شد آقامحمدخان را دستگیر کند. خبر که استرآباد رسید، دیگر برادر آقامحمدخان نیروهای قجری و ترکمن را جمع‌آوری کرد و به ساری حمله کرده و آقامحمدخان را آزاد کرد. رضاقلی و آقامحمدخان آشتی کردند اما او هنوز راضی نبود؛ نتیجتاً، به اصفهان گریخت و از زندیان، ابتدا علی‌مرادخان و سپس صادق‌خان، درخواست کمک کرد و چون هیچ‌کدام به او یاری نرساندند، به خراسان گریخت و مدتی بعد همان‌جا مرد. پس از مرگ رضاقلی، هوادارانش به آقامحمدخان پیوستند و در نبرد علیه مرتضی‌قلی که درحال آماده شدن برای حمله به مازندران بود، جنگیدند. پس از چند برخورد، آقامحمدخان پذیرفت به صورت دوفاکتو مرتضی‌قلی را به حاکمیت استرآباد منصوب کند.[۳۷]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رویارویی با علی‌مرادخان و گسترش قدرت
ستیز میان برادران قاجار و پیروزی آقامحمدخان و تبدیل شدن او به تنها قدرت واقعی در مازندران، توجه علی‌مرادخان زند را جلب کرد. خان زند تصمیم گرفت لشکری به سمت شمال بفرستد اما آقامحمدخان پیش دستی کرد و به همراه سواره‌نظام قجری و تفنگ‌چی‌های مازندرانی به سمت نیروهای او تاخت و موفق شد تا زندیان را به سمت تهران عقب براند.[۳۸]
سپس قومس را فتح و برای سمنان، دامغان، شاهرودو بسطام حاکمانی تعیین کرد. این اعمال، به شهرت او در جنوب البرز افزود و باعث شد به ثروتی دست پیدا کند که به همراهانش، به خصوص برادرانش، خلعت ببخشد. در همان سال ۱۷۸۱ م/۱۱۹۵ ه‍. ق، آقامحمدخان به استرآباد بازگشت تا پیمان‌های خانوادگی خود، به خصوص اتحاد با مرتضی‌قلی را تازه کند.[۳۹]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخستین برخورد با روس‌ها
نخستین برخورد آقامحمدخان با روس‌ها در همان سال، ۱۷۸۱ م، روی داد. دولت روسیه که به دنبال ایجاد راهی تجاری به سوی هند بود، کنت ووینویچ را با مأموریت تأسیس «کارخانه» در سواحل جنوب شرقی دریای خزر راهی ایران کرد. کنت با ناوگان کوچکی در گرگان پیاده شد و درخواست کرد که برای هیئت روس مجوزی جهت ایجاد مرکز تجاری در اشرف (بهشهر کنونی)، اقامتگاه مورد علاقهٔ آقامحمدخان، صادر شود. خان قاجار این تقاضا را رد کرد اما کنت بدون اجازه قرارگاه‌های اسکان موقتی در قره‌دوین و آشوراده ایجاد کرد. چون آقامحمدخان نیروی دریایی نداشت، نمی‌توانست مانع آن‌ها شود اما تصمیم داشت اجازه ندهد حضور روس‌ها در جزایر ایرانی دائمی شود. نتیجتاً، بر آن شد که با ترفندی آن‌ها را بیرون براند. او از هیئت روس خواست که در استرآباد با او ملاقات کنند و چون آن‌ها به آنجا رسیدند، دستگیر و زندانیشان کرد و تنها زمانی که ووینویچ به مردانش دستور داد سکونت‌گاه‌ها را تخریب کنند، آن‌ها را آزاد کرد.[۴۰]
آقامحمدخان در ۱۷۸۲ م. تصمیم گرفت گیلان را هم به قلمروهای خودش اضافه کند. احتمالاً، تجربهٔ برخوردش با روس‌ها در این تصمیم دخیل بود؛ چرا که هدایت‌الله‌خان، حاکم آن ولایت، تجار روس را به گرمی پذیرفت و آن‌ها حضوری مرتب در بازارهای رشت و انزلی داشتند. به علاوه، گیلان در این زمان منطقهٔ رو به رشدی بود و هدایت‌الله‌خان از صنعت ابریشم و تجارت دریایی با روسیه سود سرشاری می‌برد. در کنار این‌ها، موضوع برای آقامحمدخان رنگ و بوی شخصی داشت؛ هدایت‌الله‌خان توسط محمدحسن‌خان قاجار، پدر آقامحمدخان، به حاکمیت آن ولایت منصوب شده بود اما او بعدها زند را بر قاجار ترجیح داده بود. در راه پیشروی به سوی گیلان، آقامحمدخان با هیچ مقاومت جدی روبرو نشد. هدایت‌الله‌خان دو فرستاده، میرزا صدیق و آقا صادق لاهیجانی را به سمت او فرستاد تا صلح برقرار کند اما خودش گیلان را به مقصد شروان ترک کرد. خان قاجار که به گیلان رسید، خزاین رشت را مصادره کرد و دست و دل بازانه به نیروهای خود خلعت داد. سپس برادر خود، جعفرقلی‌خان را با سپاهی مأمور فتح خمسه (منطقه‌ای در جنوب البرز با زنجان در مرکزیت آن) کرد.[۴۱]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نبرد استرآباد
جعفرقلی به سال ۱۷۸۲ م/۱۱۹۶ ه‍.ق در ری و کرج با نیروهای زند روبرو شد، آنان را شکست داد و سپس وارد قزوین شد. از آنجا به سمت زنجان پیشروی و آن را تسخیر کرد. آقامحمدخان با نیروهای خود در سلطانیه با برادر دیدار کرد. او تصمیم داشت که تهران را فتح کند. آن منطقه برای سال‌ها یکی از مراکز قدرت زندیان بود و می‌توانست هر زمان تهدیدی برای قاجاریان در مازندران و گیلان باشد.[۴۲]
آقامحمدخان با هدف بیرون راندن نیروهای وفادار به زندیان از تهران، آن را محاصره کرد اما موفقیتی به دست نیاورد. شهر درگیر طاعون شد و این طاعون به سرعت در میان محاصره کنندگان هم شایع گردید. خان قاجار نیروهایش را به سمت چشمه علی در نزدیکی دامغان عقب راند و در نهایت به مازندران بازگشت.

او در سال بعد، ۱۷۸۴ م، با بزرگ‌ترین چالش زندگی‌اش تا آن روز روبرو شد؛ ۵ سال از خروجش از شیراز گذشته بود و در این مدت شمال و جنوب البرز را تحت کنترل خود گرفته بود. او به خطری تبدیل شده بود که زندیان نمی‌توانستند نادیده بگیرند. درنتیجه، علی‌مرادخان زند، در تلافی حملهٔ سال گذشته او به تهران، پسر خود شیخ‌ویس‌خان را به فرماندهی سپاه بزرگی راهی شمال کرد. خبر حرکت این سپاه، بزرگان مازندران را بر آن داشت که تسلیم شوند و آقامحمدخان که طرفدارانش، به جز گروه انگشت‌شماری، تنهایش گذاشته بودند، به استرآبادعقب‌نشینی کرد تا موضع خود را تقویت کند. مرتضی‌قلی‌خان، برادر آقامحمدخان که شکست او را حتمی می‌دید، به زندیان پیوست. علی‌مرادخان این موضوع را به فال نیک گرفت و نیروهای بیشتری را جهت حمله به استرآباد به آن سو روانه کرد. شهر توسط زندیان، به فرماندهی محمدظاهرخان، محاصره شد. اما او اشتباهی مرتکب شد که بر زندیان گران آمد. وی حفظ خط ارتباطی سپاه با پشت سر را نادیده گرفت و چون برخوردهای متوالی حومهٔ استرآباد را به ویرانی کشید، سپاه شیراز نیازمند ارسال آذوقه از مازندران شد. آقامحمدخان این فرصت را از دست نداد. او که در استرآباد به اندازهٔ کافی آذوقه ذخیره کرده بود، دسته‌هایی را برای اختلال در کار ارسال آذوقه از مازندران برای سپاه زند ارسال می‌کرد. آنگاه که این وضعیت محاصره‌کنندگان را در مخمصه قرار داد، خان قاجار از پشت دیوارها بیرون آمد و سپاه زند را پراکنده کرد. محمدظاهرخان، فرماندهٔ سپاه، به سمت قره‌قوم گریخت اما دستگیرش کردند و به آقامحمدخان تحویلش دادند. نیروهای قاجاری به تعقیب سربازان متفرق شدهٔ زند پرداختند و آقامحمدخان خود بزرگ‌ترین دستهٔ آن‌ها را در نزدیکی اشرف شکست داد و سپس به سمت ساری پیشروی کرد. نوامبر ۱۷۸۴ م. درحالی آغاز شد که مازندران مجدداً تحت فرمان آقامحمدخان بود.[۴۳]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا