تنهایی پرهیاهو | بهومیل هرابال

-FãTéMęH- · 26/6/24

نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشه مند. نه این که انسان بخواهد بی عاطفه باشد ولی وجود عاطفه در او خلاف عقل سلیم است.
***
نه در آسمان‌ها نشانی از عطوفت هست و نه در وجود ادمیزاد دو پا!
***
جنگ روح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه…

-FãTéMęH- · 26/6/24

اغلب فکر میکنیم اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص!
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما!
به یاد ماندنی بودن بسیار مهمتر از به یاد بودن است.
***
انصاف نیست. دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم‌های تکراری را روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد که نتوانی آن کسی را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی.

-FãTéMęH- · 26/6/24

اگر کسی می‌خواست کتابی را خمیر کند. باید سر آدمها را زیر پرس می‌گذاشت.
ولی این کار فایده ای نمی‌داشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل می‌شود.
تفتیش کننده‌های عقاید و افکار در سراسر جهان. بیهوده کتاب‌ها را می‌سوزانند…

-FãTéMęH- · 26/6/24

سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این قصه ی عاشقانه ی من است.
***
کیف دستی ام پر است از کتاب هایی که انتظار دارم
بر من درباره ی خودم رازهایی را بگشایند که نمی‌دانم
***
گاهی باید آدمای اطرافت رو کنار بگذاری…
بعضی‌ها رو برای یک ساعت و بعضی‌ها رو برای همیشه!

-FãTéMęH- · 26/6/24

. . ما در تاریکی بیشتر همدیگر را تماشا می‌کردیم تا در روشنایی روز. من همیشه هوای گرگ و میش را دوست دارم. فقط در این لحظه‌هاست که احساس می‌کنم می‌خواهد اتفاق مهمی روی دهد. در گرگ و میش همه چیز زیبا جلوه می‌کند. خیابان‌ها، میادین و عابرین. من حتا در این لحظه احساس جوانی و خوش تیپی می‌کنم و همیشه دوست دارم که به آینه نگاه کنم و از خیابان‌ها که رد می‌شوم در ویترین‌ها خودم را تماشا کنم و دست به صورتم که می‌زنم، چین و چروکی در پیشانی و صورتم نمی‌بینم. .

-FãTéMęH- · 26/6/24

اگر زمان منتظر ما می‌ایستاد تا ما به بلوغ برسیم، قطعا زندگی با نقص‌های کمتری را تجربه می‌کردیم. نمی‌دانم زندگی بدون واژه‌ی "افسوس" چه شکلی خواهد بود! شیرین‌تر است یا مزه‌ی یکنواختی دارد؟

-FãTéMęH- · 26/6/24

دو چیز ذهن مرا با اعجابی فزاینده دائم انباشته است: آسمان پرستاره بالای سرم ، و کاری که خودم انجام می‌دهم، که چنان هولناک است که انجامش به مدرک الهیات نیاز دارد.

-FãTéMęH- · 26/6/24

نه،آسمان عاطفه ندارد،ولی احتمالا چیزی بالاتر از آسمان وجود دارد که عشق و شفقت است،چیزی که من مدتهاست آن را از یاد برده ام.
***
من هم کم کم دارم چهره ی پف کرده ی مشابهی به هم میرسانم، چهره ای چون خمیر خشک شده، مثل دیواره ی پوسته شده ی آبریزگاه‌های عمومی، نیمه لبخند ابلهانه ای بر لـ*ـب، و دارم به دنیا از آنسوی علت‌ها و رویداد‌های انسانی نگاه میکنم.

-FãTéMęH- · 26/6/24

و اینجا، در این سردابه و در این پرِس، خود، سقوط خویش را برخواهم گزید، سقوطی که عروج است، و در آن حال که دیواره‌های طبله پاهایم را به هم فشردند و زانویم را تا زیر چانه ام و بعد بالاتر می‌آورند، از خروج از بهشتم سر باز میزنم. در زیرزمین خودم هستم و هیچکس نمیتواند بیرونم کند. گوشه ای از یک کتاب به دنده ام فشار می‌آورد. ناله سر میدهم. مقدرم این بود که با حقیقت نهایی، بر بسـ*ـتر شکنجه ی ساخته ی دستِ خودم روبه رو شوم.

-FãTéMęH- · 26/6/24

هریک از ما در خانه کتابخانه‌ی آراسته‌ای داشتیم که از کتاب‌های رهایی بافته شکل گرفته و هریک از ما این کتاب‌ها را به امید خوش تغییر در زندگی خوانده‌ایم.
***
من میتوانم با تنهایی ام کنار بیایم چون هیچ وقت تنها نیستم. ظاهرا تنها هستم و در تنهایی بسیار پر هیاهوی خودم زندگی را سر میکنم.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین