- عضویت
- 25/4/24
- ارسال ها
- 238
- امتیاز واکنش
- 889
- امتیاز
- 108
- زمان حضور
- 8 روز 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش رو به سرم توی دستش داد.
- ما چرا نمیمیریم شادی؟
گفت و نگاه غمگینش رو به چشمهای یخزدهام دوخت. پوزخندی زدم و بیتفاوت گفتم:
- دلت خوشهها دختر.
جوابم اشکی شد که گونههای رنگ پریدهش رو نوازش کرد. با بغض زمزمه کرد:
- حتی ارزش مرگ رو هم پیش خدا نداریم.
انگشت شستم رو روی خیسی گونهش کشیدم:
- فقط زندهها میمیرن.
با صدایی که انگار از ته چاه در میومد پرسید:
- چرا؟
لبخندی زدم؛ لبخندی که زیباییش فقط توی چهرهم خلاصه میشد. به پشتی صندلی تکیه دادم و سرم رو به عقب مایل کردم؛ نگاهم رو به سقف سفید بیمارستان دادم و به سردی جوابش رو دادم:
- قلبمون شده مثل آدمی که به قصد خودکشی خودش رو از یه ارتفاع نه چندان بلند پرت کرده؛ نمیمیره... فقط درد میکشه، فقط دست و پاش میشکنه. قلب ما هم دقیقا همینطوریه دختر جون. از کار نمیایسته؛ فقط ترک برمیداره، فقط تیکه پاره میشه. فقط سرزندگیش رو از دست میده. قلب هم مثل گُله... اگه بهش رسیدگی نشه پژمرده میشه و زیباییش رو از دست میده.
نگاهم رو به اشکهای لجبازش دادم:
- اشکها همون خون ترکها و زخمهای سرباز کرده قلبن... تا یکی نوازششون نکنه و بهشون اهمیت نده زخمها خوب نمیشن و چشمهی اشک خشک نمیشه.
- ما چرا نمیمیریم شادی؟
گفت و نگاه غمگینش رو به چشمهای یخزدهام دوخت. پوزخندی زدم و بیتفاوت گفتم:
- دلت خوشهها دختر.
جوابم اشکی شد که گونههای رنگ پریدهش رو نوازش کرد. با بغض زمزمه کرد:
- حتی ارزش مرگ رو هم پیش خدا نداریم.
انگشت شستم رو روی خیسی گونهش کشیدم:
- فقط زندهها میمیرن.
با صدایی که انگار از ته چاه در میومد پرسید:
- چرا؟
لبخندی زدم؛ لبخندی که زیباییش فقط توی چهرهم خلاصه میشد. به پشتی صندلی تکیه دادم و سرم رو به عقب مایل کردم؛ نگاهم رو به سقف سفید بیمارستان دادم و به سردی جوابش رو دادم:
- قلبمون شده مثل آدمی که به قصد خودکشی خودش رو از یه ارتفاع نه چندان بلند پرت کرده؛ نمیمیره... فقط درد میکشه، فقط دست و پاش میشکنه. قلب ما هم دقیقا همینطوریه دختر جون. از کار نمیایسته؛ فقط ترک برمیداره، فقط تیکه پاره میشه. فقط سرزندگیش رو از دست میده. قلب هم مثل گُله... اگه بهش رسیدگی نشه پژمرده میشه و زیباییش رو از دست میده.
نگاهم رو به اشکهای لجبازش دادم:
- اشکها همون خون ترکها و زخمهای سرباز کرده قلبن... تا یکی نوازششون نکنه و بهشون اهمیت نده زخمها خوب نمیشن و چشمهی اشک خشک نمیشه.
داستان اشکها | Mystery کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: