- عضویت
- 31/10/18
- ارسال ها
- 996
- امتیاز واکنش
- 9,620
- امتیاز
- 233
- محل سکونت
- مرز جنون
- زمان حضور
- 10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
شناسنامه کتاب:
نام کتاب: یتیم خانهی مرگ
نام نویسنده: نرگس زنده بودی (nariz )
نوع کتاب: رمان
ژانر: ترسناک
خلاصه: یه روزی چهار تا دختر که توی یک یتیم خونه قدیمی زندگی میکنند؛ متوجه میشن که داره اتفاقات عجیبی واسشون میافته. اونا تنها کسانی بودن که شاهد این اتفاقها بودند. تا این که یک روز، دو تا برادر دوقلو به بهانهی بازدید و تحقیق دربارهی یتیم خونه وارد اونجا میشن و به جمع دخترا میپیوندن. بلاهایی سرشون میاد که حتی فکرشم نمیتونید بکنید!
لینک رمان: کامل شده - رمان یتیم خانه مرگ|نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان98 | انجمن رمان 98
تذکر: این نقد قسمتهایی از رمان را لو میدهد. اگر تصمیم به خواندن یا نخواندن این رمان از روی نقد دارید بهتر است قسمتهای رنگی را بخوانید.
و از کجا شروع کنیم؟
موضوع داستان واقعاً جالب بود. من چون زیاد رمانهای سایتها رو نمیخونم، هیچ نظری در مورد تکراری بودن یا نبودن ایده ندارم. البته احساس میکنم چیزهای مشابهی دیدم و صد درصد نویسنده هم (خصوصاً سن کم نویسنده است که مرا مطمئن تر میکند) از قسمتهای مختلفی الهام گرفته اما، در کل موضوع جالبی است که خواننده را وادار به خواندن و ادامه دادن کتاب تنها برای دانستن ادامهی ماجرا میکند.
با توجه به سن کم نویسنده (۱۴ سال) پیش بینی میکنم که با مطالعهی صحیحتر و تمرین، آیندهی خوبی در انتظارش باشد.
اما، این کار تمیز اشکالات بزرگی را هم دارد که به شخصه در تمامی رمان، ذهن مرا درگیر کرده بود. مشخصا این کار از چیزی خارجی الهام گرفته شده بود و سعی نویسنده بر این بود که اساسی غربی را در قالب شرقی و آن هم مسلمانش به مخاطب عرضه کند که در این کار زیاد هم موفق نبود.
برای مثال یکی از بزرگترین تناقضات رمان که از ابتدا خود را نشان میدهد همین "یتیم خانه"ای است که چهارچوب کلی داستان است!
در کتاب سن شخصیتها نیامده که خب این اشکالی است که تصویر سازی خواننده را کم میکند. اما، با توجه به این که در قسمتی از رمان به زیبایی تصویرپردازی میشود که وزن یلدا ۷۲ کیلو است! مشخص میشود که با توجه به زیبایی های ظاهری و نام شخصیتهای واقعی که برای آنها گذاشته شده این کاراتر، حداقل ۱۹ سال سن را دارند! در صورتی که در چه ایران و چه در جهان یتیمها را تا سن خاصی در یتیم خانه نگه میدارند و بعد از آن، حتی اگر فرد بی خانمان هم شود جایی در یتیم خانه نخواهد داشت!
که البته باز هم با توجه به زیبایی های بی نظیر این بچهها، صد درصد خانوادههایی پیدا میشدند که آنها را به فرزندی خویش بگیرند. از این گذشته، این جا ایران است و باز هم تکرار میکنم که این جا ایران است! و در ایران قوانین و چهارچوبهای خاصی برای دخترها برقرار است. مثلاً چون بی حجاب هستند هیچ دوربینی در داخل خوابگاهها اجازهی نصب ندارد و سرپرستها به شدت سخت گیر و برای ضرورت چند نفرند و هر ۲۴ ساعت هم تعویض میشوند تا خسته نباشند. هیچ پسر جوانی به هیچ بهانه و اصراری حق آمدن ندارد. اگر هم بیاد باید مجوز، دلیلی خیلی مهمتر از تحقیق و صد درصد آشنا و پارتی داشته باشد که در این صورت هم چون جوان است هر کجا که برود سرپرست هم سایه به سایهاش میرود و هیچ تحقیق و آشنا و طلسمی باعث نمیشود که بگذارند پسرهای جوان شب را هم با دخترها بمانند! دیگر این که سرپرست این چند نفر را رها کرده و با خیال راحت ۲۰ روز برود جک مضحکی بیش نیست!
در میان آن همه جیغ هم هیچ سرپرست، دختر یتیم و گاهی همین بچههای در بطن ماجرا سر نمیرسند که خب، واقعاً مسخره است.
شخصیت یاشا اما واقعاً خوب پردازنده شده بود. همه چیزش خوب بود. مگر، آخرش!
یاشایی که خودش قربانی خواستن شده بود (شاهین او را چون میخواست آزار داده و کشته بود) نباید همان بلاها را بر سر یلدایش میآورد و نباید خودش شاهین میشد. یاشا یا باید روح بی منطق میشد و یا روح منطقی!
هر دو با هم امکان نداشت. از طرفی با منطق کمک به یلدا آدم میکشت و از طرفی منطقش واقعا مزخرف و بچگانه بود!
شاید بهتر بود آینده را به یلدا نشان دهد و یلدا میدید که توسکا پسرش را میکشد و....
و بر سر یک اشتباه، یا این که مدت روح سرگردان بودنش زیاد بود پلیدی بر رو غلبه میکرد و در ان صورت کشتن های غیر منطقی اش و خصوصا کشتن آریا منطقی تر میشد.
این که دقیقا روزی که روح پیدا شد پسرها هم پیدا شدند واقعاً جالب نبود و رمان خوب را خراب کرده بود.
راستی اسمهای دخترها، به جز یلدا، اصلاً باعث نزدیکی من داستان نمیشد. خانوادهای که بچهشان را به پرورشگاه میدهند اکثرا فقیر هستند و اسمهای آنها هیچ گاه به توسکا و... (مگر در رمان) نمیرسد و نتیجهاش سکینه، صغری، طلعت است. آن خانوادههایی که حتی اسم هم به فرزندشان نمیدادند هم سبب میشود که یتیم خانه اسامی را انتخاب کند که خب با تایید دیگرم به این که این جا ایران است اسامی یتیم خانه هم از مرضیه، فاطمه، زهرا، زینب بی احترامی نمیکند.
از این رسم مضحک که در نویسندگان مجازی همه گیر شده و فکر میکنند هرچه نام سختتر و خفنتر باشد رمان جالب تر است متنفرم!
کمی بیشتر وارد لو دادن رمان میشوم! آن قسمت رمان که همه کشته شدند را واقعاً دوست داشتم!
کم پیش میآمد که در رمانهای سایت و خصوصاً ترسناک قهرمان زنده نماند و خوبی و خوشی به اتمام نرسد. شاید این مرگها خوانندگان را ناراحت میکرد. اما، به نظرم پایان خوبی بود.
البته، این را یادم نرود که نویسنده به خوبی از بس ماجراچینی، ربط دادن گذشتهی روح و افراد آنجا و... به خوبی در آمده است.
البته نویسنده فراموش کرد که این هماهنگی را برای همهی شخصیتها انجام دهد! اما شخصیت یلدا آنقدر روشن بود که شحصیتهای دیگر هم برای نویسنده و هم خواننده محو شدند. زیرا که یاشا گفته بود همهی خانوادهها را طلسم کرده تا بچههایشان را در یتیم خانه بگذارند! خب چرا این بچهها را برای دوستی با یلدا انتخاب کرده بود؟ من توقع داشتم تا مثلا همهی اینها به شاهین و انتقامش برگردد و تنها یک نفر انها به یلدا مربوط باشد. این که در اینده لیلی یلدا را میکشت به اندازهی کافی بچگانه بود و حال این که اصلا چرا یاشا خانوادهی لیلی را طلسم کند تا بچه شام را در یتیم خانه بگذارند تا با یلدا دوست شود دیگر آخر خنده بود!
گذاشتن یلدا در یتیم خانه به علت نزدیکی با یاشا قابل قبول بود. اما، آیا بهتر نبود یلدا با خانوادهاش بزرگ میشد و یاشا آنها را برای خریدن این خانه طلسم میکرد یا خانواده اش میمردند و این خانه تنها سهم یلدا در این دنیا بود؟ البته که این چنین دیگر یتیم خانه نبود و اسم رمان به هم میخورد اما، قضیه را خیلی جالب تر میکرد.
نویسنده، داستان بافی، معما و پازل را طرح کرده بود و فراموش کرده بود که به جز بزرگترین پازل بقیه را هم قرار دهد که اگر قرار میداد شاهکار جالبی خلق میشد!
در یک خلاصه بندی کلی باید بگویم:
رمان جالبی بود که خوانندش را یک بار برای ترسناک پسندان حتماً توصیه میکنم. امیدوارم که نویسنده و دیگر خوانندگان این نقد هم از این نقد چیزی یاد گرفته و برای آثار بعدی خود به کار گیرند.
نام کتاب: یتیم خانهی مرگ
نام نویسنده: نرگس زنده بودی (nariz )
نوع کتاب: رمان
ژانر: ترسناک
خلاصه: یه روزی چهار تا دختر که توی یک یتیم خونه قدیمی زندگی میکنند؛ متوجه میشن که داره اتفاقات عجیبی واسشون میافته. اونا تنها کسانی بودن که شاهد این اتفاقها بودند. تا این که یک روز، دو تا برادر دوقلو به بهانهی بازدید و تحقیق دربارهی یتیم خونه وارد اونجا میشن و به جمع دخترا میپیوندن. بلاهایی سرشون میاد که حتی فکرشم نمیتونید بکنید!
لینک رمان: کامل شده - رمان یتیم خانه مرگ|نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان98 | انجمن رمان 98
تذکر: این نقد قسمتهایی از رمان را لو میدهد. اگر تصمیم به خواندن یا نخواندن این رمان از روی نقد دارید بهتر است قسمتهای رنگی را بخوانید.
و از کجا شروع کنیم؟
موضوع داستان واقعاً جالب بود. من چون زیاد رمانهای سایتها رو نمیخونم، هیچ نظری در مورد تکراری بودن یا نبودن ایده ندارم. البته احساس میکنم چیزهای مشابهی دیدم و صد درصد نویسنده هم (خصوصاً سن کم نویسنده است که مرا مطمئن تر میکند) از قسمتهای مختلفی الهام گرفته اما، در کل موضوع جالبی است که خواننده را وادار به خواندن و ادامه دادن کتاب تنها برای دانستن ادامهی ماجرا میکند.
با توجه به سن کم نویسنده (۱۴ سال) پیش بینی میکنم که با مطالعهی صحیحتر و تمرین، آیندهی خوبی در انتظارش باشد.
اما، این کار تمیز اشکالات بزرگی را هم دارد که به شخصه در تمامی رمان، ذهن مرا درگیر کرده بود. مشخصا این کار از چیزی خارجی الهام گرفته شده بود و سعی نویسنده بر این بود که اساسی غربی را در قالب شرقی و آن هم مسلمانش به مخاطب عرضه کند که در این کار زیاد هم موفق نبود.
برای مثال یکی از بزرگترین تناقضات رمان که از ابتدا خود را نشان میدهد همین "یتیم خانه"ای است که چهارچوب کلی داستان است!
در کتاب سن شخصیتها نیامده که خب این اشکالی است که تصویر سازی خواننده را کم میکند. اما، با توجه به این که در قسمتی از رمان به زیبایی تصویرپردازی میشود که وزن یلدا ۷۲ کیلو است! مشخص میشود که با توجه به زیبایی های ظاهری و نام شخصیتهای واقعی که برای آنها گذاشته شده این کاراتر، حداقل ۱۹ سال سن را دارند! در صورتی که در چه ایران و چه در جهان یتیمها را تا سن خاصی در یتیم خانه نگه میدارند و بعد از آن، حتی اگر فرد بی خانمان هم شود جایی در یتیم خانه نخواهد داشت!
که البته باز هم با توجه به زیبایی های بی نظیر این بچهها، صد درصد خانوادههایی پیدا میشدند که آنها را به فرزندی خویش بگیرند. از این گذشته، این جا ایران است و باز هم تکرار میکنم که این جا ایران است! و در ایران قوانین و چهارچوبهای خاصی برای دخترها برقرار است. مثلاً چون بی حجاب هستند هیچ دوربینی در داخل خوابگاهها اجازهی نصب ندارد و سرپرستها به شدت سخت گیر و برای ضرورت چند نفرند و هر ۲۴ ساعت هم تعویض میشوند تا خسته نباشند. هیچ پسر جوانی به هیچ بهانه و اصراری حق آمدن ندارد. اگر هم بیاد باید مجوز، دلیلی خیلی مهمتر از تحقیق و صد درصد آشنا و پارتی داشته باشد که در این صورت هم چون جوان است هر کجا که برود سرپرست هم سایه به سایهاش میرود و هیچ تحقیق و آشنا و طلسمی باعث نمیشود که بگذارند پسرهای جوان شب را هم با دخترها بمانند! دیگر این که سرپرست این چند نفر را رها کرده و با خیال راحت ۲۰ روز برود جک مضحکی بیش نیست!
در میان آن همه جیغ هم هیچ سرپرست، دختر یتیم و گاهی همین بچههای در بطن ماجرا سر نمیرسند که خب، واقعاً مسخره است.
شخصیت یاشا اما واقعاً خوب پردازنده شده بود. همه چیزش خوب بود. مگر، آخرش!
یاشایی که خودش قربانی خواستن شده بود (شاهین او را چون میخواست آزار داده و کشته بود) نباید همان بلاها را بر سر یلدایش میآورد و نباید خودش شاهین میشد. یاشا یا باید روح بی منطق میشد و یا روح منطقی!
هر دو با هم امکان نداشت. از طرفی با منطق کمک به یلدا آدم میکشت و از طرفی منطقش واقعا مزخرف و بچگانه بود!
شاید بهتر بود آینده را به یلدا نشان دهد و یلدا میدید که توسکا پسرش را میکشد و....
و بر سر یک اشتباه، یا این که مدت روح سرگردان بودنش زیاد بود پلیدی بر رو غلبه میکرد و در ان صورت کشتن های غیر منطقی اش و خصوصا کشتن آریا منطقی تر میشد.
این که دقیقا روزی که روح پیدا شد پسرها هم پیدا شدند واقعاً جالب نبود و رمان خوب را خراب کرده بود.
راستی اسمهای دخترها، به جز یلدا، اصلاً باعث نزدیکی من داستان نمیشد. خانوادهای که بچهشان را به پرورشگاه میدهند اکثرا فقیر هستند و اسمهای آنها هیچ گاه به توسکا و... (مگر در رمان) نمیرسد و نتیجهاش سکینه، صغری، طلعت است. آن خانوادههایی که حتی اسم هم به فرزندشان نمیدادند هم سبب میشود که یتیم خانه اسامی را انتخاب کند که خب با تایید دیگرم به این که این جا ایران است اسامی یتیم خانه هم از مرضیه، فاطمه، زهرا، زینب بی احترامی نمیکند.
از این رسم مضحک که در نویسندگان مجازی همه گیر شده و فکر میکنند هرچه نام سختتر و خفنتر باشد رمان جالب تر است متنفرم!
کمی بیشتر وارد لو دادن رمان میشوم! آن قسمت رمان که همه کشته شدند را واقعاً دوست داشتم!
کم پیش میآمد که در رمانهای سایت و خصوصاً ترسناک قهرمان زنده نماند و خوبی و خوشی به اتمام نرسد. شاید این مرگها خوانندگان را ناراحت میکرد. اما، به نظرم پایان خوبی بود.
البته، این را یادم نرود که نویسنده به خوبی از بس ماجراچینی، ربط دادن گذشتهی روح و افراد آنجا و... به خوبی در آمده است.
البته نویسنده فراموش کرد که این هماهنگی را برای همهی شخصیتها انجام دهد! اما شخصیت یلدا آنقدر روشن بود که شحصیتهای دیگر هم برای نویسنده و هم خواننده محو شدند. زیرا که یاشا گفته بود همهی خانوادهها را طلسم کرده تا بچههایشان را در یتیم خانه بگذارند! خب چرا این بچهها را برای دوستی با یلدا انتخاب کرده بود؟ من توقع داشتم تا مثلا همهی اینها به شاهین و انتقامش برگردد و تنها یک نفر انها به یلدا مربوط باشد. این که در اینده لیلی یلدا را میکشت به اندازهی کافی بچگانه بود و حال این که اصلا چرا یاشا خانوادهی لیلی را طلسم کند تا بچه شام را در یتیم خانه بگذارند تا با یلدا دوست شود دیگر آخر خنده بود!
گذاشتن یلدا در یتیم خانه به علت نزدیکی با یاشا قابل قبول بود. اما، آیا بهتر نبود یلدا با خانوادهاش بزرگ میشد و یاشا آنها را برای خریدن این خانه طلسم میکرد یا خانواده اش میمردند و این خانه تنها سهم یلدا در این دنیا بود؟ البته که این چنین دیگر یتیم خانه نبود و اسم رمان به هم میخورد اما، قضیه را خیلی جالب تر میکرد.
نویسنده، داستان بافی، معما و پازل را طرح کرده بود و فراموش کرده بود که به جز بزرگترین پازل بقیه را هم قرار دهد که اگر قرار میداد شاهکار جالبی خلق میشد!
در یک خلاصه بندی کلی باید بگویم:
رمان جالبی بود که خوانندش را یک بار برای ترسناک پسندان حتماً توصیه میکنم. امیدوارم که نویسنده و دیگر خوانندگان این نقد هم از این نقد چیزی یاد گرفته و برای آثار بعدی خود به کار گیرند.
نقد و بررسی رمان یتیم خانهی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com