خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
«به نام خالق چشمه‌ی ذوق»

درود بر کاربران عزیز و تمامی نویسندگان ارجمند.
این تاپیک اختصاصی رمان ۹۸، آموزش نوشتن گفتگو در نمایشنامه برای نویسندگان مبتدی است.

~تیم آموزش نویسندگی رمان ۹۸ تقدیم می‌کند.~
تیم آموزش نویسندگی


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، Tiralin، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفتگو در نمایشنامه:
اگر ارزش عنصر گوینده در داستان و تصویر در سینما بیش از دیگر عناصر است، گفتگونویسی هم در نمایشنامه از ارج بالایی برخوردار است. زیرا از راه گفتگو است که چهره‌های نمایشنامه شناسانده می‌شوند، داستان نمایشنامه پیش برده می‌شود، زمان و جایگاه نمایش نشان داده می‌شود و .... از این روی در بخش ساختار، نخست از گفتگو آغاز می‌کنیم، ولی پیش از این که به مطالب گفتگو بپردازیم، باید بدانیم اتفاقاتی که در نمایشنامه پدید می‌آوریم، به دوگونه
هستند.

۱- پیشامد (تصادف)
رویدادی است ناخواسته و ناگهانی که بیرون از خواست و انگیزه‌ی چهره‌ها پدید می‌آید. مانند دیدار دو دوست در شهری دور افتاده پس از سال‌ها بی‌آن که خواسته باشند به دیدار یکدیگر بروند و یا برخورد دو خودرو در خیابان که هیچ کدامشان گرایش به چنین کاری نداشته‌اند.

۲- رخداد (حادثه)
رویدادی است که بر پایه‌ی خواست و انگیزه‌ی چهره‌ها روی می‌دهد. برای روشن شدن بهتر این سخن می‌توان از نمونه‌ی بالا استفاده کرد. بدین‌گونه که یکی یا هر دو دوست به خواست و انگیزه‌ای مشخص قرار دیدار را گذاشته باشند و یا یک یا هر دو راننده‌های خودروها از به‌خاطر این که با هم سر ستیز دارند، بخواهند خودروهایشان را به هم بکوبند.
بی‌شک آن‌چه درباره‌ی رویداد ـ که در بردارنده‌ی پیشامد و رخداد است ـ گفته شد، بسیار فشرده و اندک بود، ولی در بخش دوم این دفتر که به مطلب «ساختمان نمایشنامه» پرداخته می‌شود، به‌گونه‌ی گسترده درباره‌ی آن سخن خواهیم گفت. چنانچه برای نخستین بار دو کس نفر به هم برسند و بخواهند با یکدیگر آشنا شوند، بیش از هر چیز خواهان آن هستند که سخنی از یکدیگر بشنوند. نمونه‌ی زیر می‌تواند آغاز گفتگو میان دو تن باشد. همچنین اندکی هم در این میان به ویژگی چهره‌ها پی خواهیم برد.
یکمی سلام... می‌بخشید، من...
دومی: سلام بفرمایید.
یکمی: من سهرابی‌ام... (پاکت نامه‌ای را از جیب خود در می‌آورد.) بفرمایید، این نامه برای شماست.
دومی: (پاکت را می‌گیرد و نامه را می‌خواند.) بله... ولی شما هفده دقیقه دیر آمدید.
یکمی: می‌بخشید. راه بندان بود، فکر نمی‌کردم که... دومی: اگر بنا باشد توی این بخش کار کنید باید سر ساعت پشت میز کارتان حاضر باشید.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH-، daryam1 و 2 نفر دیگر

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکمی: بله چشم... پوزش می‌خواهم
دومی: و دیگر این‌که دوست ندارم به جای کارکردن کسی از من پوزش بخواهد. (به میزی اشاره می‌کند.) میز کارتان آن‌جاست.
همان‌گونه که دیدیم این گفتگوی کوتاه می‌تواند آغاز پیوند میان دو تن باشد و در برخورد نخستین آشکار می‌گردد که هر کدام در چه پایگاهی هستند، ولی اگر درآغاز بی آن‌که گفتگویی انجام پذیرد یکمی پاکت‌نامه را به دومی نشان دهد و سپس با اشاره‌ی او پشت یکی از میزها بنشیند، تماشاگر نمی‌تواند برداشت روشنی از چگونگی پیوند آن‌ها داشته باشد. شاید بگوییم که تاکنون نمایشهای زیادی دیده‌ایم که از همان نخست بی آن‌که گفتگویی میان چهره‌ها انجام گرفته باشد، نمایش آغاز گشته و تنها شاهد رفت و آمد و کردار چهره‌های نمایش بوده‌ایم. ولی باید دانست که این چگونگی برای زمانی کوتاه می‌تواند برایمان خوشایند باشد. [مگر این‌که نمایش از گونه نمایش‌های بی‌کلام یا پانتومیم باشد.] چنان‌چه نمایشی را ببینیم که جنبش‌های حرکت‌های بازیگران بر روی نماگاه از گونه‌ی بی‌کلام و یا پانتومیم نباشد، کمی که بگذرد در می‌یابیم که نمایش چیزی کم دارد و آن گفتگوی میان چهره‌ها است. از این روی، تا زمانی که از بازیگران سخنی نشنویم، به گمان زیاد گیج و سردرگم می‌مانیم و چگونگی پیوند و پیوستگی چهره‌ها، داستان، نمایش زمان، جایگاه نمایش، رنگ و بو و... برای ما ناشناخته می‌ماند. در نمایشنامه پیوند خونی نوشته‌ی "آئول فوگارد" در آغاز ما بیننده کردارهای گوناگونی از سوی چهره‌ها هستیم. از این روی شاید نتوانیم برداشت روشن و درستی از کار داشته باشیم، ولی هنگامی که با یکدیگر سخن گفتن را آغاز می‌کنند آرام‌آرام درباره‌ی همه‌ی کردارهایی که پیش از این دیده‌ایم آگاه می‌شویم.
نزدیک غروب است، موریس روی تـ*ـخت‌خواب، همان تـ*ـخت‌خوابی بالایش رف است، دراز کشیده و به سقف خیره شده است. پس از چند لحظه برمی‌خیزد. روی تـ*ـخت می‌ایستد و به ساعت شماطه‌دار نگاه می‌کند و سپس به همان شکل دراز می‌کشد. زمان می‌گذرد. ساعت زنگ می‌زند و موریس مصمم از جا می‌پرد و سرپا می‌ایستد. دقیقا می‌داند می‌خواهد چکار کند. اول زنگ ساعت را می‌بندد و سرجایش می‌گذارد. بعد چراغ خوراک‌پزی را روشن می‌کند و کتری را روی آن می‌گذارد. سپس یک قدح لعابی کف اتاق جلو تـ*ـخت‌خواب دیگری می‌گذارد و حوله‌ای پهن می‌کند. دستی به کتری روی اجاق می‌زند و بعد می‌رود دم در و بیرون را نگاه می‌کند. خبری نیست. چند لحظه بی‌هدف دور اتاق پرسه می‌زند و جلوی پنجره می‌ایستد و مدتی به منظره بیرون چشم می‌دوزد. سرانجام، دوباره به طرف در می‌رود و پس از کمی انتظار کسی را می‌بیند که می‌آید دوباره. به شتاب کارش را از سر می‌گیرد. یک پاکت نمک‌طبی مخصوص پا را کنار قدح می‌گذارد و بالاخره کتری را هم می‌آورد. زکریا وارد می‌شود؛ دیدارشان در سکوت برگزار می‌شود. موریس سری تکان می‌دهد.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، MaRjAn، daryam1 و یک کاربر دیگر

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
موریس و زکریا همان‌طور که به طرف تـ*ـخت می‌روند غر و لندکنان روی آن می‌نشیند. به سختی کفش‌هایش را در می‌آورد و پاچه‌هایش را بالا می‌زند. طی این مدت نمک طبی را داخل قدح می‌پاشد و بعد روی سر پا می‌نشیند و منتظر می‌ماند. زکریا پاهایش را توی قدح می‌گذارد. نفسی به رضایت می‌کشد، ولی با دیدن لبخند موریس، فوری جلو خودش را می‌گیرد و اخم می‌کند. تظاهر به فکر کردن می‌کند. بعد با حرکتی نمایشی نشان می‌دهد که از سر خبرگی با پا آب را می‌سنجد.
زکریا: مثل دیشب داغ نیست. ها؟
موریس: دیشب گفتی خیلی داغه.
زکریا: (فکر می‌کند) آره منم همین رو می‌گم.
موریس: خب حالا چی؟ خیلی داغه یا سرده؟
زکریا: کِی؟
موريس: حالا.
زکریا: ای، همچین. (به جلو خم می‌شود و بو می‌کشد) یکی دیگه‌س؟
موریس: آره.
چنان‌چه دیدیم در آغاز نمایشنامه، رفتار و کردار موریس و زکریا، ما را با پرسش‌های زیادی درگیر می‌کند که اگر نمایشنامه را پی بگیریم از میان گفتگوی آن‌ها به پاسخ‌هایی که می‌خواهیم دست می‌یابیم. پس به راستی می‌توان گفت ارزنده‌ترین عنصر یک نمایشنامه "گفتگو" است؛ زیرا همان‌گونه که گفته شد، یک نمایشنامه‌نویس می‌تواند با بهره‌گیری از آن، داستان نمایشنامه، شناساندن منش چهره‌ها، چرایی درگیری و کشمکش و اندیشه‌ی خود را به نمایش بگذارد. ارزشمند بودن گفتگو چنان است که اگر نمایشنامه‌ای از داستان همه‌رویه و رسایی برخوردار نباشد، ولی دارای گفتگوهای زیبا و استوار و نمایشی باشد، بی‌گمان آن نمایشنامه می‌تواند پذیرفتنی باشد.
از این روی می‌توان گفت ارزشمند بودن عناصر دیگر نمایشنامه به چگونگی گفتگوهایی است که نوشته می‌شود. از همین روی بایسته است به گفتگوهایی که میان مردمان در خیابان، کوچه و یا در هر جایی که انجام می‌پذیرد، موشکافانه گوش فرا داد. زیرا چگونگی، وابستگی و پیوند میان چهره‌ها همواره راه‌گشای نویسنده خواهد بود. بی‌گمان هنگامی که دو دوست به هم می‌رسند، گفتگویی که میانشان در می‌گیرد با گفتگوی دو کس که با هم سر دشمنی و ناسازی دارند، بسیار متفاوت است. پس آن‌چه می‌بایست به آن روی داشت، چگونگی پیوند میان چهره‌هاست. از این روی می‌توان گفتگوی میان چهره‌های نمایشنامه را بر پایه‌ی چگونگی پیوندشان، به پنج گروه دسته بندی کرد.

۱- گپ‌و‌گفت (حرف زدن):
دو دوست را به یاد آوریم که پس از سال‌ها به هم می‌رسند. می‌پنداریم که گفتگوهایشان چگونه خواهد بود؟


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، MaRjAn، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی‌گمان از رویدادهای هنبازشان، گذشته‌شان، آرزوهایشان و یا از برنامه‌هایی که برای آینده‌ی خود دارند سخن خواهند گفت. شاید ساعت‌ها بنشینند و با هم بگویند و بشنوند، یک دم شاد شوند و دمی دیگر اندوهناک. ولی هرچه بگویند گفتگوهای شخصی است. حال اگر ناچار باشیم که بنشینیم و به گفتگوی آن دو تن گوش فرا دهیم، گمان می‌رود که تا چه اندازه گپ‌و‌گفت آن‌ها برایمان گیرا و خوشایند است و می‌توانیم تاب آوریم؟
بی‌گمان پس از زمانی اندک گپ و گفت آن‌ها برایمان خسته‌کننده و ناخوشایند خواهد شد. زیرا از هر دری سخن می‌گویند و گفتارشان با هم هیچ پیوستگی ندارد و بر پایه‌ی زمینه‌ای آشکار و روشنی با یکدیگر سخن نمی‌گویند. نمونه‌ی زیر گفتگوی دو دوست را نشان می‌دهد که پس از سال‌ها به یکدیگر می‌رسند و با هم گپ.وگفت دارند.
نادر: خوش آمدی.
جاوید: خواهش می‌کنم ... ولی چه خانه‌ی قشنگی داری‌ها!
نادر: پیشکش... ولی جای آن خانه‌هایی که تویش بزرگ شدیم را نمی‌گیرد. با آن حیاط بزرگ و دار و درخت‌هایش!
جاوید: آره یادش بخیر... من، تو، شاهرخ و فریبرز عجب روزگار خوشی داشتیم!
نادر: خب دیگر، زندگی همین است دیگر... حالا بگو شام چی دوست داری؟
جاوید: هر چی خواست داداش باشد... یک چیز ساده
نادر: خب، چه خبر از بچه‌ها؟
جاوید: چه می‌دانم. هر کدام از یک طرف رفتند.
نادر: ولی من گاه‌گداری شاهرخ را می‌بینم.
جاوید: نه بابا! هنوز هم مثل آن زمان‌ها شر و شور است؟
نادر: نه دیگر... حسابی سر به راه شده... حالا تو از خودت بگو.
جاوید: ما هم سرنوشتمان این است که شب و روز پشت فرمان بنشینیم و این شهر و آن شهر برویم و بار مردم را به دستشان برسانیم.
نادر: چه زندگی پُررنگی است... من هم ناچارم از صبح بروم سرکلاس، همیشه یک چیزی را بگویم.
جاوید: بگذریم... هر کس توی این دنیا یک‌جوری زندگی می‌کند. هیچ کس را هم نمی‌بینی که راضی باشد... یاد آن زمان‌ها بخیر... .
نادر: (می‌زند زیر خنده.) آن زمان‌ها... .
جاوید: به چی می‌خندی؟
نادر: یادم افتاد به آن شبی که رفتی دکان عطاری سرکوچه و گفتی یک سیر نبات بده و بعدش گذاشتیم و در رفتیم... او هم دوید دنبالمان.
جاوید: (با صدای بلند می‌زند زیر خنده) جان داداش نباشد، چه اردنگی جانانه‌ای خوردیم، ولی‌خودمانیم، همیشه برایمان یک بامبولی سوار می‌کردی و خودت جیم می‌شدی.
نادر: خب بچگی بود دیگر... .
جاوید: راستی اسمش چی بود؟
نادر: یادم نیست... .
جاوید: خدا بیامرزدش... همان زمان هم خیلی پیر بود.
نادر: آره راست می‌گویی... خیلی پیر بود.
جاوید: خب بیا دیگر از گذشته حرف نزنیم، بگوببینم چند سال دیگر مانده بازنشست شوی؟
نادر: راستش چیز زیادی نمانده.
جاوید: برنامه‌ای هم برای آینده داری؟
نادر: اگر خدا بخواهد دوست دارم یک آموزشگاه بزنم.
چنان‌چه دیدیم اگر گفتگوی بالا همین‌گونه پیش برود، بسیار یکنواخت و خسته‌کننده خواهد بود. اکنون باید دانست که چرا این گفتگوی دو دوست، روی خواننده چنین تاثیری داشته است؟ برای دانستن این مطلب، گفتگویی که میان دو یا چند تن می‌تواند انجام پذیرد را بررسی می‌کنیم. باید گفت بر پایه‌ی چگونگی پیوند و وابستگی‌ای که میان دو تن است، گونه‌ی "گپ‌وگفت" به شرح زیر با ویژگی‌هایی که در پی می‌آید، نشان داده می‌شود.

الف) هیچ رویارویی (تقابل میان چهره‌ها) انجام نمی‌گیرد: به سخنی دیگر، میان چهره‌ها یک پیوند دوستانه استوار است. چنانچه خواندیم در گفتار نادر و جاوید هیچ‌گونه تضادی دیده نمی‌شود و در برابر هم رفتار و گفتاری دوستانه دارند. از این روی اگر در نوشتن نمایشنامه یک چنین پیوندی میان چهره‌ها پدید آوریم، تا پایان کار هیچ رخدادی روی نخواهد داد. زیرا پدید آمدن هر رخدادی، در گرو در تضاد بودن چهره‌ها با هم است که موجب درگیری میان آن‌ها می‌گردد و سپس به رخداد می‌انجامد. برای تماشاگر بسیار آزار دهنده است که در یک نمایش، بی‌آن که بر روی نماگاه نمایش کرداری از چهره‌ها ببیند، تنها گپ‌و‌گفت‌های ساده و دوستانه‌ی آن‌ها را بشنود. ارسطو در کتاب "فن شعر"، بازنمود و شناسه‌ی نمایش را چنین می‌نویسد:


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، MaRjAn و -FãTéMęH-

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
"به قول بعضی، به همین دلیل است که آثارشان را درام خوانده‌اند، زیرا که این‌ها در آثار خویش اشخاصی را تقلید می‌کنند که در حال عمل و حرکت هستند."
پیش از این که سخن خود را دنبال کنیم بایسته است که بدانیم خواست و منظور ارسطو از حرکت و عمل چیست؟
از آن‌جا که نمایش بر پایه‌ی رویارویی و ناسازی میان چهره‌ها سامان می‌پذیرد، از این روی روش "عمل و حرکت" چیزی جز درگیری و ستیزه نخواهد بود. درگیری و ستیزه هم هنگامی پدید می‌آید که میان چهره‌ها هم‌اندیشی و همدلی نباشد. از این روی بسیار ارزشمند است که بدانیم چه چهره‌هایی را برای نمایشنامه خود برمی‌گزینیم تا شایستگی پدید آوردن درگیری و ستیزه را داشته باشند. بی‌گمان این چهره‌ها می‌بایست رویاروی هم بایستند تا درگیری و ستیزه پدید آید. همچنین هرگز نباید این نکته را نادیده بگیریم که برای تماشاگر همیشه چنین چهره‌هایی پذیرفتنی خواهد بود.
برای نمونه گمان کنیم که هنگام گذر از یک گذرگاه همزمان دو رویداد را در دو سوی خیابان ببینیم. یک سوی پیاده‌رو گفتگوی دوستانه دو دوست و در سوی دیگر، درگیری و ستیزه دو تن را که در رویارویی هم به کشمکش پرداخته‌اند. بی‌گمان نگاهمان به سوی کسانی کشیده می‌شود که با هم درگیر شده‌اند و پرخاشگرانه باهم به گفتگو پرداخته‌اند.
به هر حال، نخستین نکته‌ای که می‌بایست به آن روی داشت، این است که بدانیم نمایش جایگاه چهره‌هایی است که در رویارویی و ناسازی با هم باشند، نه در کنار هم. چنان‌چه به گفتگوی نادر و جاوید بنگریم، آن‌ها را در کنار هم می‌بینیم و نه در رویارویی هم. پس نخستین دریافتی که می‌توانیم داشته باشیم، این است که در گپ و ناسازی و رویارویی‌ای انجام نمی‌پذیرد؛ زیرا پیوندشان بر پایه‌ی همسانی و هیچ هم‌اندیشی است.

ب) هیچ رخدادی روی نمی‌دهد: به راستی هر رخدادی که در نمایشنامه روی می‌دهد، نیازمند این است که میان چهره‌ها بر پایه‌ی ناسازی، درگیری پدید آمده باشد، ولی دریافتیم که هنگام گپ‌و‌گفت هیچ رویارویی‌ای میان چهره‌ها دیده نمی‌شود. از این روی هرگز نباید در چنین شرایطی چشم به راه رخداد باشیم. زیرا رخداد در نمایشنامه بر پایه‌ی انگیزه چهره‌ها روی می‌دهد و با خواست آنان، از پیش پی‌ریزی می‌شود. از آن‌جا که در گپ‌و‌گفت هیچ درگیر‌اای روی نمی‌دهد، از این روی رخدادی هم پدید نمی‌آید.

پ) بزنگاه یا آن نمایشی (موقعیت نمایشی) تازه‌ای ساخته نمی‌شود: نکته‌ی بسیار ارزشمندی که یک نمایشنامه‌نویس باید به آن بپردازد، این است که هیچ‌گاه نگذارد با گذشت زمان چهره‌ها در یک گونه‌ی یکنواختی به سر برند. زیرا یکی از خسته‌کننده‌ترین شیوه‌ی زندگی برای هر کس آن است که در یک گونه‌ی یکنواخت روزگار را سپری کند. هر چند این‌گونه زندگی برای او خوش‌آیند باشد، ولی پس از گذشت زمانی اندک این گونه‌ی دلخواه، گیرایی و دلربایی خود را از دست می‌دهد و یکنواخت و آزاردهنده خواهد شد.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH- و MaRjAn

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس روا نیست که یک چنین شرایطی را در نمایشنامه خود پدید آوریم و امید داشته باشیم که تماشاگر هم از دیدن آن خشنود گردد. و اینک بدانیم بزنگاه یا آن نمایشی چیست و چگونه در نمایشنامه پدید می‌آید؟
همان‌گونه که گفته شد هنگامی که میان چهره‌ها رویارویی نباشد، درگیری و ستیزه‌ی هم پدید نمی‌آید و سرانجام این‌که رخدادی هم روی نمی‌دهد. بر پایه‌ی همین گفته‌ انگیزه‌ی چهره‌ها هم نمود پیدا نمی‌کند.
هر رویدادی ـ چه پیشامد باشد و چه رخداد، پدیدآورنده‌ی یک بزنگاه یا نمایش است و باعث انگیزه‌ی بیشتر و تازه‌تری برای رفتار چهره‌های نمایشنامه می‌گردد. به راستی بزنگاه نمایشی هنگامی ساخته می‌شود که میان چهره‌ها ناسازی و رویارویی پدید آمده باشد، ولی چنانچه دیدیم، در گپ‌و‌گفت هیچ درگیری و ستیزه‌ای درنمی‌گیرد؛ پس بزنگاه یا آن نمایشی هم پدید نمی‌آید.
ت) داستانی ساخته نمی‌شود: کم و بیش می‌توان گفت هر نمایشنامه‌ای برای خود داستانی دارد که بر پایه‌ی رویدادهایی است که انجام می‌پذیرند. چنانچه نمایشنامه‌ای را ببینیم و بخواهیم داستان آن را برای دیگران بازگو نماییم، تنها به بازگویی رویدادهای نمایشنامه می‌پردازیم. به‌گونه‌ی موشکافانه‌تر باید گفت داستان نمایشنامه، انبوهه رویدادهایی است که بر پایه‌ی یک روال روشن و آشکاری از آغاز تا پایان پیش برود و تماشاگر بتواند آن را دنبال کند.
در نمونه‌ای که خواندیم اگر با همین شیوه پیش برود، هیچ رخدادی میان جاوید و نادر روی نمی‌دهد. همچنین از میان گپ و گفت چهره‌ها در می‌یابیم که روال روشن و جهت‌داری در گفتگوهایشان دیده نمی‌شود و تا پایان، زمینه‌ای آشکار و روشنی در نمایشنامه دنبال نمی‌گردد و از این روی داستانی هم ساخته نمی‌شود.
ث) شناخت کافی و درستی از چهره‌ها پیدا نمی‌کنیم: همان‌گونه که می‌دانیم یکی از برجسته‌ترین و چشم‌گیرترین عناصر نمایشنامه، چهره است. چنان‌چه دیدیم در نمونه‌ای که در آغاز این بخش آورده شد دو تن با هم سرگرم گپ‌وگفت بودند و هیچ نشانی از رویارویی میان آن‌ها دیده نمی‌شد. بر پایه‌ی همین دلیل، در یک چگونگی ایستا جای گرفته‌اند. ایستا نبودن موقعیت چهره‌های نمایشنامه مایه‌ی پدید آمدن انگیزه‌ی جنب و جوشی تازه در آن‌ها می‌گردد. ناچارند که از خود پویایی نشان دهند و در راستای رسیدن به یک موقعیت تازه‌تر و دست یافتن به خواسته‌هایشان کوشش کنند. همچنین در میان گفته‌هایشان در می‌یابیم که پیشه‌ی هر کدام چیست. (یکی راننده کامیون و دیگری آموزگار است). همچنین درگذشته، نادر کمی بازیگوش و جاوید ساده و زودباور بوده است، ولی شناساندن چهره که در گفتارهای آینده بی‌کم و کاست به آن می‌پردازیم این‌گونه نیست که تنها بدانیم چهره‌ها از چه خوششان می‌آید و از چه بیزارند و یا پیشه‌شان چیست.
افزون بر آن، "چهره" در نمایشنامه هنگامی به درستی شناسانده می‌شود که او را در "بزنگاه‌های نمایشی" ویژه‌ای بگذاریم و به فراخور رویدادهایی که آفریده می‌شود، می‌توانیم هر بار او را بیشتر و همه رویه‌تر بشناسانیم، ولی هنگامی که هیچ رویدادی روی ندهد و بزنگاه تازه‌ای هم برای چهره‌های نمایشنامه پدید نیامده باشد، شناخت تماشاگر از آن‌ها در همان اندازه‌ی نخستین برجای خواهد ماند. رخدادها که پیوند بسیار نزدیکی با منش چهره‌ها دارد انگیزه‌ای می‌گردد که چهره‌ها هر دم بر پایه‌ی خوی و منشی که دارند، حرکتی تازه داشته باشند تا به آن‌چه می‌خواهند دست یابند.
بدین ترتیب منش و خوی چهره‌ها هر بار بیشتر نمایان می‌شود و شناخت بیشتری از آن‌ها پیدا می‌کنیم. از این روی می‌توان دریافت که در گونه‌ی گپ‌وگفت، تماشاگر می‌تواند تنها یک شناخت نخستین و سطحی از چهره‌ها پیدا کند و نه بیشتر و این شناخت آغازین پیش درآمدی است برای شخصیت‌پردازی چهره‌های نمایشنامه.
ث) برآیندی که از گفتگو به گونه‌ی "گپ‌و‌گفت" می‌توان گرفت:
اگر چیرگی گفتگوی چهره‌ها به گونه‌ی "گپ‌و‌گفت" باشد، نوشته‌ی ما برای تماشاگر بسیار خسته‌کننده و یکنواخت خواهد بود. باید دانست که تماشاگر گرایشی ندارد که به سخنان و درد دل‌های خویشیک و یا به خاطرات چهره‌های نمایش گوش فرا دهد. از این روی گفتگو به گونه‌ی گپ‌وگفت در نمایشنامه نمی‌تواند برای تماشاگر دلچسب و خوش آیند باشد.

۲- بگومگو کردن :
نخست باید بدانیم که بگومگو کردن برپایه‌ی لجبازی استوار است و در پس آن یک انگیزه‌ی روشن و آشکاری نهفته نیست. گاهی دیده شده است که یک گروه نمایشی، نوشته‌ای را با شور و شیفتگی برمی‌گزینند و آغاز به کار می‌کنند، ولی هرچه می‌کوشند به جای کامیابی، با شکست و ناکامی روبه‌رو می‌گردند. هر بار هم به جای رسیدن به ایده‌ای تازه، انگیزه‌ی خود را برای دنبال کردن کار از دست می‌دهند. از این روی باید دانست که چرا چنین می‌شود؟ چرایی آن بسیار روشن است، زیرا در آغاز آنان گمان می‌کنند که میان چهره‌ها رویارویی و ناسازی استوار و کوشایی جدی‌ای حکم‌فرما است. بهتر است بدانیم که این گمان نادرستی است. زیرا رویارویی آن‌ها با هم سطحی است و بر پایه‌ی یک انگیزه‌ی روشن پی‌افکنده نشده است. بدین‌سان آن‌ها انگیزه‌ای استوار ندارند که در برابر هم دست به کارهایی بزنند تا به آن‌چه میخواهند برسند. نمود رویارویی در این چگونگی تا مرز یک "بگومگوی" ساده و یا ناسزاگویی بیشتر نخواهد رفت. مانند نمونه‌ی زیر که گفتگوی زن و مردی است که به مانند یک "بگومگو" نشان داده می‌شود.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH- و MaRjAn

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد: این پیراهن خوب است بپوشم؟
زن: مگر می‌خواهی بروی مجلس عزا؟
مرد: خیلی هم خوب است.
زن: کجایش خوب است؟ چرا آن پیراهنی که سال پیش مامانم برایت آورد نمی‌پوشی؟
مرد: از رنگش خوشم نمی‌آید.
زن: اَه! حالا اگر مامان جانت برایت می‌آورد از رنگش خوشت می‌آمد؟
مرد: نخیر... آن‌ها می‌دانند که من از چه رنگی خوشم می‌آید.
زن: حالا اگر می‌خواستی بروی خانه‌ی پدرت همین پیراهن را می‌پوشیدی؟
مرد: مگر حرف حساب سرت نمی‌شود؟ من می‌گویم از رنگش خوشم نمی‌آید. می‌فهمی؟
زن: تو بی خود می‌کنی که خوشت نمی‌آید.
مرد: همینه که هست... با آن سلیقه‌ی افتضاح مامانت.
زن: سلیقه‌ی مامان من افتضاحه. یا سلیقه‌ی مامان جان خودت؟
مرد: بله شما راست می‌گویید... اگر سلیقه داشت، نمی‌رفت شما را برای من بیچاره خواستگاری کند.
زن: اه... خیلی هم دلت بخواهد... حالا نیست خواهرت خیلی شازده خانمه؟ داداشت چی؟ با آن حرف زدنش که با آب دهنش آدم را آب پاشی می‌کند.
زن: نیست که پدرت با آن شکم گنده‌اش مثل مانکن‌های هالیوود می‌ماند؟ حالا برو آن پیراهنی که مادرم برایت...
مرد: گفتم که... راستش نمی‌دانم کجا گذاشتمش.
زن: چطور برای بعضی چیزا آلزایمر می‌گیری؟
مرد: آلزایمری آن بابای گند دماغت است
زن: بابای من گند دماغ است یا آن بابای گامبویت؟
مرد: این را باش.... انگار خودش را توی آینه ندیده.
زن: چرا خیلی هم دیده‌ام... اگر چند جلسه بروم کلاس ایروبیک، عین مانکن‌ها می‌شوم... البته اگر سرکار آقا یک کمی بیشتر پول بیاورند خانه.
مرد: از کجا بیاورم؟ از دیوار خانه‌ی مردم بروم بالا؟
زن: نخیر... مگر همه‌ی کسانی که دارند خوب زندگی می‌کنند، از دیوار خانه‌ی همسایه‌هایشان بالا می‌روند؟
مرد: کی این حرف را زد؟
زن: همین شوهر خواهرت... آن‌همه پول را از کجا آورده؟
مرد: خب تولیدی دارد!
زن: او تولیدی دارد، داداشم چی؟
مرد: یادت رفته همان آقا داداشت وقتی می‌خواست وام بگیرد، هیچ‌کس نبود ضامنش شود. آخرش کی بود که ضامنش شد؟ من بودم.
زن: اه... حالا مگر آقا چه هنری به خرج داده‌اند؟
مرد: خیلی بی‌چشم و رویی
زن: بی‌چشم و رو تویی که محبت سرت نمی‌شود. یادت رفته آن زمان که مادرت عمل کرده بود، شب تا صبح توی بیمارستان بالای سرش بودم و...
خدا می‌داند که تا کجا پیش خواهند رفت. اگر خوب بنگریم، درمی یابیم که بگو مگوی زن و مرد برای از میان برداشتن یک دشواری و یا به دست آوردن چیزی نیست تا از این راه به یک بزنگاه و آن نمایشی تازه دست یابند. آن‌ها تنها می‌خواهند دلخوری و خشم خود را بر سر یکدیگر خالی کنند و خواسته‌ای دیگر ندارند. به جای پیراهن هر چیز دیگری می‌توان برگزید که بهانه‌ای باشد برای بگومگو کردن آن‌ها. چنان‌چه این بگومگو به همین‌گونه پی گرفته شود و به هیچ رخدادی نیانجامد، بزنگاه و آن نمایشی تازه‌ای هم پدید نمی‌آید. از این روی، تماشاگر هم هرگز خواهان دنبال کردن نمایشنامه نخواهد بود. باید گفت اگر این گفتگو را با گونه‌ی گپ و گفت همسنجی کنیم به برآیندی یکسان می‌رسیم.
الف) هیچ‌گونه رویارویی‌ای میان چهره‌ها پدید نمی‌آید: برای این‌که چهره‌ها با هم به درگیری و ستیزه بپردازند و نمایش سامان بیابد میبایست رویارویی میان آن‌ها بسیار بنیادین و ریشه‌دار باشد و آماج هدف آن‌ها در راستای به دست آوردن چیزی که در پیاش هستند، روشن باشد، ولی چنان‌چه به بگومگوی زن و مرد بنگریم، درمی‌یابیم که گفتگویشان بر پایه‌ی پسند سلیقه و یا یک دشفرمانی کودکانه استوار شده است. از این روی، ستیزندگی و ناسازی آن‌ها ژرف و ریشه‌دار نیست و آن‌چنان توان و کارایی ندارد که بتواند میان چهره‌ها درگیری و ستیزه پدید آورد.
بی‌گمان اگر در راستای بگومگویشان یکی از آن‌ها برایش گرفتاری‌ای پدید آید دیگری کوتاه خواهد آمد.
ب) رخدادی روی نمی‌دهد: همان‌گونه که گفته شد برای این که حادثه‌ای روی دهد بایسته است که میان چهره‌ها درگیری و ستیزه پدید آمده باشد و درگیری و ستیزه هم هنگامی روی می‌دهد که میان آن‌ها رویارویی بنیادین و ناسازی ریشه‌داری پدید آمده باشد. از آن‌جا که در نمونه‌ی یاد شده رویارویی میان چهره‌ها ریشه‌دار نیست، از این روی درگیری و ستیزه‌ای هم انجام نمی‌پذیرد و بر همین پایه رخدادی هم روی نمی‌دهد. شاید گمان کنیم که در میان لجبازی‌های زن و شوهر یکی از آن‌ها خشمگین شود و گلدان یا غذای خود را به زمین بزند و بشکند.
به هیچ روی نباید این جنبش را یک رخداد پنداریم، چرا که این کردار یک واکنش روانی در برابر سخنی است که نمی‌تواند با گفتار پاسخ دهد، ولی شاید بتوان آن را آغازی بدانیم برای ریخت‌پذیری نمایش که چگونگی آن را در ادامه خواهیم گفت.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH- و MaRjAn

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,239
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
پ) بزنگاه یا آنِ نمایشی تازه‌ای پدید نمی‌آید: از آن‌جا که هیچ رخدادی روی نمی‌دهد، از این روی آنِ نمایشی تازه‌ای هم پدید نمی‌آید، زیرا همان‌گونه که گفته شد، به طورکلی رویدادها، به ویژه رخدادها، بزنگاه‌های تازه‌ای را در نمایشنامه پدید می‌آورند. برای نمونه، اگر به چگونگی زن و مرد که در هال و هنجار یکنواخت و ایستایی به سر می‌برند بنگریم، می‌بینیم که هیچ رویدادی انجام نمی‌گیرد که آن‌ها را از این چگونگی یکنواخت بیرون آورد و به یک بزنگاه تازه‌ای برساند. اگر با این روند پیش بروند، آن‌ها از موقعیتی که هستند هرگز پا را فراتر نمی‌گذارند. چرا که انگیزه‌ی هر کدام برای آن‌چه می‌گویند چنان نیست که بخواهند کارهایی انجام دهند که دیگری را از پای درآورند. از این روی به همین اندازه بسنده می‌کنند که با هم بگومگو کنند و با لجبازی سریکدیگر غُر بزنند.
ت) داستانی ساخته نمی‌شود: چنان‌چه دریافته‌ایم ویژگی بگومگو کردن از دیدگاه داستان‌پردازی در نمایشنامه همانند حرف زدن است، با این‌که یک رویارویی میان چهره‌ها دیده می‌شود، ولی به دو علت داستانی ساخته نمی‌شود. نخست این‌که گفتارها به گونه‌ای پراکنده گفته می‌شود و دیگر این‌که هیچ رخدادی روی نمی‌دهد. از این روی داستانی هم ساخته نمی‌شود.
ج) شناخت روشن و درستی از چهره‌ها به دست نمی‌آید: از آن‌جا که در این گفتگو هیچ‌گونه بزنگاه و آنِ نمایشی تازه‌ای پدید نمی‌آید، (زیرا از سوی چهره‌ها هیچ رخدادی پدید نمی‌آید) از این روی چهره‌ها هم فرصتی نمی‌یابند که با کردارشان منش خود را آشکار سازند، ولی می‌توان گفت که همانند گپ و گفت، یک شناخت آغازینی از چهره‌ها به دست می‌آوریم. برای نمونه، در می‌یابیم که یکی از آن‌ها بسیار کم‌رو و سر به زیر است و دیگری تندخوی و پرخاشگر و یا هر منش یا سرشتی دیگر.

۳- چون و چرا (بحث کردن):
بی‌گمان همه‌ی ما تاکنون چون و چراهای بسیاری را دیده یا شنیده‌ایم. بدین‌گونه که دو یا چند تن بر سر موضوعی ویژه کارشناسانه با هم به چون و چرا می‌پردازند. آن‌گونه که هر کدام در راستای "اندیشه" و "باور" خود به اثبات دیدگاه‌های خود می‌پردازد. برای نمونه، اگر زمینه‌ی چون و چرای دو یا چند نفر درباره‌ی آلودگی هوا خوی و منش مردمی و یا... باشد، هر کدام گفتارشان در راستای رد یا پذیرش زمینه‌ی گفتگو است و برای این‌کار تنها از باور اندیشه و دانش خود بهره می‌گیرند و نه از خوی و منشی که دارند. از این روی، نیازی نیست که از خود حرکتی نشان دهند.
ولی باید یادآوری کرد که چون و چرا دوگونه است: نخست این‌که میان چهره‌ها هم‌اندیشگی باشد. مانند نمونه‌ی زیر:
جوان: شما نظرتان درباره‌ی زندگی چیست؟
پیر: اگر از من می‌پرسی، من می‌گویم زندگی یعنی تجربه!
جوان: بله، من هم می‌گویم زندگی میدان نبرد و تجربه است که دو سَر دارد. یکی شکست و دیگری پیروزی...
پیر: بله همین‌طور است، ولی در هر دو صورت تجربه به حساب می‌آید. چه بسا ممکن است تجربه‌ای که از شکست به دست می‌آید بسیار ارزشمندتر از تجربه‌ی پیروزی باشد.
جوان: شما درست می‌گویید، ولی گمان کنم بعضی شکست‌ها چنان سنگین‌اند که به تجربه‌ش نمی‌ارزد.
پیر: همین‌جور است، ولی باید بدانی که بسیاری از تجربه‌ها شخصی نیستند... برای نمونه، خودت را ببین، مگر در زندگی چه اندازه تجربه داری؟ قرار نیست که تو هم اشتباه‌های من را تکرار کنی! درست است؟
جوان: بله، شما راست می‌گویید. می‌توانم از تجربه‌های شما بهره ببرم.
پیر: همین‌جور است که می‌گویی، وگرنه جهان که پیشرفت نمی‌کرد... همیشه گفته‌ند که گذشته چراغ راه آینده است... همین جور هم تجربه‌های شما باید چراغ راه فرزندانتان باشد. آن زمان است که می‌توانیم خوشبخت زندگی کنیم.


آموزش گفتگو در نمایشنامه | اختصاصی انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH- و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا