خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
رها اشاره‌ای بهم کرد:
- دارم نت رو خاموش می‌کنما!
یک استیکر قلب برای سیاوش فرستادم:
- خاموش کن‌.
از برنامه خارج شده و موبایل را درون کیفم گذاشتم. کمی حالم بد شده بود:
- می‌خوام پنجره رو بدم پایین... حالم بده...
مادر نگاهی حواله‌ام کرد:
- داره بارون میاد، سرده!
- حالت تهوع دارم...
- خب باشه، یک ذره بکش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
تلفن رو سمت ضریح طلایی رنگ گرفته و کمی منتظر ماندم. آینه‌کاری های سقف و دیوار ها به زیبایی جلوی چشم‌هایم خودنمایی می‌کردند و حس آرامش و شادی در درون قلبم شروع به حرکت می‌کرد. بعد از چند ثانیه موبایل را دم گوشم برگرداندم:
- قبول باشه.
- مرسی عزیزم...
آرامش صدایش باعث شد بعد از مدت‌ها لبخندی واقعی بر روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -DELI-، Tiralin، مبینا گوهری و 4 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را تکان دادم. رها و زن‌عمو مشغول خواندن نمازشان شدند؛ اما من چون دلیل شرعی داشتم، یک گوشه نشسته و به دیوار کاشی کاری شده سرد تکیه دادم و به رفت و آمد زیارت‌کنندگان نگاه کردم.
***
هنوز برای رفتن به خانه زود بود و باران هم نم نمک کم و کم‌تر می‌شد. عمو جمشید پیشنهاد کرد تا ما را به بازار ببرد و کمی دور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -DELI-، Tiralin، مبینا گوهری و 4 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
موبایل را بر روی حالت سایلنت قرار داده و بعد از چند دقیقه درون دست‌هایم شروع به لرزیدن کرد. لـ*ـب پایینی‌ام را به دندان گرفته و دکمه‌ی اتصال را لمس نمودم. موبایل را کنار گوشم قرار داده و با کشیدن نفس عمیقی به او نشان دادم که به حرف‌هایش گوش می‌دهم:
- سلام عزیزم، دل قشنگت تا وقتی من هستم نباید بگیره..
او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -DELI-، Tiralin، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از دیدن عکس نوشت:
- وای تو واقعا مثل یه فرشته پاکی... خدا به حرف دلت گوش می‌ده... حتما واسه هر دوتامون دعا کن.
- با این حرفات خجالتم می‌دی؛ ولی با این حال خوشحالم. فردا تعطیله...هورا...
برایم استیکر خنده فرستاد:
- خیلی دوستت دارم...
با ذوق و در حالی که گونه هایم گل انداخته بود، تایپ کردم:
- منم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -DELI-، Tiralin، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
به رها که هنوز در عالم خواب به سر می‌برد چشم دوخته و به طبقه‌ی پایین رفتم. با لبخندی شماره‌ی موبایل سیاوش را با تلفن ثابت خانه‌مان گرفتم و منتظر ماندم. بعد از چند ثانیه‌ای طولانی گوش‌دادن به آوای انتظار موبایلش، بالاخره صدایش درون گوشم طنین‌انداز شد:
- بله؟
صدایش گرفته و خواب‌آلود به نظر می‌آمد. ریز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، -DELI-، Tiralin و 3 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از قطع کردن تلفن، سریع به طبقه‌ی بالا رفته و داخل اتاقم شدم. تونیک قرمز رنگی بر تن داشتم که بلندی آن تا روی زانو می‌رسید. ساق شلواری مشکی رنگی هم بر پا داشتم. فقط مقنعه‌ای مشکی بر سر گذاشته و در حالی که چادرم را در مشتم گرفته بودم، با دو از پله‌ها پایین آمده و پیتزای آماده شده را از ماکروویو خارج نموده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، -DELI-، Tiralin و 3 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
389
امتیاز
53
سن
23
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه به شانه‌ی یک‌دیگر گام برداشته و داخل محوله‌ی پارک شدیم. بعد از گذشتن از سنگ‌فرش های کف پارک، به جاده‌ی آسفالت رسیدیم که کمی جلوتر به یک استخر بزرگ منتهی می‌شد. لـ*ـب پلکان پهن استخر با فاصله سه وجب از هم نشستیم. سوز سردی از لا‌به‌لای شاخه‌ی برهنه‌ی درختان می‌وزید و من نیز لباس گرم زیر چادرم نپوشیده بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، مبینا گوهری و -DELI-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا