بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

سوادکوهی · 30/5/24

- اگر تنگلوود از خدمت به جادو دور شود، تمام فاین وود سقوط می کند.
موقعیت تنگلوود به عنوان قبیله حاکم مستلزم پیروی دقیق روش های خدمت به جادوست.
اگر او زمانی نیاز داشت که بین نامزدش و خدمت به جادو یکی را انتخاب کند، ناری می دانست که چاره ای ندارد. خدمت به یحر و جادو تنها راه واقعی بود که او قسم خورده بود که...

سوادکوهی · 30/5/24

ناری به سمت مادرش چرخید. چهره رنگ پریده، چروک بالای ابروی آیالا، سیاهی زیر چشمانش خبر از شب های بی خوابی می داد. ناری به یاد آورد که پدر و مادرش قبلا در جاده آروود با هم دعوا می کردند. ناگهان دلیل اختلاف آنها برایش روشن شد. مادرش را می شناخت. احتمالا حتی قبل از ترک خانه، آیالا می خواست به ناری در مورد...

سوادکوهی · 14/6/24

فصل دوم
موردهن بیرون چادر کوچک ناری ایستاد، و صدا زد:
- ناری بیا، بقیه منتظر تو هستند.
ناری یک ربع بود که آماده شده بود، اما نمی توانست خود را به بیرون از چادر برساند. او دوبار صورت و دست هایش را شسته بود تا گرد و غبار جاده را پاک کند. ناری پس از فرستادن خدمتکارش برای کمک به شام، تمام سنجاق هایی را که زن...

سوادکوهی · 22/6/24

آروود از عمده فروش نوشیدنی تنگلوود می تواند چیزهای زیادی یاد بگیرد.
- پدرم؟ منظورت چه هست؟
- از زمانی که در جاده ملاقات کردیم، چشمان سلدن پر از حصومت شده است و یکی دوبار دیدم که دندان هایش را برای پدرم می فشرد. چرا؟
ناری تصمیم گرفت که این موضوع را با دقت هدایت کند. بیشتر حقیقت را بگوید بدون اینکه شک والدینش...

سوادکوهی · 22/6/24

نت های بربط هم خوش و هم غمگین بودند. پریل یک تصنیف قدیمی که مورد علاقه پاولا بود، در مورد یک جفت از عاشقان بدشانس بود را خواند. ناری با ملودی و اشعار دلخراش و با صدای فراموش نشدنی پریل که صدای آمشیخش و قوی بود به جلو رفت. او نگاه او را حس کرده و نگاهی بالا انداخت، وقتی به او خیره شد چشمانشان به هم قفل شد و...

سوادکوهی · 26/6/24

- اگر تنگلوود از خدمت به جادو دور شود، تمام فاین وود سقوط می کند.
موقعیت تنگلوود به عنوان قبیله حاکم مستلزم پیروی دقیق روش های خدمت به جادوست.
اگر او زمانی نیاز داشت که بین نامزدش و خدمت به جادو یکی را انتخاب کند، ناری می دانست که...

سوادکوهی · 26/6/24

- دخترم سوال عاقلانه ای پرسید که شایسته یک رهبر آینده است. اگر بخواهیم مراسم سوارکاری را درر حال حاضر، خیلی نزدیک به مراسم واقعی قطع کنیم نیاز به مدرک داریم. در غیر اینصورت ریسک توهین به کل قبیله آروود را داریم.
آیالا سر تکان داد.
-...

سوادکوهی · 13/7/24

ناری با ملودی و اشعار دلخراش و با صدای فراموش نشدنی پریل که صدای آمشیخش و قوی بود به جلو رفت. او نگاه او را حس کرده و نگاهی بالا انداخت، وقتی به او خیره شد چشمانشان به هم قفل شد و نگاهش نرم شد. ناری حس کرد در یک پیله گرم و مخملی امن پیچیده است. این یک هدیه وفاداری و دوستی بود و اگر بخواهد، مال اوست. سرش را...

سوادکوهی · 13/7/24

آیالا تائید نمی کند، پوشیدن ساق یا شلوار برای ناری زمانی که در خلوت خانه و خانواده اش بود یک چیز بود و زمانی که در آروود و با خانواده نامزدش ملاقات می کرد چیزی دیگر بود. ناری سریع لباسش را عوض کرد. کیف زین خود را دوباره جمع کرد، شنل بادمجانی اش را دور شانه هایش کشید، روی تـ*ـخت خوابش دراز کشید و چکمه هایش را...

سوادکوهی · 13/7/24

شش نفر از ردیف خود خارج شدند و از کنار چادرهای خدمتکاران گذشتند. خدمتکار سلدن، کورل، با عجله به آنها پیوست. سلدن به او دستور داد که اسب های انها را بیاورد و سپس برای نگهبانی از اردوگاه در کنار سایر خدمتکاران تنگلوود بماند. آنها اسب های خود را به سمت گروهی از قبیله های آروود هدایت کردند. موردهن در میان آنها...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

مترجم آزمایشی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین