خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
376
امتیاز واکنش
7,877
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهش گفتم:

«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»

گفت:

«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»

همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.

یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین



برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم


گفت:

«ننویسی ها!»

جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:

«مگه چی شده؟!»

گفت:

«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله»

گفتم:

«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست»

گفت:

«نه!!.»


خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا


متن های زیبا و تاثیر گذار

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و !Shîma!

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
376
امتیاز واکنش
7,877
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته همسر شهید
بسم رب الشهدا والصدیقین
دل نوشته ای تقدیم به همسر سبکبالم
غروب بی تو بودن را در حالی بر روی کاغذ می آورم که این قلم توانایی روزهای تنهایی ام را ندارد .
رضای عزیزم سلام :
با بندبند انگشتانم شمارش کرده ام، 84 روز است که از سفر عشق باز گشتی نداشته ای.
در روز های نبودنت انتظار بازگشت را با انگشتانم شمارش می کردم. اما افسوس که نیامدی و مرا مات و مبهوت تا ابد در انتظارت گذاشتی.
هر بار که به نبودنت فکر می کنم اشک از چشمانم سرازیر می شود.
روزی که خبر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم نه ... می آید ... خودش قول داده بود می آید، رضا روی قولش می ماند، قرار نبود نیمه راه یک‌دیگر را رها کنیم. لحظه به لحظه‌ام پر از تپش های قلبی گذشت که قرار بود در انتظار رسیدنت به شماره بیفتد.
آمدی نه آن‌چنان که رفته بودی . خوابیده بودی. خوابی آرام و ابدی و
بخواب! آرام بخواب! هوا این‌جا ابری ست.
زمین جای شما نبود. در چهره ات می توانستم آرامش را ببینم. آرامش این که از امتحان سر بلند بیرون آمدی. من نیز چون تو خوشحال و راضی هستم که زندگی مان را در راه آرمانت که دفاع از حرم بی بی زینب سلام الله علیها و مولایت حسین و اصحاب او بود صرف کردی . تحمل روز های بی تو خیلی سخت است، اما هنگامی که به هدف و مقصودت می اندیشم خود را دل‌گرمی می دهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی گام نهادی. خوشا به تو ای کبوتر سفر کرده ام ... . خداوند را سپاس می گویم که در این مسیر، هرچند کوتاه هم‌سفرت بودم و هدیه ای برایم گذاشتی «یعنی دخترت نیایش».
وقتی به «نیایش» می رسم ... به آرزو هایی که هیچ وقت نرسیده، به بلندی موهایش که دستانت را کم دارد، به دویدن هایش که به آ*غو*ش تو نمی رسد. چه آرزو هایی که برایش نداشتی، چقدر دل تنگ بودی، دل‌تنگ بـ*ـو*سیدنش، دل‌تنگ شنیدن قهقه‌ اش، دل‌تنگ چشمانش، دل‌تنگ این که صدایت می کرد «بابا». چقدر خوشحال بودیم روزی که اولین قدم هایش را بر می‌داشت. نگران نباش. می دانم روزی خواهد رسید که درک می کند برای چه رفتی، مولایمان حسین علیه السلام کیست؟ خواهرش بی بی زینب سلام الله علیها کیست؟ خانم رقیه که بابایش را شهید کردند کیست ؟ می داند که تو و دوستان شهیدت در این زمان شده اید« قاسم»، شده اید «علی اکبر » و افتخار می کند که بابایش تو هستی. خواهد دانست که بابایش نمرده بلکه شهید شده و شهید یعنی «به خیر گذشت ، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند ، سعادت می خواهد شهید شوی.

اما رضا جان! به آرمان هایت می رسم، آن جا که بیرون از مرزت رفتی و جنگیدی که نشان دهی هنوز غیرت هست، هنوز باید از ایرانی ترسید، هنوز مردانه‌گی می ترساند خائنین را . من، حواسم به همه آرمان هایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش می کنم . این جا کسانی هستند که درک می کنند نباید رهبرمان تنها بماند. فراموش نمی کنم حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمی کنم بغض نهفته در گلوی «سید علی» را که می گفت:
« جسم ناقصی دارم . اندک آبرویی دارم . که آن را هم شما به ما دادید ».
فراموش نمی کنم آن توسلات «امام خامنه ای» به «امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف» را . ما آن بی حرمتی ها را در آن عاشورا ، آن دشمن شاد کردن ها را ، آن بغض «سید علی» را، آن شهیدان مظلوم بسیجی را فراموش نمی کنیم. ما فتنه سال 88 را فراموش نمی کنیم. فتنه های دیگر هنوز در راهند، خدا یاری مان کند تا آگاه شویم و مبارزه کنیم.
رضا جان! خیلی ها بر سر این خاک با تو پیمان می بندند که ادامه دهنده راهت باشند . خیلی ها حتی شده شده یک عهد کوچک را این‌جا با تو می بندد و شاید تغییر کوچکی در زندگی شان ایجاد کند. همین ها باعث دل‌گرمی من است.
دعا می کنم برای تو، برای خودم، برای همه، کسی چه می داند شاید خدا دست جمعی نگاه‌مان کرد .
مهربان خدای من! می دانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است. این دست های خالی به سوی تو بلند می شود. ما بی سلیقه ایم، طلب آب و نان می کنیم، تو خود می دانی ای خزانه‌دار بخشش ها، بهترین ها را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت را نزدیک بفرما .
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... آمین .
قسم به غیرت مردانه علی اصغر به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد
هزار سر به فدای غباری از خاکم وطن نباشد اگر تن چه ارزشی دارد؟



متن های زیبا و تاثیر گذار

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و !Shîma!

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
376
امتیاز واکنش
7,877
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
قال علی علیه السلام : ... إِنَّا وَجَدْنَا الصَّبْرَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ أَهْوَنَ مِنَ الصَّبْرِ عَلَى عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.. ( امالی شیخ صدوق ، ص 171 )

این صبر ، صبر از معصیت است. در اینجا صبر به معنای خویشتنداری و گرفتن زمام و مهار نفس است. خویشتنداری کنید از آن عملی که طاقت عقاب آنرا ندارید، آن هم عقاب آخرت!؟ در مقابل قلیلٍ من بلاء الدنیا و مــصیباتها(دعای کمیل) ما چــقدر طاقت داریم؟ در مــقابل سختی های دنیا که این سختی ها اصلاً چیزی نیست در مقابل آن سختی هایی که در قیامت برای مذنِبین و مجرمین وعده داده شده. بنابراین، خویشتن را نگه دارید از آن عملی که طاقت عقاب آن عمل را نخواهید داشت ! انّا وَجدنا!، این «وجدنا»ی امیرالمومنین، روح بزرگ، آن انسان والا که متصل به عوالم لاهوت و عوالم غیبی و الهی است، این«وجدنا»ی این مردِ بزرگ و انسان عظیم خیلی معنا دارد. إِنَّا وَجَدْنَا الصَّبْرَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ أَهْوَنَ مِنَ الصَّبْرِ عَلَى عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. ما یافتیم، فهمیدیم این را که صبر بر طاعت الهی آسان تر است از صبر و تحمل عذاب الهی .

خدایا توبه میکنم و طلب مغفرت می کنم از اینکه...

81.کسی خواست چیزی یادم دهد به شخص او توجه کردم نه به سخن او.

82.زود باوری کردم یا حرفی را بدون دلیل و برهان و ملاک پذیرفتم.

83.کاری را می توانستم بکنم و به دیگری گفتم بکند.

84.کاری را با اخم و گرفتگی چهره انجام دادم در حالیکه می توانستم اصلا نکنم.

85.کاری را با نام تو (بسم الله) آغاز نکردم و با این کار شیطان را شریک کار خود کردم.

قرآن از تو شرمنده ام، از اینکه آن گونه که تو گفتی رفتار نکردم، از اینکه...

71. بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا کسی را مسخره کردم.

72. کسی با من حرف می زد و من بی اعتنا بودم.

73. کسی صدایم زد اما خود را به نشنیدن زدم (از روی ترس، جهل و یا حسد)

74. برای ارضای نفس و غرور در سوال کردن فشار آوردن بر کسی آنقدر پیش رفتم تا اینکه نمیدانم را از زبانش بیرون بکشم.

75. چیزی را که باید میگفتم آنجا لـ*ـب فرو بستم و جایی که باید سکوت می کردم لـ*ـب به سخن گشودم.

[HIDE-THANKS][/HIDE-THANKS]
روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین فرد زندگیمان نخواهیم داد!

اما مجبور می شویم نیکی هایمان را به کسی که از او متنفر بودیم و غیبتش را کرده ایم بدهیم!!!

گنـ*ـاه، خصوصا حق الناس اوج حماقت است نه زرنگی!

زرنگی، بندگی خداست.

زرنگی های ما، همه نازرنگی است.

کسی که می گوید: سر فلانی کلاه گذاشتم، اشتباه می کند، بلکه فلانی سرش کلاه گذاشته است؛

چون حق بر گردن او پیدا کرده است.


متن های زیبا و تاثیر گذار

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا