خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
941
امتیاز واکنش
3,746
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
44 روز 4 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۹

با بلند شدن ناگهانی‌اش، هیلان چشمان به رنگ خونش را به سمتش سوق داد:
- برم یه چرت بزنم.
و این نقطه‌ای بود، برای پایان مکالمه سراسر غمشان.
قدم‌های سنگینی که کم کم از او دور میشد را شنوا بود و دست مشت کرد، برای بی‌منطقی خودش، نباید بحث گذشته را با اویی که باکی از احساس نداشت میزد، قطع به یقین بازنده این بازی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشویق
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Essence، MaRjAn و 2 نفر دیگر

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
941
امتیاز واکنش
3,746
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
44 روز 4 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۰

سرش را با تمسخر تکان داد و کمی به او نزدیک شد:
- میگم این کار رو نمی‌کنی، چون قبلش باید از سدی مثل من بگذری!
تنش را فاصله داد و حال او بود، که با غرور و پوزخند به صورت سرخ پدربزرگش خیره میشد:
- و از اونجایی که به این سد نیاز داری، قطعا نمی‌شکنی‌اش، چون می‌دونی که با شکستنش خودت درگیر سیلاب میشی‌!
با تمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، MaRjAn و یک کاربر دیگر

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
941
امتیاز واکنش
3,746
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
44 روز 4 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۱

متعجب به مرد خوش‌پوش و جذاب کنارش نگاه کرد. هاکان با مکثی کوتاه گفت:
- تا حالا تو مهمونی‌های این عمارت ندیده بودمتون!
لبخند شل و ول مرد، بیش از پیش هاکان را به شک انداخت. با انگشت شستش دور لیوان را لمس کرد و اینار خشم را چاشنی لحنش کرد:
- از طرف چه کسی دعوت شدین؟
مرد که حالا دخترک را در میان جمعیت پر زرق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا