خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mojgan_a81

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/1/24
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
16
امتیاز
3
سن
21
محل سکونت
ی جای دور
زمان حضور
6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خالق قلم

نام دلنوشته: محزون
نگارشگر: Mojgan_a81
کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: تراژدی
مقدمه:
گاهی سکوت بهترین فریاد است، فریادی خاموش!
از اعماق وجود صدایت را آزاد می‌کنی بی آنکه کسی بشنود یا بفهمد صدای درونت را؛
این سکوت پر از درد خوردت می‌کند، آرام آرام از بین میبرد تا جایی که هیچ چیز باقی نماند.
محزون می‌شوی از زندگی، از تمام کسانی که صدای فریادت را نشنیدند، از تمام آرزوهایی که برایشان زجه زده‌ای ولی باز هم همان آرزو ماندند.
صدای درونت مانند آتشی سوزان راه گلویت را می‌گیرد، نفست سخت و تنگ می‌شود، دردی بی نهایت تمام انـ*ـدام‌های بدنت را درگیر می‌کند و در آخر تنها قطره ای اشک از آن همه آتشی که در درونت برپا شده روی گونه‌های یخ بسته‌ات فرو میریزد و راهی پر از پیچ و خم به وجود می آورد.

چشمانت را می‌بندی و بازهم محزون‌تر از همیشه آن جاده به وجود آمده را سد می‌کنی


دل نوشته محزون | Mojgan_a81 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، MaRjAn، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

Mojgan_a81

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/1/24
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
16
امتیاز
3
سن
21
محل سکونت
ی جای دور
زمان حضور
6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
من هم بعضی اوقات گریه می‌کنم؛
نه این‌که کم آورده باشم، نه!
برای این‌که مدت خیلی زیادی قوی بودم؛
بعضی وقت‌ها آن نقاب را برمی‌دارم تا کمی استراحت کنم.
نقاب‌های متفاوتی که هر کدام لبخندهای قشنگی بر لـ*ـب دارند، دل آدم را قرص می‌کنند که کسی حال درونشان را نمی‌بیند.
در پیچه‌بندی در نزدیکی خود درست در قفسه سـ*ـینه‌ام آن‌هارا نگه‌داری می‌کنم، فقط کافیست در آن صندوقچه کوچک را که لبزیز از وسایل است را باز کنم و هر لبخندی که دلخواهم هست را بردارم، با این‌که اندازه چندانی ندارد و آن ترک‌های رویش نشان دهنده کهن سالی‌اش است، ولی بزرگ‌ترین فضای ممکن برای هر چیزی را دارد؛ غم، ترس، گاهی خوشحالی و گاهی عشق...


دل نوشته محزون | Mojgan_a81 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR*، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

Mojgan_a81

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/1/24
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
16
امتیاز
3
سن
21
محل سکونت
ی جای دور
زمان حضور
6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
من درک می‌کنم گاهی نمی‌شود! گاهی اوقات اتفاقی پیش می‌آید؛ درک می‌کنم همه آدم‌های اطرافم مشکلات خودشان را دارند، من همه چیز را خوب درک می‌کنم و می‌فهمم!

علاقه و دوست داشتنم باعث همه این درک کردن‌ها می‌شود.

فقط یک روز شاید دیگر درک نکنم، شاید دیگر نفهمم، آن روز خیلی دیر نیست؛ یک روز سکوت می‌کنم در برابر مشکلاتی که شاید بهانه باشد.

دیگر توقعی از من نداشته باشید، بیش از حد توانم درک کردم.

مطمئنم، یک روز پشیمان می‌شوید!

بعضی دوست داشتن‌ها هیچوقت تکرار نمی‌شوند؛ آدم زیاد است، امّا عاشق نه!

یک روز برمی‌گردید که من به تنهایی‌ام عادت کردم...


دل نوشته محزون | Mojgan_a81 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR*، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا