خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Aynaz1

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/12/21
ارسال ها
86
امتیاز واکنش
577
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
14 روز 17 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
" بسم تعالی"

نام مجموعه اشعار: mithenness*
شاعران: ارغنون/آیناز کاربران انجمن رمان 98
قالب: سپید
ژانر: عاشقانه/ تراژدی
مقدمه: من رفته‌ام
و گل‌های آفتاب‌گردان
هنوز شیفته‌ی‌ نورند
و با سری برافراشته
به خورشید می‌نگرند
و آفتاب همچنان
بلندتر از
سایه‌ی نیست‌شده‌ی من
می‌تابد...
حتی رنگین‌کمان نیز
همان لباس رنگ‌رنگ و رعنای
همیشگی را به تن کرده
و ملزم ندانسته است
که برای چنین رویداد ناچیزی
رخت عزا بر تن کند
و در زیبایی بی‌کرانش
کم و کاستی‌ای ایجاد
من شبحی نامرئی شده‌ام
که پس از مرگ
میان
قاب عکس‌های روی طاقچه
پرسه می‌زند
تا شاید
جز خاک و غبار چیزی
به یادش برخورد کند


___________________________________________
* mithenness (میثن‌نِس) به معنای ترس از این است که دنیا پس از غیاب شما، شاد و خرم به زندگی ادامه دهد.


★مجموعه اشعار mithenness | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Whisper، سیده کوثر موسوی، MARIA₊✧ و 4 نفر دیگر

Aynaz1

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/12/21
ارسال ها
86
امتیاز واکنش
577
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
14 روز 17 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
۱. تنها من مردم


آب از آبِ دل‌ها تکان نخورد
دریاها هنوز آرام و عمیق‌، زیبایند
و سکان هیچ کشتی‌ای،
از دست ناخدا جدا نشد...
تنها من مردم!
آشوبی به جان هیچ‌کس نی‌افتاد
و جهان از عظمت خالی نشد
نک تنها من مردم.
که من در هاون خود، خون کوبیدم،
تا از یاد ببرم، از یاد رفتن خویش را...
که مرگ بر من واقف بود
حتی پیش‌تر زانکه جان و تنم را بگیرد
و من هم‌خوابه‌ی این جاودانگی باشم!
من یک جاودانه‌ام،
زنی که تا ابد از یادها رفته است...
به قلم ارغنون


★مجموعه اشعار mithenness | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Whisper، سیده کوثر موسوی، MARIA₊✧ و 4 نفر دیگر

Aynaz1

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/12/21
ارسال ها
86
امتیاز واکنش
577
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
14 روز 17 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
۲. بیشه‌ی فراموشی


من همچون زیبای خفته‌
در بالین مرگ
به خواب ابدی فرو رفته‌ام
و موجودی در این جهان
چنان عشقی به گشودن
چشمانم ندارد
تا شیفتگی‌اش
در بـ*ـو*سه‌ای گنجانده شود
و مرا بیدار کند
از شدت بیگانگی در دیار خود
با جادوگری پلید
دست دوستی داده‌ام
و به نیمه‌ی سمی و سرخ سیب
گاز زده‌ام
و چنان در بیشه‌ی فراموشی
سردرگم مانده‌ام
و میان درختان نفرین‌ شده
پرسه می‌زنم
که هیچ‌کس حتی
جنازه‌ی بی‌جانم را
که میان بوته خارها
به اسارت درآمده است
پیدا نمی‌کند
تا به زندگی بازگرداند
گویا من در ژرفای تاریکی‌ها
نهان گشته‌ام
و نور هیچ ستاره‌ای
به اسارت‌گاه داجی
که در آن گیر افتاده‌ام
نفوذ نمی‌کند
انگار من گم‌گشته
و تنها مرده‌ام
جایی میان نسیان
و ذهول مردمان
به قلم آیناز


★مجموعه اشعار mithenness | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Whisper، سیده کوثر موسوی، MARIA₊✧ و 4 نفر دیگر

Aynaz1

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/12/21
ارسال ها
86
امتیاز واکنش
577
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
14 روز 17 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
۳. گورستان تو


من در افقی ناشناخته
محو شده‌ام
و هیچ کدام از
این ابرهای قشنگ
در آسمان آبی رنگ شهر
رغبت تقلید چهره‌ام را ندارد تا ساعتی
دقیقه‌ای
و حتی ثانیه‌ای
ابر پنبه‌ای خیالم
به ژرفای وجودت رود
و در تو بارانی شود
دلم می‌خواهد
خاطرات‌مان را ببافم
و همانند
عروسک‌های خیمه‌‌شب‌بازی
با آن‌ها نمایشنامه‌ی
زندگی‌مان را
در رویاهایت اجرا کنم
تا نیمه‌شب‌ها
در آ*غو*ش معشوق جدیدت
لحظه‌ای میان بیشه‌ی
هذیان و توهم‌هایت
اشتباهاً نام مرا صدا زنی
من محتاج پرسه زدن
در کوچه پس کوچه‌های
ذهنت هستم
حتی اگر چیزی
بیش از اشتباه مرده‌ای
که در گورستان قلبت
دفن شده است
نباشم...
به قلم آیناز


★مجموعه اشعار mithenness | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Whisper، سیده کوثر موسوی، MARIA₊✧ و 4 نفر دیگر

Aynaz1

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/12/21
ارسال ها
86
امتیاز واکنش
577
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
14 روز 17 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
۴. موت


مرگ برای من هرگز
خون ریختن
و نبض گریختن
از رگ‌ها نبود
موت در قلب من می‌تپید
و در رگ‌هایم جریان یافته بود
جنازه‌ی بی‌جانم
در ثانیه‌ای یخ نزد
جان من پژمرد
سال‌ها و سال‌ها
و هنگام تیشه خوردن
ریشه‌ی زندگی‌ام
اشک در هیچ چشمی
جوانه نزد
گویا عزاداری
برای تشنه‌ای که
هر روز و هر روز
در بیابان خلاءهایش
زجر می‌کشید
و کنون به چشمه‌ی هلاکتش
رسیده است
حماقتی بیش نیست
دیگر برای دیگران
توفیری ندارد
گریستن خون‌ها از چشمانم
یا ریختن‌شان از رگ‌ها
هزار دفعه
در مرگ غرق شدم
و هزار یکمین بار
مرگ در من نفوذ کرد
تا مغز استخوان
به قلم آیناز


★مجموعه اشعار mithenness | کار گروهی کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Whisper، سیده کوثر موسوی، MARIA₊✧ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا