خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tiralin

مدیر آزمایشی تالار ترجمه
مدیر آزمایشی
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
430
امتیاز واکنش
6,880
امتیاز
263
سن
20
زمان حضور
31 روز 10 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بسم تعالی»

نام دلنوشته: جوهر هزارتو
نگارشگر: Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه

مقدمه:
دیگر نشانی از جوشش تازه برآمده‌ی نوجوانی نیست، پیچ و خم دنج چندان پیچید و خم کرد که دیگر نشانی از دنج و آسایش نیست؛ پس باید تیغ بر دست گرفت و به دنبال جان فروشی‌های پسین، بازرگان بی‌باکی بود...


دل نوشته جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، Essence، *NiLOOFaR* و 3 نفر دیگر

Tiralin

مدیر آزمایشی تالار ترجمه
مدیر آزمایشی
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
430
امتیاز واکنش
6,880
امتیاز
263
سن
20
زمان حضور
31 روز 10 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
اینجا، در دشتی که آتش از پیکران کُشته و خون‌بار فروزان است؛ رویاروی من بایست.
می‌توانم با لَبخندی از نیرومندی درون، دمی ژرف گیرم و می‌گیرم.
نمی‌دانم، می‌خواهی مرا نیک بنگری، یا که نه؛ ولی این واپسین باری‌ست که تو را فرا می‌بخوانم.
نیک می‌شنوی؟ من همانم که خود دست آغاز رویارویی و گفت و شنود به سویت دراز کردم و آفرین بر تو! گرچه از تبار قلم و داستان‌های باشکوه بوده‌ام، هرگز چنین نمایشی‌ زیرکانه و کودکانه ندیده بودم، که با سپاس از تو این را هم بدیدم.
اکنون هنگامه‌ی آن است، که سرانجام نمایش‌های بازاری‌ات را بنگری و بشنوی، ای گریخته از المیرا!*
خونگر و تیغ به سویم پرتاب می‌کردی، زهر دوستی بر جای جای جانم می‌ریختی و من آهسته آهسته و مهربان پای به پایت می‌آمدم و چه بس گزندی!
مادامی که کس نتواند آینه‌ی روراستی‌ام را بازتاب کند، آواز هزار رنگی را نشناختم و همچنان چشم به راه آن بازتاب بودم. [ شرم بر قلم‌داری که تو را پاس داشت و ریشخند بر تو، که بر سیاهی شنل روزگار می‌افزایی. ]
مرا چه بهره، که در بهاری باشکوه خیره‌ی زلف تاب‌دار و گردنبند سیمت بودم و آن به سخن* سر به زیری؛ هنگامه‌ای که تو نتوانستی آنگونه که سزاوار و خواهانش بودم، گرامی‌ام بداری و دوست‌دار.
باری، تیرالین، تیران یا همان بانوی پاک سرشتی که می‌شناسی، پیام نو و واپسینت می‌دهد:
- این دست‌خون* به پایان است؛ زیرا از آدمی که در کنارت برش گراییدم*، به بیزاری و نادوستی تیر و دِی از یکدیگرم. [ آه، اهورا! به خویش که بازگشتم، رویاروی آینه، چشمان و مژگانم پیوسته بهر تو اشک‌ها ریخته بود و خون از بر می‌کرد؛ پس چشم به راه کدام نوا بودی، فرزند آفتاب؟ ] و اگرم دوباره آهنگ دوستی‌های دروغین در سر داری، سوی من نشو! که به راستی تیغ آفتاب راستین زندگی‌ام درود فرستاده و مَنَش پذیرفته‌ام و این ساز و دهل که می‌شنوی، نه چون نِی توست، که از دور ما را خوش‌تر از انگبین* است، که نوای آمیخته‌ی تیغ و زنگ راستی و نیرو‌ست!
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#تاریخ_آرتدال
#جوهر_هزارتو
#دل_نوشته
گریخته از المیرا: کسی که شان و شخصیت خودش را زیر پا نهاده
به سخن: به اصطلاح
دست‌خون: شرط بندی احساسی
برش گراییدم: به آن تبدیل شدم
انگبین: عسل


دل نوشته جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: M O B I N A، Essence، ~ f@tii ~ و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر آزمایشی تالار ترجمه
مدیر آزمایشی
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
430
امتیاز واکنش
6,880
امتیاز
263
سن
20
زمان حضور
31 روز 10 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو نیز در آن کاخ که مَنَش به سوگ و شادی راهگذار بوده‌ام، گام نهاده بودی و نیک دیدم، بهر پرته‌ات دوستان، آفرین‌گوی بودند؛ آه، کدام کاخ؟ همان که بوی سیب‌های سرخش همه را مَست می‌کند و به زیر کریستال‌های آویخته از سقفش، بالماسکه‌های بسیار درمی‌گذرد.
دیگر از بن جان نمی‌‌خواهم دست به پیش آورم و بهر دیدار به یکی از آن بالماسکه‌هایت بخوانم؛ ولی نیک می‌دانی که شاید نتوان از جشن‌هایی بدین گون گریخت. [ من که هیچ گاه گریزان نبودم و با زخم‌هایی به زیر نقاب نیز تا شبگیر* پای‌ها کوفته‌ام. ]
و اگر این بی‌باکی پیوسته‌ام کارساز شد، پیرامونم همگام با شاهزادگان دیگر چرخی بزن و برو؛ خواهش می‌کنم برو!
تیرالین بی هیچ نقابی آنگونه خون بارت نگریست و جان سِپَر؛ اگر سیاهی نقاب بر چهره‌ام بنشیند، گمان می‌کنی با تو چه خواهم کرد؟
درخشش سرخی ناخنم را به یاد می‌آوری؟ شاید هـ*ـوس کردم با آن درخشش، نگاری خوش‌لَقا مهمان پیکرت کنم؛ [ و اگر کار به جان ستانی رسید، با خونگر آن پاره را از تنت گسل گسل کنم؛ چگونه است؟ می‌پسندی؟ ] شاید هم تنها آن سرخ ناخن مهمان گلویت شد و سرانجام چند سرباز یا مهتر آرامش‌خواه‌، پیشم گرفتند و تو را به سوی شاهدخت دیگر فراخواندند.
بی‌بهره است ولی، بیش از این ریسمان و نخ درهم نپیچ* و به پای خویش از بالماسکه‌ای که من یکی از شاهدختانش، بگریز و دیگر بازنگرد؛ ماه‌ها می‌پنداشتم تو پاک سرشتی و از درب راندنت بی‌خِردی راستین است؛ ولی اکنون می‌دانم تو آن دیو خون‌خواری، که پیوسته در نیمه شب دلم از سینِه بیرون می‌کشیدی و زین آگاهی دلپذیر، می‌خواهم تا روزهای روز و از بهر خشنودی کوه و آفتاب، به تنهایی در آن بالماسکه پای‌کوبم و بدرخشم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
شبگیر: صبح
بیش از این ریسمان و نخ درهم نپیچ: اوضاع را از آنچه هست، پیچیده تر نکن.


دل نوشته جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، MaRjAn، M O B I N A و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر آزمایشی تالار ترجمه
مدیر آزمایشی
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
430
امتیاز واکنش
6,880
امتیاز
263
سن
20
زمان حضور
31 روز 10 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو نیز در آن کاخ که مَنَش به سوگ و شادی راهگذار بوده‌ام، گام نهاده بودی و نیک دیدم، بهر پرته‌ات دوستان، آفرین‌گوی بودند؛ آه، کدام کاخ؟ همان که بوی سیب‌های سرخش همه را مَست می‌کند و به زیر کریستال‌های آویخته از سقفش، بالماسکه‌های بسیار درمی‌گذرد.
دیگر از بن جان نمی‌‌خواهم دست به پیش آورم و بهر دیدار به یکی از آن بالماسکه‌هایت بخوانم؛ ولی نیک می‌دانی که شاید نتوان از جشن‌هایی بدین گون گریخت. [ من که هیچ گاه گریزان نبودم و با زخم‌هایی به زیر نقاب نیز تا شبگیر* پای‌ها کوفته‌ام. ]
و اگر این بی‌باکی پیوسته‌ام کارساز شد، پیرامونم همگام با شاهزادگان دیگر چرخی بزن و برو؛ خواهش می‌کنم برو!
تیرالین بی هیچ نقابی آنگونه خون بارت نگریست و جان سِپَر؛ اگر سیاهی نقاب بر چهره‌ام بنشیند، گمان می‌کنی با تو چه خواهم کرد؟
درخشش سرخی ناخنم را به یاد می‌آوری؟ شاید هـ*ـوس کردم با آن درخشش، نگاری خوش‌لَقا مهمان پیکرت کنم؛ [ و اگر کار به جان ستانی رسید، با خونگر آن پاره را از تنت گسل گسل کنم؛ چگونه است؟ می‌پسندی؟ ] شاید هم تنها آن سرخ ناخن مهمان گلویت شد و سرانجام چند سرباز یا مهتر آرامش‌خواه‌، پیشم گرفتند و تو را به سوی شاهدخت دیگر فراخواندند.
بی‌بهره است ولی، بیش از این ریسمان و نخ درهم نپیچ* و به پای خویش از بالماسکه‌ای که من یکی از شاهدختانش، بگریز و دیگر بازنگرد؛ ماه‌ها می‌پنداشتم تو پاک سرشتی و از درب راندنت بی‌خِردی راستین است؛ ولی اکنون می‌دانم تو آن دیو خون‌خواری، که پیوسته در نیمه شب دلم از سینِه بیرون می‌کشیدی و زین آگاهی دلپذیر، می‌خواهم تا روزهای روز و از بهر خشنودی کوه و آفتاب، به تنهایی در آن بالماسکه پای‌کوبم و بدرخشم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
شبگیر: صبح
بیش از این ریسمان و نخ درهم نپیچ: اوضاع را از آنچه هست، پیچیده تر نکن.


دل نوشته جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، MaRjAn، M O B I N A و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر آزمایشی تالار ترجمه
مدیر آزمایشی
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
430
امتیاز واکنش
6,880
امتیاز
263
سن
20
زمان حضور
31 روز 10 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادامی که دلبری در بر کاشانه‌ات داری، با درخشش دروغین چشم‌هایت بر من ننگر!
بر من ننگر، بار ده در خموشی و آسودگی‌ات بدرود گویم؛ گرچه... دلم از این بس سیاهی و رنگِ هزارِ روزگار، خونین است، خونین!
پس با آن به سخن وارستگی، بر من ننگر، کهتر! آن دخت که دلبرت؛ آماده است گیهان را برایت زیر و بم دَرَد؛ پس چرا رهایش می‌کنی و سوی من می‌آیی؟ اگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ f@tii ~ و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا