خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
در آستین این تحلیلها و مواضع، یک سؤال بزرگ پنهان شده است و آن این که چرا این فرض، به رغم این که هیچ ضرورت منطقی ندارد و بلکه هیچ ضرورت متافیزیکی هم ندارد، و به رغم این که «هیچ آزمون عینی، و هیچ معرفتی درباره نسبت این چیزها با چیزهای دیگر جهان خارج، آن را تصویب و توجیه نمی کند»، اغلب اما نه همیشه در عمل رهگشا و کارساز است؟ از آنجا که پرداختن بدین سؤال، ما را بیش از حد از چارچوب اصلی کاوش خود بیرون خواهد برد، در این مجال همین قدر به اشارتی اکتفا می کنیم و بسط آن را به فرصت های دیگر موکول می کنیم. علت آن رهگشایی و کارسازی را باید در فرآیندهای ذو ابعاد و درهم تنیده جامعه پذیری جامعه علمی و خصوصا در مفهوم پارادایم و نقش آن در صتقویمش، صترویجش و صتفهیمش کاوشهای عادی علم و در صتمهیدش انقلابهای علمی جستجو کرد. (52) همین جا تناسب تام دارد که سخن دیگر هیک را مجددا نقل و نقد کنیم. پیش از این نقل کردیم که هیک می گوید: «انسان در تصمیمات آگاهانه اش محرکهای خارجی را به نحوی دسته بندی می کند که ما صرفا به علت تجربه نفسانی خود از این نوع دسته بندی، از آن آگاهی می یابیم.» نکته اول، که اهمیت زیادی از جهت بحث فعلی ما ندارد، این است که انسانها اغلب محرکهای خارجی را آگاهانه دسته بندی نمی کنند. اما نکته مهم تر و مربوطتر این که، در سخن هیک پیش فرض بنیادی مهمی وجود دارد و آن این که همه انسانها تجربه انفسی واحدی از محرکهای خارجی دارند و بدین سان است که آنها را یکسان دسته بندی می کنند. به عبارت دیگر، انسانها واجد تجربه واحدی از محرکهای خارجی معینی هستند. در حالی که همان طور که خود وی هوشمندانه اظهار داشته، چنین حکم یا فرض مابعدالطبیعی ای، استدلال پذیر، توجیه پذیر و یا استشهادپذیر تجربی نیست. اما این که چگونه ما از دسته بندی دیگران آگاهی می یابیم و یا خود نیز معمولا دسته بندی ای یکسان و همگون دیگران انجام می دهیم بدون این که درون ذهن آنها را مشاهده کرده باشیم، باز می گردد به فرآیندهای جامعه پذیری و نقش یکنواخت سازی پارادایم ها یا آموزشهای فرهنگی و اجتماعی.

اگر این تحلیل را قدری بیشتر مورد تعمق قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که می تواند ضمن نفی تعلیل هیک تجربه انفسی یکسان، علت دسته بندی یکسان محرکهای خارجی از منظری دیگر، تعلیلی برای آن محسوب شود: این که به نظر می آید انسانها تجربه انفسی واحدی از محرکهای خارجی دارند معلول این است که به عللی همچون همسانی معضلات، حاجات، انتظارات، تعلقات به دسته بندی یکسانی، شاید در سطحی عمیق تر و فروتر از پیش، مجهز بوده اند. این دسته بندیهای احتمالا فروتر، در سطحی از سطوح پایین رونده خود، متاثر از و یا زاییده تلقیهای بنیادین بینشی و ارزشی انسان از سعادت و شقاوت، نابسامانی و ناامنی، امن و «مقام امین »، فضایل و رذایل، و کیستی و چه بایستی خویش است


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
این سخن موجزتر و ذوبطون تر از آن است که بتوان بدون شرح و بسطی رهایش کرد، و لذا شایسته است تا حدی شکفته شود. ابتدا بدین نکته تصریح می کنم که بنده قائل نیستم که اعیان و اشیاء طبیعی و غیر طبیعی هیچ وجودی مستقل و متمایز از فاعل شناسا ندارند. بحث بر سر چگونگی وجود اشیاء به طور فی نفسه نیست، که بحثی است متعلق به حوزه هستی شناسی، بلکه بر سر این است که فاعلین شناسا چه شناختی از آنها دارند و چگونه این شناخت را حاصل کرده اند; چه اطمینان و یقینی به این شناخت داریم و یا از کجا می دانیم که شناخت یافته ایم. پیداست که در حوزه معرفت شناسی قرار داریم.

نکته دوم این است که به نظر می رسد امروزه فیلسوفان علم جملگی بر این نکته، که شاید نخستین بار نوروود هنسون آن را طرح و صورت بندی کرده، اتفاق نظر دارند که «مشاهدات، گرانبار از نظریه ها هستند». اینک سخن این است که این گرانباری نظری مشاهدات، فقط محصور و محدود به مشاهدات آزمایشگاهی برای آزمون نظریه ها نیست، بلکه در سطحی عمیق تر، این نکته معرفت شناختی دلالت دارد بر این که شبیه یا تکراری مشاهده کردن یا دیدن یا تجربه کردن دو یا چند چیز موکول است به وجود دستگاهی نظری. این دستگاه نظری مشتمل است بر ترکیبی از برخی مفروضات، حدسیات، انتظارات، پیش بینی ها، معضلات و مسائل. وجود این دستگاه علاوه بر این که مشاهدات را سامان و سازمان می بخشد و مفاهمت و مشارکت و معارضت و معاونت معرفتی را میان قائلان به، یا مطلعان از آن میسر و ممکن می سازد، در سطحی ابتدایی تر و فروتر یا عمیق تر، اساسا شبیه و تکراری دیدن و تجربه کردن اشیاء را نه تنها برای یک فاعل شناسا که برای فاعلان شناسای متعدد ممکن می کند و مانع از عدم تفاهم و تعامل معرفتی می شود.

نکته سوم عبارت است از این که این دستگاه مفهومی نظری در سطحی از سطوح ابتدایی و ضمنی تر خود، معلول و متاثر از برخی حاجات، انتظارات و تعلقات هستند که انسانها حامل و حاوی آنها هستند، و یا آنها را احساس می کنند و یا می بینند. به عبارت دیگر، نظریات، مفروضات، تعاریف، نظریات منطوی و مندرج در ابزارهای اندازه گیری، اصول موضوعه، قواعد روش شناختی، اصول متافیزیکی، و برخی قواعد شبه اخلاقی که مجموعا «شبکه پیچیده »ای را می سازند که آزمودن، تجربه کردن، مشاهده کردن، شبیه و تکراری دیدن را معنا می بخشند و ممکن می سازند خود متکی و سوار بر دوش حاجات، انتظارات و تعلقاتی هستند که انسانها دارند. همین جا استطرادا بیفزایم که از جهت بحث موجود مهم نیست که این حاجات، انتظارات و تعلقات، در واقع صادق باشند یا کاذب; اصیل باشند یا تصنعی و یا توهمی. به عبارت مبسوطتر، سخن این است که برای نمونه، حاجات و تعلقات ملحوظ و منظور جامعه شناس خاصی یا سـ*ـیاست شناس معینی و یا جمعی از ایشان و یا جمیع سـ*ـیاست شناسان، برآوردن صهوای نفسانیش شخصی، گروهی، فرقه ای، ملی، نژادی، و یا صحدسیات و ظنیاتیش بیش نیست; و حاجات و تعلقات ایشان اصیل است و به واقع، نیازهای اصیل بشری است. سخن فقط این است که شبکه پیچیده فوق به نوبه خود از نوعی تلقی یا احساس نسبت به حاجات، انتظارات و تعلقات انسانها یا فاعلان شناسا ناشی و جاری می شود، خواه این تلقی و احساس، اصیل و معتبر باشد، خواه نه.


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
نکته چهارم این است که حاجات، انتظارات و تعلقاتی که انسانها یا فاعلان شناسا برای خود و یا به نیابت و جانشینی از طرف دیگر انسانها، برای انسانها قائل می شوند به نوبه خود از سرچشمه های فروتر و عمیق تر تلقینات یا تصورات و یا شبه تلقی و تصور و یا سوءتلقی و تصور بنیادین بینشی و ارزشی انسان نسبت به صسعادتش و صشقاوتش، ناامنی و صمقام امینش، فضایل و رذایل، کیستی و چه بایستی خویش آبیاری و تغذیه می شود. کاوش در طبیعت به منظور برآوردن و ارضای این تعلق که بر اعضا و جوارح و ساز و کار طبیعت سلطه و سیطره پیدا کند و آن را قابل پیش بینی و کنترل کند و هرچه خواست و توانست از دل آن بشکافد و مصرف کند، به نوبه خود موکول به نوعی تلقی اساسی نسبت به کیستی و چه بایستی انسان، حیات انسان، و نسبت انسان با طبیعت، و امن و ناامنی است. این تلقیهای بنیادین ارزشی و بینشی که چه چیز(هایی) انسانها را صسعیدش یا صشقیش می کند، به او صمقام امینش یا امنیت و قرار و سامان می بخشد، و چه چیز(هایی) او را بی قرار و نابسامان و بدون امنیت می کند، چه چیز(هایی) فضیلت است و مستحق سعی و صبر و ممارست و مواظبت بر تحصیل و حفظ و افزایش آن در خود و دیگران، و چه چیز(هایی) رذیلت است و مستحق کوشش و شکیبایی بر اجتناب و حذف و هدم آن، چه چیز(هایی) انسانها را گرفتار صخونش و اندوه و بیم و صخوفش می کند و چه چیز(هایی) وی را از اینها می رهاند، چه چیز(هایی) را صتوفیقش یا مایه و سرچشمه توفیق و کامروایی بداند و، کدامها را صخسرانش و صخذلانش و ناکامی، و یا اصلا کام (!!) بداند یا مایه و ریشه و زاینده اینها، و مانند آن، مجموعا حاجات، انتظارات (از خود، از دیگران، از زیستن، از صحیوة الدنیاش و هر آنچه این مه پیکر دلربای رعنا در جگر دارد)، تعلقات و لذا مسائل و معضلات و مشکلات را تکوین و تقویم و تعیین می کنند. این که این تلقیها و باورهای بنیادین ارزشی و بینشی، خود از کدام سرچشمه ها می جوشند، مهمی است که تحقیق مستقل مبسوطی را، به یاری خدا، طلب می کند.

برای این که به نظر متعارض نیاید که تحلیل فوق هم نفی تعلیل هیک است و هم مدعی تعلیل آن، توضیح کوتاهی لازم است. تعلیل هیک را بدین معنی نفی می کنیم که گویی هیک قائل است به این که ما انسانها اصولا و قاعدتا تجربه انفسی یکسانی نسبت به محرکهای خارجی داریم. در حالی که به گفته خود هیک، هیچ آزمونی و هیچ معرفتی این سخن را توجیه نمی کند; و نه اصولی و نه قاعده ای وجود دارد که بتوان به مدد آن چنین حکمی کرد. بنابراین، هیچ دلیل و شاهد و بینه ای در دست نداریم که انسانها در بادی امر و بدوا، تجارب انفسی یکسان دارند. از طرف دیگر، تعلیل هیک را تعلیل می کنیم و بدین صورت که اگر انسانها تجارب انفسی یکسانی دارند بدین علت است که نوعی همسانی از پیش موجود بوده است.


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
در بالا به تحلیل وانمودیم که «برای ایجاد شناخت جمعی عالم طبیعی و عالم اجتماعی، ما نیازمند این فرض بزرگ معرفت شناختی هستیم. یعنی فرض می کنیم که انسانها از آن جهت که تجارب حسی خود را یکسان و همگون دسته بندی می کنند، وحدت معرفت شناختی دارند.» از طرف دیگر، تحلیل کردیم که علت کامیابی و کارسازی عملی این فرض وجود پارادایم های علمی، فکری و فرهنگی، و نقش جامعه پذیرانه فوق العاده پیچیده و بسیار مؤثر پارادایم هاست. اینک ببینیم هیک درباره نقش این فرض معرفت شناختی چه موضعی دارد. به نظر وی نیز، بدون استفاده از این فرض، «تبیین یا فهم اعمال انسانها غیر ممکن خواهد بود». (53) هیک در تشریح افزون تر ذهن انسان و دسته بندی انطباعات حسی، نکاتی را متذکر می شود که اگرچه قدری مبهم و ضمنی اند، به گمان ما بسیار مهم و قابل توجه اند. به نظر هیک،

«انسانها رفتار یکسانی نسبت به پدیدارها دارند، نه بدین علت که پدیدارها به معنای فیزیکی همانند هستند، بلکه بدین علت که انسانها آموخته اند که پدیدارها را متعلق به یک گروه دسته بندی کنند; زیرا می توانند از آنها استفاده واحدی کنند و یا می توان از آنها انتظار آثاری داشت که برای افراد مربوط یکسان باشد.» (54)

ملاحظه می شود که به نظر هیک دسته بندی اشیاء و پدیدارها و انطباعات حسی یا تجارب حسی، به علت یکسانی خصوصیات فیزیکی و عینی و خارجی نیست، بلکه بدین علت است که انسانها از پیش آموخته اند که چگونه آنها را به طور یکسان و یا یکنواخت دسته بندی کنند. تعلیم و ترویج و تحکیم دسته بندیهای یکپارچه و یکنواخت همان است که ما قبلا بر دوش پارادایم ها گذاشتیم. به علاوه، همین آموزشها، خود معلق و پا در هوا و یا در زمینه ای بکر و بایر صورت نگرفته است; این طور نیست که انسانها از ابتدای ابداع مفاهیم و دسته بندیها، بدون هیچ راهنما و انتظار و نیاز و ارزش و بینشی مبادرت به خلق و وضع آنها کرده باشند; گویی که از ابتدا قلوب و ابصار انسانها بکر و بایر بوده است و این آموزشها، ناگهان و بی هیچ تمهید و تمنایی، تمایل و تخیلی، هوی و هوسی، بیم و امیدی، و میل و ارادتی در آنها جوانه زده اند و با گذشت زمان و نهادینه شدنشان، فرهنگها و پارادایم ها توانمندانه و امانتدارانه آنها را از نسلی به نسل دیگر انتقال داده اند. به نظر هیک، دسته بندیها بدان رو صورت گرفته و آموخته شده اند که استفاده واحدی و، ایضا، آثار و نتایج یکسانی از آنها متصور و منتظر بوده است. و البته نیاز به گفتن نیست که آنجا که دسته بندیهای یکسان صورت نمی گیرد، بدین علت است که یا بر سر مطلوب بودن آثار و نتایج و اهداف اختلاف وجود دارد و یا بر سر این که دسته بندی مورد نظر یا پیشنهادی به اهداف و آثار و نتایج مطلوب منتهی می شود یا نه.


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
اینک که دریافتیم واقعیات یا داده های علوم اجتماعی صرفا عقیده هستند، و این باورها و عقاید، متفاوت از واقعیات علوم فیزیکی اند، و ما نمی توانیم این عقاید را مستقیما در اذهان دیگران مشاهده کنیم، و آگاهی ما از دسته بندی پدیدارها توسط دیگران به علت تجربه نفسانی یکسان و همگون ما از آن پدیدارهاست، و این که یکسانی دسته بندی پدیدارها و اشیاء توسط انسانها فرضی است که صدق آن را هیچ آزمون تجربی و هیچ معرفتی درباره نسبت این پدیدارها با دیگر پدیدارهای جهان خارج تصویب و توجیه نمی کند، مناسب است مطلب مهم دیگری را که مفهوم انفسی، حاوی و حاکی از آن است مورد توجه قرار دهیم. مطلب مورد نظر هیک عبارت است از این اگرچه معرفت و باورهای انسانهای مختلف دارای ساختار مشترکی است که ارتباط فیمابین و تفاهم را میان انسانها ممکن می سازد، در عین حال، این شناختها متفاوتند و از بسیاری جهات اغلب در تعارض و تقابل هستند. روشن است که چنانچه بر آن باشیم که تمام معارف و باورهای انسانهای مختلف، یکسان است و یا این که ما فقط مواجه با یک فکر و اندیشه هستیم، در این صورت هیچ تفاوتی نمی کند که ما آن را واقعیتی عینی بخوانیم و یا پدیداری انفسی. (55) هیک سپس چنین برهان می کند که:

«معرفتی که در واقع اعمال هر گروهی از مردم را هدایت می کند هیچ گاه به صورت یک مجموعه همساز و متلائم وجود ندارد. این معرفت فقط به همان صورت متفرق، ناقص و ناهمسازی که در ذهن یکایک انسانها تجلی می کند وجود دارد، و تفرق و نقصان همه معارف دو امر اساسی است که نقطه عزیمت علوم اجتماعی باید باشد. آنچه فلاسفه و منطقدانان، اغلب به طرز تحقیرآمیزی به منزله نقصان «صرف » ذهن بشر طرد می کنند، در علوم اجتماعی امر بنیادی مهم سرنوشت سازی می شود... نگرش «مطلق گرای » مخالف، که قائل است به این که معرفت و خصوصا معرفت موجود نسبت به شرایط خاصی «به طور عینی » در اختیار است، یعنی برای همه مردم به طور یکسان وجود دارد، سرچشمه اشتباهات همیشگی در علوم اجتماعی است.» (56)

مقصود هیک از این سخن این است که یک «جنایت » و یا یک «مجازات »، ابدا واقعیت عینی نیستند. زیرا نمی توان آنها را بدون عطف و ارجاع به معرفت ما از نیات و اهداف آگاهانه انسانها نسبت به آن اعمال تعریف کرد. همچنین، ما نمی توانیم برای تبیین رفتار انسانها نسبت به اشیاء و پدیدارهای فیزیکی، به تعریف و شناختی که علوم فیزیکی درباره آنها در اختیار ما می گذارند متوسل شویم; بلکه باید دریابیم که انسانهای مورد نظر نسبت به آن پدیدارها چه می اندیشند. مثلا، چنانچه بخواهیم رفتار و عمل فردی را که دارویی یا گیاهی را مورد استفاده قرار می دهد تبیین کنیم، اهمیتی ندارد که بدانیم کدام دارو و یا گیاه، کدام بیماری را معالجه می کند. آنچه اهمیت دارد و در تبیین های علوم اجتماعی نقش محوری و ویژه دارد این است که فرد استفاده کننده چه شناختی از تاثیر و خواص آن دارو یا گیاه داشته است. به طوری که، به نظر هیک،


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
اینجا سخن ما متوجه نسبت انسانها با اشیاء و پدیدارهای فیزیکی بود. اینک باید از نسبت آنها با سایر انسانها سؤال کنیم. به نظر هیک، آنچه درباره نسبت انسانها با اشیاء فیزیکی صادق است، در مورد نسبت انسانها با یکدیگر مسلم تر و صحیح تر است. برای مقصودی که ما در علوم اجتماعی تعقیب می کنیم، این نسبت را هرگز نمی توان با اصطلاحات و زبان عینی علوم فیزیکی تعریف کرد. بلکه تنها می توان آن را بر حسب باورهای انسانها تعریف و تفهیم کرد. به عنوان مثال، هیک مساله تبیین رفتار پدر و مادری نسبت به کودکشان را ذکر می کند. به نظر وی، اگرچه نسبتی که بین آن دو و کودک وجود دارد صرفا نسبتی زیست شناختی است، آنچه برای تبیین رفتار پدر و مادر نسبت به کودک اهمیت و مدخلیت دارد این باور آنهاست که او فرزند طبیعی شان است; خواه این باء و در واقع امر صادق باشد یا کاذب و اشتباه. به عبارت دیگر، مهم نیست که کودک به واقع فرزند طبیعی شان است یا نه، بلکه آنچه برای تبیین رفتار آنها نسبت به کودک دارای اهمیت و تاثیر است این است که آنها بر این گمان و باورند که آن کودک فرزند طبیعی شان است.

به نظر هیک از میان شاخه های مختلف علوم اجتماعی، این امر در اقتصاد، که نظریه هایش بسیار توسعه یافته اند، به طرز بارز و برجسته ای نمایان است; به طوری که، به نظر هیک، احتمالا مبالغه نخواهد بود اگر بگوییم:

«هر پیشرفت مهمی که در یکصد سال گذشته در نظریه های اقتصادی به دست آمده، گامی به پیش بوده است در جهت اطلاق و اجرای منظم و پیوسته انفسی گرایی.» (60) و (61)

لودویک فون میزس (62) یکی از اقتصاددانانی است که به گمان هیک این نگرش را به طور پیوسته داشته است و غرابت آرائش، که در بادی امر به نظر کثیری عجیب و نامقبول می آید، مولود به کارگیری مداوم رویکرد انفسی گرایانه است; و همین امر است که سبب شده است وی برای مدت مدیدی پیشگام معاصرانش باشد. نظریه پول و نظریه پیشینی گرایی وی، همچنین آراء وی درباره اقتصاد ریاضی و اندازه گیری پدیدارهای اقتصادی، و بویژه انتقادات وی به برنامه ریزی، جملگی مستقیما از رویکرد انفسی سرچشمه گرفته است.

نظریات اقتصادی درباره فلزات کوچک گردی که مرتب میان مردم مبادله می شود، هیچ سخن عینی ای نمی تواند اظهار کند. همچنین، این نظریات از آن جهت که نگرشی عینی یا مادی درباره آهن و فولاد و چوب و نفت طلب می کند نمی تواند سخنی ابراز کند. و بدین روست که هیک بی هیچ قید و شرطی صریحا اعلام می کند:


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیاز به گفتن نیست که موضوعات فعالیتهای اقتصادی را نه به طور عینی، که فقط با توجه به مقاصد انسانها می توان تعریف کرد. صکالاش، صکالای اقتصادیش، صخوار و بارش، و یا صپولش، هیچ یک را نه به طور فیزیکی، که فقط با عطف به آرائی که مردم نسبت به آنها دارند می توان تعریف کرد.» (63)

تاریخ هر کالایی به واقع نشان می دهد که تغییر نظرات و انتظارات انسانها از شی ء مادی واحدی، مقولات اقتصادی کاملا متفاوتی از همان شی ء ساخته است. همچنین، به صرف مشخصات فیزیکی نمی توان تمیز داد که دو نفر، مثلا; مشغول معامله هستند یا تهاتر، و یا این که بازی ویژه ای می کنند، و یا مشغول به پا داشتن رسمی مذهبی هستند. هیک سپس نتیجه می گیرد که «تا ما نفهمیم که مقصود انسانها از آنچه می کنند چیست، هرگونه تلاش برای تبیین اعمال آنها، یعنی قرار دادن آن اعمال در ذیل قواعد و قوانینی که وضعیتهای مشابه را با اعمال مشابه مرتبط می کنند، محتوم به شکست است.» (64) برخی از اقتصاددانان اولیه همچون فردیناندو گالیانی (65) بدین اصل اساسی روش شناختی تفطن داشتند، لیکن این اصل بعدها به واسطه تلاش برای عینی کردن اقتصاد به شیوه علوم طبیعی مورد غفلت واقع شد. به عنوان مثال، گالیانی در کتاب معروف خود تاکید کرده است که:

«چیزهایی با هم برابرند که مورد رضایت برابر فردی قرار گیرند و به همین دلیل، نسبت به وی می گوییم آن چیزها معادلند. هرکس که برابری را در جایی دیگر جستجو کند و به تبعیت از موازین دیگری، انتظار داشته باشد که آنها را در وزن و یا شباهت ظاهری بیابد، نشان می دهد کمترین فهم و شناختی از واقعیت حیات انسانی ندارد. یک برگ کاغذ غالبا معادل پول است که در این صورت، هم در وزن و هم در ظاهر، با برگ کاغذ تفاوت خواهد داشت. از طرف دیگر، دو اسکناس هم وزن و هم کیفیت و دارای شباهت ظاهری، اغلب برابر نیستند.» (66)

هیک از این بحث خود پیرامون محوری بودن مقصود و منظور انسانها نتیجه می گیرد که هویت تمام نظریه های اقتصادی، که به وضوح پیشرفت بیشتری نسبت به سایر رشته های علوم اجتماعی داشته است، جوهرا انفسی است; اما هویتی که در آن با سایر رشته های علوم اجتماعی اشتراک دارد.

هیک با استفاده از معلومات وسیع و تخصصی خود در حوزه های اقتصاد، سـ*ـیاست، تاریخ اندیشه و فلسفه، نهایتا تلاش می کند که با تحلیلها و استدلالهایی که کوشیدیم در بالا طرح و تنقیح کنیم، نشان دهد که در تمام حوزه هایی که سر و کار ما با نتایج اعمال آگاهانه انسان است،


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
ما باید از اندیشه انسانها و مقصود و مراد آنها از اعمال آگاهانه شان شروع کنیم. باید از این حقیقت آغاز کنیم که اعمال افراد سازنده جامعه توسط دسته بندی اشیاء و رویدادها، که مطابق دستگاهی از کیفیات حسی و مفاهیم است، هدایت می شود. دستگاهی که ساختار مشترکی دارد و ما از آن آگاهی داریم; زیرا ما نیز انسان هستیم. باید از این امر شروع کنیم که معرفت بالفعل افراد مختلف از جهات مهمی متفاوت است. نه فقط اعمال انسانها نسبت به اشیاء خارجی، بلکه همچنین همه روابط بین انسانها و همه نهادهای اجتماعی را تنها به واسطه فکر و نگرش انسانها نسبت به آنها می توان فهمید و شناخت. گویی اجتماع، آن گونه که ما می شناسیم، از مفاهیم و آرائی که مردم دارند ساخته شده است و به علاوه، پدیدارهای اجتماعی را فقط از آن جهت می توان تشخیص داد، و فقط از آن جهت آنها می توانند برای ما معنی داشته باشند که در ذهن انسانها تابیده و فهمیده شده اند.» (67)

3. ملخص و جان کلام

آنچه را در این مقاله به استناد آراء هیک به تحلیل وانمودیم، در ذیل به اختصار بازگو می کنیم:

1. عزم جزم اصحاب نهضت روشنگری قرن هجدهم بر تعظیم و تکریم روشهای پنداشته شده به کار رفته در علوم طبیعی، نهایتا در اوایل قرن نوزدهم مؤثر واقع شد; به طوری که استقلال و حرمت روشهای علوم اجتماعی که ویژه آن علوم بود و برآمده از نوع و ماهیت مسائل آن حوزه ها، از میان رفت.

2. به نظر هیک، این عزم بر تقلید از روشهای علوم طبیعی که در یکصدو بیست سال گذشته بر علوم اجتماعی سیطره داشته است، نه تنها هیچ مددی به فهم ما از پدیدارهای اجتماعی نرسانده است، بلکه کماکان کاوشهای علوم اجتماعی را مغشوش و بی اعتبار می کند. مطابق این ارزیابی، به نظر هیک هزیمت و عدم کامیابی اقتصاددانان معاصر در تبیین صحیح پدیدارها و معضلات اقتصادی مستقیما مرتبط و متاثر از تمایل ایشان به تقلید هرچه دقیق تر از شیوه های علوم طبیعی است. این نگرش مقلدانه را هیک، علم پرستانه یا سیانتیستی می خواند و آن را قطعا غیر علمی می داند.

3. روشهایی که دانشمندان یا مفتونان علوم طبیعی اغلب تلاش می کنند بر علوم اجتماعی تحمیل کنند، ضرورتا همیشه همان روشهایی نبوده است که دانشمندان، در واقع در کاوشهای خود به کار بسته اند. به علاوه، دانشمندانی که پیرامون شیوه یا روش کار خود نظریه پردازی می کنند راهنمایان همواره قابل اتکایی نیستند.

4. موضوعات و پدیدارهای اجتماعی ای که انسانها با فعل و عمل و قول اجتماعی خود می سازند، و اهداف و مقاصدی که از این اعمال تعقیب می کنند، صواقعیات عینیش به معنای محدودی که این لفظ در علوم طبیعی دارد، نیست و نمی توان به هیچ روی آنها را برحسب کمیات یا نسبتهای فیزیکی، تعریف، تحدید یا تبیین کرد. هیچ یک از این گونه پدیدارها وجودی مستقل از آنچه انسانها از آنها فهم و طلب می کنند ندارند.

5. آنچه علوم اجتماعی مورد کاوش قرار می دهد رابـ*ـطه بین انسانها و اشیاء و یا رابـ*ـطه بین انسان و انسان است. به علاوه، پدیدارها یا صاشیاءش و صهستی هاشی اجتماعی، مولود و محصول مرکبی است از آنچه انسانها با اعمال یا افعال یا اقوال خود مراد و منظور می کنند. و چنانچه مقصود و منظور آنها و یا فهم و تلقی آنها تغییر کند چگونگی صوجودش آن پدیدارها نیز تغییر خواهد کرد; به طوری که «چیزها از آن جهت که به اعمال انسانها مربوط می شود، همان چیزی هستند که انسانها فکر می کنند.» به عبارت دیگر، موضوعات یا صواقعیاتش علوم اجتماعی صرفا عقیده هستند; عقاید مردمی که اعمالشان را مورد بررسی قرار می دهیم ».


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
این نظر هیک را که واقعیات علوم اجتماعی به یک معنی «همان قدر انفسی نیستند که واقعیات علوم طبیعی; زیرا آنها مستقل از مشاهده گر خاصی هستند»، مورد تحلیل مفهومی قرار داده، نشان دادیم که همانگویانه است. یعنی سخنی است کاملا منطقی، اما بی محتوا و خالی از معرفت! از طرف دیگر، استدلال نمودیم که، برخلاف هیک، موضوعات یا واقعیات و پدیدارهای اجتماعی نهایتا توسط چارچوب ارزشی و بینشی عالمان اجتماعی تقویم و تکوین می شود، و به «صورت یکسانی » به مشاهده عالمان درنمی آید.

7. هیک به معنی دیگری، موضوعات و پدیدارهای اجتماعی را صرفا باورها و عقاید مردم می داند و به علت عدم امکان مشاهده آنها در اذهان مردم، قائل است که می توانیم از روی اعمال و اقوالشان این باورها و عقاید را تشخیص دهیم و برای این که این امکان را به نوعی توجیه کند، مسلم فرض می کند که «انسانهای دیگر چیزهای گوناگون را همچون مامتشابه یا متفاوت قلمداد می کنند». به تحلیل نشان داده ایم که، برخلاف هیک، این فرض را نه بر تجربه، که فقط بر امید می توان مبتنی کرد. و به رغم این که هیچ ضرورت منطقی و بل هیچ ضرورت متافیزیکی هم برای این فرض وجود ندارد، در عین حال، برای ایجاد شناخت جمعی عالم طبیعت و عالم انسانی و اجتماعی، ما نیازمند این فرض بزرگ هستیم که انسانها از آن جهت که تجارب حسی خود را یکسان و همگون دسته بندی می کنند، وحدت معرفت شناختی دارند.

8. این که به نظر می آید انسانها تجربه انفسی واحدی از محرکهای خارجی دارند معلول این است که به عللی همچون همسانی معضلات، حاجات، انتظارات و تعلقات به دسته بندی یکسانی، شاید در سطحی عمیق تر و فروتر از پیش مجهز بوده اند. این دسته بندیهای احتمالا فروتر، در سطحی از سطوح عمیق تر خود، متاثر از، یا زاییده تلقیهای بنیادین بینشی و ارزشی انسانها از سعادت و شقاوت، نابسامانی/ ناامنی و امن/ «مقام امین »، فضایل و رذایل، و کیستی و چه بایستی خویش است.


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
معرفتی که در واقع، اعمال هر گروهی از مردم را هدایت می کند هیچ گاه به صورت یک مجموعه همساز و متلائم وجود ندارد. تفرق و نقصان شناختهای موجود انسانها دو امر اساسی است که باید نقطه عزیمت علوم اجتماعی باشد. نگرش «مطلق گرای » مخالف که قائل است معرفت و خصوصا معرفت موجود نسبت به شرایط خاصی «به طور عینی » یعنی به طور یکسان برای همه انسانها وجود دارد، سرچشمه اشتباهات همیشگی در علوم اجتماعی است. از اصل فوق، هیک نتیجه می گیرد که همه قوانین فیزیکی تولید که در اقتصاد داریم قوانین فیزیکی به معنای علوم فیزیکی نیستند، بلکه اعتقادات انسانهاست نسبت به آنچه می توانند انجام دهند.

10. هویت تمام نظریه های علوم اجتماعی و خصوصا اقتصاد که پیشرفت بیشتری نسبت به سایر رشته های این علوم دارد، جوهرا انفسی است. این بدین معناست که «نه فقط اعمال انسانها نسبت به اشیاء خارجی، بلکه همچنین همه روابط بین انسانها و همه نهادهای اجتماعی را تنها به واسطه فکر و نگرش انسانها سبت به آنها می توان فهمید و شناخت. گویی که اجتماع، آن گونه که ما می شناسیم، از مفاهیم و آرائی که مردم دارند ساخته شده است و به علاوه، پدیدارهای اجتماعی را فقط از آن جهت می توان تشخیص داد و از آن جهت برای ما معنی دار است که در ذهن انسانها تابیده و فهمیده شده است.»

پی نوشت ها:

× بر خود فرض می دانم از زحمتی که آقایان دکتر علوی نیا (فیلسوف معرفت شناسی)، دکتر فاطمه زیبا کلام (فیلسوف تعلیم و تربیت)، دکتر عماد افروغ (جامعه شناس) و استاد مصطفی ملکیان (فیلسوف و متکلم) متحمل شده و مقاله را بررسی کرده اند و با انتقادات و پیشنهادات خود سعی در اصلاح و بهبود آن نموده اند تقدیر و تشکر کنم. شایسته است خصوصا از استاد ملکیان که با دقت و حوصله ویژه ای سعی در ابهام زدایی و روشنایی بیشتر مطالب مقاله نموده اند و مرا و خوانندگان احتمالی آن را مرهون خود کردند سپاسگزاری کنم. جمله این، اساتید خود بهتر می دانند که با تشریک مساعی شان در این کار بسیار غیرمتعارف و غیر متداول در ایران، چگونه نهادینه شدن جامعه علمی ایران و نهادینه شدن نقادی و تعامل و تضارب غیر خصمانه مشفقانه علمی را مساعدت و معاونت کرده اند.

×× این سخن فریدریش هیک برگرفته از متن سخنرانی وی در مراسم اعطای جایزه نوبل در اقتصاد به اوست که در سال 1974 در استکهلم ایراد شده است.
منبع: حوزه


آیا علوم اجتماعی باید از ارزشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا