خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر و سامان دادن به ارتش

در زمان عزل او ارتش ایران به ۱۳۷۲۴۸ نفر رسیده بود. تعداد هزار توپ داشت. در تهران و اصفهان بترتیب ماهی ۱۰۰۰ و ۳۰۰ تفنگ ساخته می‌شد.[۳۷]

میرزا تقی خان پس از اصلاح اقتصادی کشور مشغول اصلاحات نظامی شد زیرا معتقد بود ارتش روح کشور است و کشوری قدرتمند خواهد بود که ارتش نیرومندی داشته باشد.[۲۱]

امیرکبیر چون زمان عباس میرزای ولیعهد در آذربایجان سمت لشکرنویسی و پس از آن منشی‌گری نظام را بر عهده داشت و با هیاتهای نظامی انگلیس و فرانسه آشنا بود، معتقد بود که باید دست به اصلاحات نظامی در ایران بزند. اصلاحات او شامل: قوانین اخلاقی و تغییر در رفتار سربازان و عدم تعرض آنان به اموال و نامـ*ـوس مردم، برقراری حقوق معین برای افسران و سربازان، ایجاد قورخانه و تهیه لباس به سبک ارتش کشور اتریش، تهیه کتبی در ارتباط با فنون نظامی، بنای ساختمان‌های توپخانه و سربازخانه و استحکاماتی در شهرها و مراکز مهم بود.[۶]

امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آن‌ها و برکشیدن صاحب‌منصبان بی‌طرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بی‌فایده در نظام سازمانی را پایه‌گذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بی‌شغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحب‌منصبان، شایستگی ایشان گشت.[۳۸] او معمولاً صبح‌های زود برای سرکشی و نظارت به سربازخانه‌ها می‌رفت و به‌طور جداگانه از تک تک سربازان بازجویی می‌کرد تا نحوه رفتار افسران با آنها و همچنین پرداخت حقوق آنها را بررسی کند. آنها موظف بودند تا تعلیمات نظامی تدریس کنند که چنین امری تا آن زمان بی‌سابقه بود. همچنین پزشکانی را مسئول بررسی سلامت افراد تعیین کرده بود.[۲۱] او برای تأمین باروت ارتش تعدادی کارگاه تولید باروت در کشور ایجاد کرد از جمله در برغان و روستای ورده او چند بار برای سرکشی به این کارگاه‌ها به این نقاط سفر کرد.[۳۹] مهمات‌سازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروت سازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلاحات مذهبی

بست نشینی یک حرکت به جهت فرار از جرم یا ظلم به اماکن مذهبی برای فرد مورد تعقیب قانون است. نخستین کسی که با بست نشینی به‌طور جدی مبارزه کرد امیرکبیر بود. در جنگ با سالار خان امیر کبیر برای اولین بار به عزیز خان دستور داد در صورت پناه بردن سالار خان به حرم مشهد او را از بست خارج کنید. امیر کبیر بست نشینی را ممنوع کرد و دستور دستگیری هر فردی که از دست قانون به اماکن مقدسه فرار می‌کرد تا دستگیر و محاکمه نشود را صادر کرد و این حرکت امیر کبیر خود مخالفت شدیدی بین روحانیون با امیر ایجاد کرد.کتاب منهیان امیر نوشته کیوان امینی امیرکبیر، در پی منع قمه‌زنی و اصلاح امور روضه‌خوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد می‌کرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.

به‌اجبار مسلمان شدن منداییان شوشتر
در دوران صدارت امیرکبیر، به دلیل یک آشوب محلی، مردمان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آن‌ها مندایی بودند، برای جلوگیری از خون‌ریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.

سرکوب بابیان و فرمان اعدام سید علی‌محمد باب

ماهیت چالش‌برانگیز ادعای سید علی‌محمد باب، و تضّاد آن با تفکرات شیعی، مخالفت شدید قشر روحانیت را برانگیخت، و سرانجام منجر به مداخلهٔ مقامات حکومتی و حمایت آنان از روحانیون شیعه شد.[۴۲] اگرچه به صورت کلی بابیان به دلیل باورهای خود در طول سه سال و نیمِ اول نهضت بابیّه و در زمان سلطنت محمدشاه قاجار (مه ۱۸۴۴-اواخر ۱۸۴۷) قربانی تعصّبات دینی نشده و به قتل نرسیدند، اما تعدادی از بابیان برجسته تحت تعقیب قرار گرفته و به مجازات رسیدند؛ به عنوان مثال، ملا علی بسطامی، یکی از پیروان اولیّه باب، در ژانویه ۱۸۴۵ در عراق عثمانی دستگیر و محاکمه شد و به کار اجباری در اسکله‌های دریایی استانبول محکوم گردید. وی در ظرف مدّت کوتاهی از دنیا رفت.[۴۲]

اما در سال ۱۸۴۸ میلادی، پس از وفات محمدشاه قاجار و به تـ*ـخت نشستن ولیعهد جوان او ناصرالدین شاه، امیرکبیر به صدراعظمی رسید و اوضاع به‌کلی تغییر کرد. درگیری‌های متعدّدی بین بابیان از یک طرف و دستگاه حکومت و روحانیت در طرف مقابل،[۴۳] درگرفت که منجر به قتل‌عام چندین هزار بابی گردید.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
اولین کشتار بابیان که در تاریخ ثبت گردیده، در شهر قزوین اتفاق افتاد. از آن زمان، چون حملات روحانیون برجسته و پیروان آنان بر پیروان باب رو به فزونی گذاشته بود، برخی از بابیان با خود اسلحه حمل می‌کردند.[۴۲] در نقاط دورافتاده، گروه‌های کوچکتر بابی به آسانی مورد حملات وحشیانه قرار گرفته و تار و مار می‌شدند، در حالی‌که در شهرهای بزرگتر که جمعیّت بابیان بیشتر بود، آنان به دفاع از خود پرداخته و به مقابله برمی‌آمدند.[۴۵] یکی از این حملات در شهر بابل، در استان مازندران، زمانی صورت گرفت که گروهی از بابیان به رهبری ملاحسین بشرویی، در حال عبور از آن ناحیه بودند.[۴۴] این دسته مورد هجومِ عدهّ ای از افراد بومی به رهبری یکی از روحانیّون محلّی (سعید العلماء) قرارگرفتند و درگیری شدیدی بین دو طرف رخ داد.[۴۴] بابیان برای حفاظت از جان خویش در نزدیکی مقبرهٔ شیخ طبرسی پناه گرفتند. ولی چون توسط مخالفانشان متّهم به شورش شده بودند، متعاقباً مورد حملات مداوم نیروهای محلّی و دولتی قرار گرفته و پس از هفت ماه محاصره و تحمّل انواع سختی‌ها، به واسطهٔ گرسنگی شدید و از دست دادن تعداد بیشماری از نفرات خود، بالاخره به سوگند دروغین مهاجمان [به قرآن] برای برقراری آتش‌بس پاسخ مثبت داده و تسلیم شدند. ولی تقریباً تماماً قتل‌عام شدند.[۴۴]

پس از آن دو درگیری بزرگ دیگر بین بابیان و مخالفان ایشان به ترتیب در شهرهای زنجان و نی‌ریز در شمال و جنوب ایران و نیز درگیری کوچکتری در شهر یزد رخ داد که در مجموع سبب کشتار چندین هزار بابی گردید.[۴۲] در سه درگیری اصلی که در طبرسی، زنجان و نیریز صورت گرفت، بابیان توسط دشمنان خود متهم به قیام علیه حکومت گردیدند.[۴۶] اما در واقع در هر سه مورد، نبردها صرفاً جنبهٔ دفاعی داشته و جهاد تهاجمی محسوب نمی‌شد، چه که باب اجازه انجام چنین حملاتی را به پیروان خود نمی‌داد.[۴۷][۴۶] در دو درگیری شهری (نیریز و زنجان) تنش‌های اجتماعی و سـ*ـیاسی که از قبل در این شهرها وجود داشت نیز در بروز درگیری‌های دخیل بود.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از درگیری طبرسی، صِرفِ اعتقاد به دیانت بابی می‌توانست برای صدور حکم اعدام افراد کافی باشد.[۴۲] یکی از مصادیق بارز آن زمانی است که امیرکبیر در فوریه ۱۸۵۰ شخصاً دستور سر بریدن هفت بابی برجسته از طبقات بالای اجتماعی (سه تاجر، دو روحانی، یک درویش پیشرو و یک مقام دولتی) را به جرم بابی بودن صادر نمود.[۴۸][۴۲] اگرچه آن هفت نفر به راحتی می‌توانستند با کتمانِ عقیده و انکار ایمان قلبی‌شان جان خود را نجات دهند، امّا این شرط را نپذیرفتند و به مرگ تن در دادند.[۴۲]

در اواسط سال ۱۸۵۰، امیرکبیر دستور اعدام سید باب را که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود صادر کرد و به دنبال آن بسیاری از بابیان دیگر نیز به قتل رسیدند.[۴۹] باب علیرغم فشارهای زیاد وارده بر وی برای انصراف از ادّعای خود و به دست آوردن آزادی، بر موضع خویش پافشاری نمود و در نهایت توسطِ یک جوخهٔ اعدام در انظار عمومی در شهر تبریز تیرباران گردید.[۵۰][۵۱] این اولین اعدام در نوع خود در ایران بود و هدف از آن این بود که هم جنبش بابیان را درهم شکند و هم قدرت احیا شدهٔ حکومت قاجار را در زمان نخست‌وزیر جدیدش امیرکبیر به نمایش بگذارد.[۵۱]

در حقیقت تقابلِ بین امیرکبیر و بابیان، مقابله بین دو بینش روشنفکرانه و تجددطلب بود.[۵۲] درحالی‌که امیرکبیر خواهان اصلاحات غیرمذهبی و اقتدارگرایانه بود، بابیان از نوگرایی همه جانبهٔ دینی که توسط باب ارائه شده[۵۳] و در همهٔ آموزه‌های نوین او نظیر، استمرار ظهورات الهی، تجدید دین،[۵۴] الغای مقام پیشوای روحانی، بررسی مستقل مسائل دینی بدون نیاز به وجود قشر روحانیت[۵۵] و ارتقای جایگاه زنان در اجتماع،[۵۶] به وضوح به چشم می‌خورد، حمایت می‌کردند.[۵۳]

بابیان طرفدارِ انقلابی مردمی برای ایجاد تحوّل در آموزه‌های دینی و درمان دردهای جامعهٔ مذهبی و پاک نمودن آن از وجود قشر روحانیت بودند.[۵۷] حال آنکه امیرکبیر بر آن بود تا هرگونه دگراندیشی مذهبی را سرکوب نموده و در عین حال در تلاشی ناموفق سعی داشت تا طبقه روحانیت را وادار به اطاعت از اقتدار دولت و حکومت نماید.[۵۷] اندیشهٔ اروپاییِ جدایی دین از سـ*ـیاست که الهام‌بخش اصلاحاتِ امیرکبیر بود، در تضاد با بازنگری جدی اصول دینی قرار داشت.[۵۷] دولت قاجار با کشتار بابیان و تلاش در نابودی آنان، روحانیت را به عنوان تنها داورِ بی رقیبِ هنجارهای دینی تأیید نمود.[۵۷] با سرکوب نهضت بابی، فرصت مناسب برای پا گرفتنِ جنبشِ بومی اصلاحات، برای دهه‌ها، از میان رفت و امیرکبیر ناخواسته راه را برای تثبیت قدرت روحانیون تا پایان قرن نوزدهم و حتّی پس از آن، هموار نمود.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
خاموش کردن شورش محمدحسن خان سالار

محمدحسن خان سالار والی خراسان که طرفدار تجزیه‌طلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدین‌شاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.[۵۹]

الله‌یار خان آصف‌الدوله پدر سالار داماد فتحعلی شاه و دایی محمد شاه بود. آصف‌الدوله یکی از عوامل شکست ایران در جنگ‌های ایران روس بود به همین دلیل از صدارت برکنار شد. او در زمان قائم‌مقام فراهانی به حکومت خراسان منصوب شد. چند سال پس از کشته شدن قائم‌مقام پسرش محمدحسن خان سالار را به جای خود گماشت و به حج رفت اما در بازگشت در بغداد اقامت گزید. آصف‌الدوله و پسرش همواره مورد حمایت دولت بریتانیا بودند. در سال ۱۲۶۲ ه‍.ق و در دورهٔ حکومت محمد شاه سالار سر به طغیان علنی برداشت و با همیاری برخی از خان‌های خراسان توانست نیروهای حاکم جدید خراسان را شکست دهد. اوضاع خراسان بر همین روال بود که امیر کبیر به قدرت رسید.

ماجرا از اینجا آغاز شد که سالار به کمک کردهای قوچانی، سبزوار را گرفت و به قصد پایتخت به طرف تهران حرکت کرد.[۶۰] امیر، حمزه میرزا حشمت‌الدوله را که از پیش از مرگ محمد شاه برای حکومت به خراسان رفته بود و نتوانسته بود سالار را شکست دهد از خراسان فراخواند و به جای وی سلطان مراد میرزا را با حکم حکومت خراسان و سپاهیان دولتی به خراسان فرستاد. در این زمان کنسول بریتانیا سعی فراوانی برای تثبیت حکومت خراسان برای سالار انجام می‌داد و نمایندهٔ بریتانیا دو نامه چاکرانهٔ سالار برای امیر و شاه فرستاد. اما کوشش وی و نمایندهٔ بریتانیا تصمیم امیر را دگرگون نکرد. امیر شرط اطاعت وی را تسلیم خراسان به حاکم منصوب دولت می‌دانست و دخالت‌های خارجی را برنمی‌تابید. آصف‌الدوله که در بغداد بود پسرش را به ایستادگی در برابر دولت تشویق می‌کرد.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این زمان امیر نورمحمد خان قاجار عموی سالار و سلیمان خان افشار را برای مذاکره و تشویق سالار به اطاعت به خراسان فرستاد. در نیشابور سلیمان خان توانست جعفرقلی خان کرد شادلو حاکم شهر را قانع کند تا دست از حمایت از سالار بردارد و این کار موقعیت سالار را بسیار تضعیف کرد. در این زمان سالار تلاش امیر در اتمام صلح‌آمیز ماجرا را ناشی از ناتوانی دولت می‌دانست و از تسلیم خودداری می‌کرد. امیر چراغ‌علی خان کلهر را برای مذاکره با وی به مشهد فرستاد و هم‌زمان سپاهیان دولتی را روانهٔ مشهد کرد. سالار اما شرط اطاعت از دولت مرکزی را حکم حکومت خراسان برای خودش اعلام کرد. چراغ‌علی خان کلهر وارد مشهد شد و با سالار و روحانیون مشهد وارد مذاکره شد. روحانیون مشهد به حمایت از سالار اصرار داشتند و حتی قصد داشتند چراغ‌علی خان کلهر را در مشهد به قتل برسانند. چراغ‌علی خان با حیله از مشهد خارج شد و خود را به اردوی دولتی به فرماندهی سلطان مراد میرزا در خبوشان رساند. سلطان مراد میرزا در این مرحله به دستور امیر سپاه را به سمت مشهد حرکت داد و شهر را محاصره کرد. در این هنگام نمایندگان بریتانیا و روسیه سعی در جلوگیری از حمله به مشهد و نجات سالار داشتند که اصرارها و تهدیدهایشان بر امیر بی‌اثر بود. از طرفی مردم مشهد که از حکومت سالار ناراضی بودند عباس‌قلی خان دره‌جزی و بهادر خان جامی را به نمایندگی نزد امیر فرستادند و نسبت به شاه جدید اظهار اطاعت کردند و از امیر قول گرفتند در موقع اشغال شهر توسط نیروهای دولتی جان و مالشان در امان باشد. امیر قول مساعد داد و به قولش نیز عمل کرد مردم نیز در حمایت از امیر در هنگام حملهٔ سپاه دولت به شهر مجتهد شهر را که از حامیان اصلی سالار بود زندانی کردند. سلطان مراد میرزا مشهد را محاصره کرد و نیروهای دولتی از هرات نیز به کمک وی شتافتند و نیروهای دولتی شهر را در ۱۰ جمادی‌الاول ۱۲۶۶ ه‍.ق تصرف کرد. سلطان مراد میرزا در ازای این پیروزی ملقب به حسام‌السلطنه شد و بنابر دستور اکید امیر از بی احترامی سربازان به مال و جان مردم جلوگیری کرد کاری که در دورهٔ قاجار تا آن هنگام بی‌نظیر بود. سالار و همدستانش دستگیر شدند و به رغم اصرار و حمایت نمایندهٔ سـ*ـیاسی بریتانیا به مجازات رسیدند.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
سـ*ـیاست خارجی امیرکبیر

امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارت‌خانه‌های دائمی در لندن و سن‌پترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سـ*ـیاسی از کارهای اوست.[۶۳] امیرکبیر در زمینه سـ*ـیاست خارجی، سـ*ـیاست معروف به «سـ*ـیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن می‌گفت نه به روس امتیاز می‌دهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، در نظریه موازنهٔ مثبت، به دادن امتیاز به هر دو طرف قائل می‌شوند).[۶۴]

سـ*ـیاست موازنهٔ منفی امیرکبیر، تنها یک‌بار خدشه‌دار شد و آن زمانی بود که در جریان حملهٔ ترکمن‌ها در آشوراده، تعدادی سربازان روسی کشته و روس‌ها عزل فرماندار مازندران را خواستار شدند و امیرکبیر به علت فشار روس‌ها، حاکم آنجا را عزل کرد. در این زمان انگلیسی‌ها از این ضعف حکومت مرکزی سود جستند و امتیاز نظارت بر کشتیرانی در جنوب را با ادعای مبارزه با تجارت برده کسب کردند؛ که البته امیرکبیر در این قرارداد این قید را گنجاند که به هنگام نظارت باید ناظران ایرانی حضور داشته‌باشند.[۶۵]

امیرکبیر برای تضعیف قدرت و نفوذ روس و انگلیس در ایران، می‌خواست نگاه فرانسه و در زمانی، آمریکا را به ایران جلب کند؛ لذا یک قرارداد سفارت کنسولگری و یک قرارداد در زمینه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.[۶۶]

امیرکبیر و روحانیت

رابـ*ـطهٔ او با روحانیّت خصمانه نبود. روحانی مورد اعتماد امیرکبیر در تهران، شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیر، منصب قضا را در پایتخت به وی سپرد ولی میرزا ابوالقاسم امام جمعه (امام جمعه تهران) در قتل امیرکبیر دست داشت.


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از مرگ محمدشاه در ۱۴ شهریور ۱۲۲۷ (آگوست ۱۸۴۸م)، امیرکبیر، که حدود سی سال بزرگتر از شاه جوان بود، با تدارک شش لشکر پیاده و سواره و توپخانه شاه را با قدرت بر تـ*ـخت نشانید. در این زمان میرزا تقی خان به مقام امیر نظام ارتقا یافت که به معنای فرماندهی کل قوای نظامی کشور بود. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به صدارت منصوب کرد. در سلسله قاجار سابقه نداشت که تمام امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی نظامی را برعهده گرفت و پس از میرزا آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارت‌خانه، مقام صدر اعظمی برچیده شد.[۶۸]

سه شخصیت اصلی مسئول سقوط صدر اعظم نماینده ناراضی‌ترین گروه‌های اشراف و دیوان سالاران بودند. دو سـ*ـیاست امیرکبیر، کاهش مزایای درباریان و دور نگه داشتن شاه از بستگانش، مورد ضدیت اشراف قاجار برهبری مهد علیا قرار گرفت. فراش باشی دربار، علی خان حاجب الدوله و میرزا آقاخان نوری، نائب امیر کبیر نیز جزو گروه بودند. گسترش تعداد مخالفان امیرکبیر موجب انزوای روزافزون او می‌شد. برخورد دقیق و سخت گیرانه او صدارتش را در نظر درباریان نوعی حکومت وحشت، مجهز به مأموران خفیه نویس، اعدام در ملأ عام و سانسور شدید جلوه می‌داد. روابط صادقانه و سازش‌ناپذیر او با سفرای خارجی نیز دوستی در اردوی آنها برایش نگذاشته بود. با وجود ازدواج با خواهر شاه، به لحاظ اصل و نسب محقر خود شبکه خویشاوندی در اختیار نداشت و تکیه او فقط بر محبت ناصرالدین تا موقعی کار از پیش برد که شاه حاضر بود به او اعتماد ورزد


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در جریان سفر شاه و امیر به اصفهان در تابستان سال ۱۲۶۷ه‍.ق (۱۸۴۹م) شاید به ملاحظه مداخله بیگانه و شیطنت دشمنان، امیر درخواست کرد عباس میرزای سوم، برادر ناتنی و کوچک شاه و مادر او خدیجه چهریقی، جزو همراهان شاه در این سفر باشند.

امیرکبیر شاه را نصیحت می‌کرد با ملایمت با برادر ناتنی اش رفتار کند. این توصیه‌ها را دشمنان علامت دل بستگی صدر اعظم به برادر ناتنی شاه تعبیر کردند. بعید هم نیست که صدراعظم عباس میرزا را حربه مناسبی برای مهار زدن بر خشم و بد خلقی شاه دیده باشد.

ارتباط نزدیک تر امیرکبیر با عباس میرزا و رفتار محرمانه اش با خدیجه در طول سفر اصفهان اعتماد شاه را به او متزلزل تر ساخت. در راه بازگشت هنگامی که موکب همایونی به قم رسید، شاه خود عباس میرزا را والی قم کرد انتصابی که حکم تبعید داشت. صدر اعظم، که غافل گیر شده بود، فوراً در مقابل فرمان شاه ایستاد و به عباس و مادرش دستور داد بی درنگ پیشتر از اردوی شاهی به تهران حرکت کنند. ناصرالدین از این عمل صدر اعظم به خشم آمد و امر به بازگشت آن دو داد و برانتصاب عباس میرزا پا فشرد. به قول لسان الملک سپهر: «این اولین فرزین بندی بود که در رقعه آجال میرزا تقی خان از شاه رخ نمود.»

امیرکبیر، حساسیت ناصرالدین را نسبت به برادر ناتنی‌اش درست درنیافت آن هم در موقعیتی که نخستین ولی عهد ناصرالدین شاه، سلطان محمود میرزا، تازه مرده بود و مسئله جانشینی در معرض دسیسه بازی قرار گرفته بود. مورخ قاجار اعتماد السلطنه در شرح واقعه اصفهان نوشت که امیرکبیر می‌خواست عباس میرزا ولی عهد گردد. این روایت، چه درست و چه نادرست، نشانگر هول و هراسی است که ذهن مشوش شاه را آزار می‌داد. ماجرای عباس میرزا ضربه شدیدی بر پیکر امیر کبیر بود. در بازگشت به تهران متوجه شد که نفوذش برشاه تقلیل یافته‌است. شاه می‌ترسید که امیر کبیر به کمک انگلیسی‌ها در صدد برآید برادر صغیر ناتنی اش را به جای او بنشاند و بعد خود در مقام نایب السلطنه قدرت را به دست گیرد


زندگینامه امیرکبیر

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین‌شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله (میرزا آقاخان نوری) قرار داشت؛ چنان‌که تلاش‌های این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود شد. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود می‌دیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.[۷۰]
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد.
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.[۷۱]

پس از عزل از صدارت

ناصرالدین شاه، بعد از عزل امیرکبیر در محذور عاطفی قرار گرفت. او در روز ۲۴ آبان نامه‌ای به امیرکبیر نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهده‌دار امور کشوری شود و هرگز در امور لشکری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر مقرر داشته به مواجب کسی نخواهد افزود. این نامه با این جملات آغاز می‌شود:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه می‌نویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زنده‌ام دست از شما بردارم…
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او را تغییر دهد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم کرد. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد. شاه به امیرکبیر نوشت:
خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفته‌ام، شرمنده‌ام. چه می‌توانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را می‌نویسم اشکم جاری است. اگر باور نمی‌کنید بی‌انصاف‌اید… کدام مادر قبحه‌ای می‌تواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حضور من از شما بد بگوید، پَست‌ام اگر نگذارمش جلوی توپ… به علامت التفات‌مان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم می‌اندازم را برایتان می‌فرستم. انشاالله آن‌ها را می‌پذیرید و فردا به حضور می‌آیید.


زندگینامه امیرکبیر

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا