خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
قدرت توانایی

در مکزیک مجسمه زیبایی است که نام عجیبی داردو آن(علی رغم) است.
مجسمه را به افتخار سازنده آن نام گذاری کرده اند و به این دلیل چنین تامی بر آن گذاشته اند که مجسمه ساز در طول دوره ساخت مجسمه دچار حادثه شد و دست راست خود را از دست داد؛ اما او مصمم بود که ساخت مجسمه را به پایان برساند، او علی رغم معلولیتش کار را به پایان رساند.
میلتون با وجود اینکه نابینا بود کتابی نوشت به نام (بهشت گمشده) که از شاهکار های ادبیات جهان شد.
بتهوون در حالی که ناشنوا بود آهنگ می ساخت.
هلن کلر با وجود کری و لالی و کوری اش سخن رانی می کرد.
آدم ها علی رغم، نابینایی، ناشنوایی، معلولیت‌، پیری، فقر، کم سنی، مشقت، بی سوادی و.... بر سختی ها غلبه می کنند، از همه پیشی می گیرند، کار را به اتمام می رسانند.
شما هم می توانید بر هر چیزی غلبه کنید و خود را به اوج برسانید.
اوج شمارا خواهم دید.

پله پله تا اوج

مهم نیست مشکلاتتان تا چه حد دشوار به نظر می رسد، مسلماً افراد دیگری قبل از شما بر آن غلبه کرده اند و آن را پشت سر نهاده اند.

آنتونی رابینز

پروفسور آبراهام ماسلو عادت داشت که از دانشجویان خود چنین سوالاتی بپرسد:《رمان بعدی را چه کسی از شما خواهد نوشت و جای آلبرت شوارتز را خواهد گرفت؟》
دانشجویان با شنیدن اینگونه سوالات از شرم سرخ می شدند یا اغلب می خندیدند و دست و پای خود را گم می کردند.
پروفسور بلند آوازه سپس درمورد جدی بودن حرف های خود صحبت می کرد و می گفت:
《اگر شما ننویسید پس چه کسی خواهد نوشت؟》
اگر دیگران توانسته اند شما هم می توانید و اگر دیگران نتوانسته اند شما می توانید.
جان راجر

جمله ی من می توانم، جمله ایست که از یک اراده قوی سرچشمه می گیرد.
اوژن


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و 5 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

آنتونی رابینز می گوید:
نیروی معجزه آسایی که بزرگترین رویا ها و آرزوهای مارا تحقق می بخشد در درون ما نهفته است، وقت آن است که این نیرو را آزاد کنیم.
من آموخته ام که منابع لازم برای این که رویاهای خود را به واقعیت مبدل کنیم در درون ماست.
در درون هر یک از ما منابع نیروهای عظیمی به ودیعه نهاده شده است که می تواند مارا به آرزوهایمان و حتی چیزی بیشتر از آن برساند.
هیچ دیواری نمی تواند در مقابل اراده انسان مقاوت کند.
در درون هر فرد نیرویی است که می تواند واقعا همه چیز را دگرگون کند
و تغیرات بزرگی را به انجام برساند.
روح انسان تسخیر ناپذیر است اما اراده به پیروزی، اراده تغیر مسیر زندگی و مسلط بودن به آن هنگامی ایجاد می شود که شما تصمیم بگیرید و باور کنید که هیچ مشکل و مانعی نمیتواند مانع شما شود‌.


باید بخواهیم تا بتوانیم.
《رنه دکارت》
هرگاه به توانایی خود برای رسیدن به موفقیت شک کردید به موانعی فکر کنید که دیگران بر آن غلبه کرده اند:


دموستنس سخنور برجسته یونایی از چنان لکنت زبانی رنج می برد که به سختی میتوانست سخن بگوید، وی با دهان پر از ریگ تمرین حرف زدن می‌نمود و بعدها به یکی از بزرگ ترین سخنوران تمامی اعصار تبدیل شد.
ابر مرد اگر پا در راهی بگذارد هر گز به عقب نگاه نمیکند.
《نیچه》
خودت ابر مرد زندگی ات باش!



داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و 3 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

طرز فکر
زمانی که اُبری شولتز بازیکن فوتبال، سرمربی تیم فوتبال دانشگاه بیلور شو سه هدف را مطرح کرد:
می خواست بازیکن وسط در مسابقات ساوه وست باشد.
میخواست جزو تیم ملی آمریکا باشد.
میخواست تیم فوتبال بیلور برنده مسابقات ساوث وست باشد.اما هر یک از این اهداف مشکل مشابهی داشت مثلاً: او بازیکن دفاع بود نه وسط. او بازیکنی متوسط بود، مشکل می توانست جزو تیم ملی آمریکا شود.تیم دانشگاه بیلور در طول پنجاه سال هرگز نتوانسته بود برنده مسابقات ساوث وست باشد. اما اکبری شولتز سخت کار کرد وزنه های سنگین بلند کرد، غذای مناسب خورد و وزن مناسبی را که مربی اش می خواست کسب کرد. با انجام تمرینات بدنی در طول دوره ی معین توانست به بازیکن وسط تبدیل شود و او در اول فصل کار را شروع کرد و در پایان همان فصل جزو تیم ملی آمریکا و شرکت کننده در مسابقات ساوث وست شد، او تیم دانشگاه بیلور را در مسابقات ساوث وست قهرمان کرد. مربی تیم مقابل پس از بازی گفت اُبری شولتز یک پیروز است اما نه به خاطر عنوان هایی که کسب کرده است بلکه به دلیل تفکر او مبنی بر این که غیرممکن نیز ممکن است و دیگر این که از انتخاب هدف های بزرگ نهراسید و فکرش را محدود به چیز های کوچک نکرد.
داستان زیر رابـ*ـطه مستقیم با سخن بالا دارد:
روزی مردی در جاده در حال تعمیر اتومبیل خود بود که ناگهان ماهی گیری که پشت سر هم ماهی می گرفت توجه اورا به خود جلب کرد، مرد متوجه شد که ماهی گیر ماهی های کوچک را نگه میدارد و ماهی های بزرگ را رها می کند، مرد بالاخره از او پرسید: چرا ماهی های کوچک را نگه می داری و ماهی های بزرگ را رها می کنی؟
مرد ماهی گیر در جوابش گفت: واقعا دلم نمی خواهد این کار را انجام دهم ولی چاره ای ندارم زیرا ماهی تابه من کوچک است.
حالا قبل از اینکه بخندید بگذارید برایتان بگویم این همان کاری است که من و شما اغلب انجام می دهیم. در اغلب موارد عکس العمل ما نسبت به فکر های بزرگ این است که :《وای نه، کار خیلی بزرگی است من نمی توانم》و بعد هم ادامه می دهیم که《 اگر این کار خوب بود کس دیگری حتماً به فکرش افتاده بود، من به همان کار کوچک قانع هستم، آرامش مرا بر هم نزن و از من کار نکش و تاب و توانم را از من نگیر》
《زیگ زیگلار》
آن کس که می گوید می توانم، می تواند
و آن کس که می گوید نمی توانم، نمی تواند.


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و 2 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم‌الله الرحمن الرحیم

اعجوبه
دوازده سال پیش در رستورانی واقعا در آدلاید استرالیا با نوجوان سیزده ساله ای به نام کوینتین آشنا شدم، او روی یک صندلی چرخ دار نشسته بود و انـ*ـدام استخوانی اش به اندازه یک بچه سه ساله بود.
پدر کوینتین به من گفت که کوینتین از یک بیماری نادر به نام (tiagenesis)
رنج می برو و بدن او آن قدر شکننده است که از هنگام تولد تا کنون سیصد بار استخوان هایش شکسته است.او نیمی از عمرش را در بیمارستان گذرانده است. دکتر ها در دوپایش میله های فولادی کار گذاشته اند تا راه رفتن اورا تسهیل کنند، اما ماهیچه های او آن چنان ضعیف هستند که توان نگهداری اش را ندارند.
یادم می آید از خودم پرسیدم این بچه می خواهد چه کاری در زندگی انجام دهد.
کوینتین حالا بیست و شش ساله استو حدود نود سانتی متر قد دارد، اما دیگر قادر به ایستادن نیست.
در طی دوازده سال گذشته سیصدوبیست و هشت استخوانش شکسته است، یعنی تقریبا تمام استخوان های گردنش به جز گردن تازه او دوسال پیش زیر ماشین هم رفته است.
دردی که او در یک هفته تحمل می‌کند بیشتر از دردی است که یک انسان در تمام عمرش تحمل می کند، اما هیچ یک از این ها نتوانسته است او را متوقف کند، کویتین هم اکنون در رشته فیلم سازی دانشگاه فلیندرز در حال تحصیل است. او می گوید: من می دانم که به دنبال چه چیزی هستم، ممکن است هیچ وقت به مقصد نرسم، اما خود این سفر قطعا جذاب و سرگرم کننده است.
آخرین شغل او در زمینه بازار یابی بوده است و حالا او مالک یک کمپانی فیلم سازی است، کویتین تاکنون چندین آگهی بازرگانی تلوزیونی، دو فیلم کوتاه و دو فیلم مستند ساخته است. او همچنین برای فیلم های دیگر سناریو نوشته است، او به تنهایی زندگی می کند و برای خوابیدن، بلند شدن، شست و شو و لباس پوشیدن به کمک نیاز دارد.
او را هفته گذشته به خاطر شکستگی‌ استخوان در بیمارستان بسـ*ـتری کرده بودند اما او پنج روز بعد به لس آنجلس پرواز کرد تا از مراسم اسکار فیلم تهیه کند. عجب آدمی است!
《اندرو متیوس》
اگر خواسته ای از ته دل باشد هر آنچه بخواهی می شود، اگر حتی یک ذره هدف و عزم راسخ را در وجود تو باشد می توانی در هر آنچه اراده کنی کامیاب شوی.
《آبراهام لینکن》


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و 2 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

قدرت اراده

مدرسه ای روستایی به وسیله یک بخاری زغالی شکم دار گرم می شد.پسر کوچکی وظیفه داشت تا هر روز قبل از آمدن معلم و هم کلاسی هایش به مدرسه آمده و بخاری را روشن کند‌.
صبح یک روز که سایرین به مدرسه رسیدند شاهد آتش سوزی ساختمان مدرسه شدند، آن ها از داخل مدرسه پسرک را با حالا نیمه جان بیرون کشیدند، در حالی که بیشتر از نیمی از پایین بدنش دچار سوختگی شدیدی شده بود، او را به بیمارستان بردند. پسرک که به طور وحشتناکی سوخته بود از کنار تـ*ـخت صدای ضعیف دکتر را شنید که با مادرش صحبت می کرد، نظر دکتر این بود که پسرک به احتمال خیلی قوی زنده نخواهد ماند و شاید این بهتر باشد چون سوختگی شدید نیمه پایین بدن او را ویران کرده است.
اما آن پسرک کوچک و شجاع نمی خواست که بمیرد، او ذهن خود را بر نجات و سلامتی خود متمرکز ساخته بود و به صورت معجزه آسایی جان سالم به در برد. مادر گفت: آقای دکتر بر اثر سوختگی قسمت زیادی از گوشت های پایین تنه پسرم نابود شده، شاید بهتر بود بمیرد چون با این وضع باید روی زمین بخزد. بار دیگر پسرک ذهن خود را متمرکز کرد تا راه رود، او باید راه می رفت وهرگز نمی خواست روی زمین بخزد، اما بدبختانه از کمر به پایین قدرت حرکت نداشت.ساق های نحیف او بدون ذره ای علائم زندگی در جای خود آویزان بود. سرانجام از بیمارستان مرخص شد، مادرش هر روز پاهای او را ماساژ می داد ولی پاهای او عاری از زندگی بودند.اما عزم و اراده او برای راه رفتن قوی تر از همیشه بود. زمانی که بیرون از بسـ*ـتر خود بودباید روی صندلی چرخدار قرار می گرفت.تما او هرگز نمی پذیرفت که تا آخر عمر روی صندلی بماند. روزی مادرش اورا برای سرگرمی به بیرون از خانه برد، این بار به جای اینکه ساکت و آرام بنشیند خود را از روی صندلی به پایین پرتاب کرد و از یک سمت علف ها به سمت دیگر کشان کشان رفت، او خود را به نرده هایی در همان نزدیکی رساند و با تقلایی زیاد خود را بالا کشید، اوتصمیم داشت که راه برود و به این ترتیب میله ها را گرفت و یکی یکی جلو رفت. او روز ها و روز ها این کار را ادامه داد تا حدی که براثر ساییدگی دو ردیف از جای پاهایش روی زمین نمایان شده بود.
بالاخره به کمک ماساژ ها و اراده آهنین و عدم راسخ خود توانست سرپا ایستاده و لنگان لنگان راه رود. مدت ها بعد این مرد جوان که کسی به زنده ماندنش امیدی نداشت همان دکتر کانینگهام جوان با اراده و مصممی بود که در پارک میدان مادیسون برنده مسابقات بین‌المللی دو سرعت شد.
《بارت دابلین》
افسانه هرگز حقیقت ندارد و برای انسان غیر ممکن یک افسانه‌است.
《نرمن وینست پیل》


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و یک کاربر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

ژنرال
در یکی از مهمانی های بزرگ پاریس ژنرالی حضور داشت که بیست و هشت مدال افتخاری روی سـ*ـینه اش نصب شده بود. خانمی با وقار و زیبا جلو آمد و پس از تعارف های اولیه به ژنرال گفت:
ژنرال آیا شما پیروزی های متعددی داشته اید که صاحب این همه مدال و افتخارات شدید؟.
ژنرال با فروتنی پاسخ داد : با جرأت می توانم بگویم به همین اندازه که پیروزی داشته داشته آمده همان اندازه یا بیشتر شکست خورده ام.
《گلادستون》
چند الگو
آر چی مکی قبل از این که صاحب معروف ترین فروشگاه نيويورک باشد هفت مرتبه ورشکسته شد.
رمان نویس معروف انگلیسی جان کریسی قبل از اینکه تعداد پانصد و شصت و چهار کتاب رمان به رشته تحریر درآورد و به مرحله چاپ برساند، هفتصدو پنجاه و سه داستان وی مورد قبول واقع نشد.
رابه روف بازیکن معروف هزارو سیصد و سی بار از زمین پرتاب کرد و... از شکست ناامید نشوید.
بهای آموزش
داستان معروفی از تام واتسون بنیان گذار شرکت ای بی ام نقل می کن:
که یکی از کارکنان اشتباه بزرگی مرتکب شد.او مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد. این کامند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت: تصور می کنم که باید از شرکت استعفا بدهم.
تام واتسون گفت: شوخی می کنید ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش تو پول دادیم.
《شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید》
《شکست هرگز به معنای از دست رفتن خلاقیت های شما نیست، بلکه شنا باید پس از هر شکست با تفکر و عقیده ای بهتر از جای خود برخیزید.》
(ماریکان منصور)
《من با اصلاح کردن اشتباهاتم موفقیت هایم را تقویت می کنم》
(لی میلتر)
《حتی ناپلئون هم در یک سوم از جنگ هایش شکست خورد》
(برمودا پترا)
آیا فکر می کنید موانع سر راه آدم های بزرگ و موفق با موانعی که مقابل من و شما ظاهر می شود فرق دارد؟
برانید که اصلا چنین نیست! آدم هایی که هم اکنون آن ها را موفق و کامیاب می دانیم درواقع هر روز زندگی شان با موانعی که به مراتب سخت تر و عظیم تر از موانع زندگی شما هستند بر خورد می کنند، اما این اشخاص همیشه موفق نسبت به شما یک تفاوت اساسی دارند آن این است:
اراده عبور از مانع درآن ها به هیچ وجه کم رنگ و ضعیف نخواهد شد. بر عکس آن ها با دیدن موانع سر سخت تر و مقاوم تر می شوند .
《مرد با اراده زندگی را طبق میل خود عوض می کند.》
(گوته)


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: 80by، MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و یک کاربر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

مدیر جوان
مردی در سن سی و چهار سالگی مدیر یک بانک شد.او هرگز حتی رویای این واقعیت را نمی دید که در این سن و سال مدیر شود، روزی فرصتی برای صحبت با رئیس هیئت مدیره بانک یافت که اورا برای این شعل انتخاب کرده بود.
مدیر جوان گفت: مسئولیت بزرگی به من سپرده شده است و من تمام نیروی خود را وقف آن خواهم کرد البته اگر از گنجینه تجربیات عظیم خود چند توصیه به من بکنید از شما سپاس گزار می شوم.
رئیس هیئت مدیره کمی فکر کرد و دوکلمه به زبان آورد(تصمیم درست )
انتظار مرد جوان کمی بیشتر از این بود بنابراین گفت: البته این راهنمایی شما بسیار مفید است ولی ممکن است کمی بیشتر در مورد توصیه خود ت ضیح دهید زیرا من به کمک شما نیاز دارم تا بتوانم تصمیم های درستی بگیرم.
ولی رئیس هیئت مدیره که زیاد پر حرف نبود فقط گفت: (تجربه)
مدیر جوان باز پرسید: چگونه می توانم تجربه کسب کنم؟
رئیس هیئت مدیره جواب داد: با تصمیمات علی و اشتباهات خود.
《من از شکست ها و اشتباهاتم بیشتر از پیروزی هایم درس گرفته ام 》
سر همفری دیوی
《شکست بیش از هر چیزی به تو درس می آموزد》
روسی
《اگر مرتکب اشتباهی شدید خیلی نگران نباشید، اشتباه کنید و از آن درس بگیرید، اشتباهات شما بهترین معلمان شما هستند، حقیقت این است که هر شکست پله استبرای گامی به بالا برداشتن》
سات چید آناندا
《کسانی که می خواهند موفق شوند باید بیاموزند که شکست داده عنوان بخشی سالم و واجب از فرایند رسیدن به اوج بپذیرند.》
جویز برادرز
《هر شکست لااقل این فایده را دارد که انسان یکی از راه هایی که به شکست منتهی می شود را می شناسد》
محمد حجازی

موفقیت چیزی نیست مگر مجموعه ای از شکست ها ناکامی ها هرجا موفقیت بزرگی ببینید انبوهی از ناکامی ها را در مسیر آن مشاهده می کنید، هر کس خلاف این را بگوید از موفقیت چیزی نمی داند.》
آنتونی رابینز


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، سیده کوثر موسوی و ASaLi_Nh8ay

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

پشتکار و ثبات قدم

سنگ مغرور
سنگ عظیمی که به تازگی آبسار کوچکی بر روی سـ*ـینه اش می ریخت با غرور به آبشار کوچک گفت: تا به حال موجود ضعیفی مانند تو ندیده ام تو ذره ای قدرت نداری، من از همسایگی با تو احساس شرم می کنم.
اصلاً دلم نمی خواست روزی با موجودی ضعیف مانند تو همسایه شوم ولی چه کنم چاره ای ندارم، آبشار کوچک با خود گفت: خواهی دید ضعیف کیست.
روزها می گذشت و سنگ مغرور در سـ*ـینه خود دردی احساس می کرد و این درد روز به روز بیشتر می شد تا زمانی که به خود آمد و سـ*ـینه خود را به دونیم دید، سـ*ـینه سنگ از وسط دونیم شد و درهم شکست.
سنگ مغرور که از درد به خود می پیچید به آبشار کوچک گفت: مرا چگونه شکستی‌؟ آبشار کوچک با غرور و سرزندگی گفت: با پشتکار و تداوم حرکتم‌.
در مصاف میان سنگ و رودخانه، همیشه رودخانه پیروز است نه به خاطر قدرتش بلکه به خاطر پشتکارش.
《 ماریکان منصور 》
موفقیت های بزرگ نه با زور و قدرت بلکه با پشتکار و مداومت حاصل می شود.
《 ساموئل جانسون 》

موش صحرایی و جغد پیر
روزی یک موش صحرایی از یک جغد پیر درمورد وزن برف سوال کرد: جغد پاسخ داد: چیزی بیشتر از هیچ.
جغد در ادامه گفت: روزی به هنگام بارش برف روی شاخه ای سنوبر نشسته بودم و در حال استراحت دانه های برف را یکی یکی روی شاخه می نشستند را می شمردم. به رقم دقیق ۳/۴۷۱/۹۵۲ که رسیدم دانه برف دیگری روی شاخه نشست و... ترق... شاخه درخت ناگهان شکست و من و برف هایی که روی شاخه بودیم در هوا معلق شدیم و بر زمین افتادیم. آره عزیزم وزن یک دانه برف چیزی بیشتر از هیچ است.
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد. 《 توماس هاکسلی 》
اندک اندک به، هم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار
《 سعدی 》



داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
Reactions: ASaLi_Nh8ay

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست
شعله قدرتمند
در روزگاران قدیم تکه آهنی بود که بسیار سخت و محکم بود، تبر، اره، چکش و شعله یکی پس از دیگری تصمیم گرفتند به حسابش رسیده و آن را از وسط دو نیم کنند.
تبر می گوید: من میدانم چگونه به حسابش برسم، پس ضربات خود را پی در پی به آهن فرود آورد، اما با هر ضربه لبه آن پیش از پیش کُند شد، پس خسته به کناری می رود.
ارّه می گوید: این کار تو نیست این کار خود من است. سپس روی آهن این ور و آن ور می رود و پس از اندکی دندانه هایش کُند شده و یکی یکی خرد می شود.
چکش به حرف آمده و می گوید: می دانستم که موفق نمی شوید خودم به حسابش می رسم، اما چکش با اولین ضربه از دسته خود جدا شد و به کناری افتاد.
شعله پرسید: اجازه می دهید من امتحان کنم؟ آره و تبر و چکش گفتند: تو دیگر چه می گویی از دست تو کاری بر نمیاد.
شعله دور آهن حلقه زد و آن را در بر گرفت و هرگز دست از او نکشید تا بالاخره با پشتکار و مداومت یک نواخت خود، آهن را ذوب کرد.
با پشتکار و استقامت حتی حلزون هم به قله کوه می رسد.
《 اورینا 》

ثبات قدم
چندی قیل مردی سوار بر اسب از فروشگاهی به فروشگاهی دیگر می رفتو لبنیات می فروخت، او بین راه درباره رویاهای خود و تحقق آن ها با اسبش صحبت می کرد.
میزان فروش او در قبال کار زیاد و پر مشقتش بسیار کم بود و هر روز بیشتر از دیروز بر بدهی هایش افزوده می شد.
روزی یکی از دوستانش رُک و راست به او گفت: لو یا خیلی کله شقی که واقعیت را قبول کنی یا اینکه بسیار احمقی چون واقعا از پا درآمده ای.
ولی لو کرافت تسلیم نشد او به سرکشیده فروشگاه ها و فروش لبنیات ادامه داد. امروز شرکت مواد غذایی چندصد میلیون دلاری کرافت یادآور دوران پر رنج و مشقت مردی است که در بنا و پایه ریزی رویاهای خود به قدری ثابت قدم ماند که همه را تحقق بخشید.
اگر چه یک شبه به پیروزی رسیدیم اما همین یک شب بیست سال به طول انجامید. 《 ری کراک 》


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
Reactions: ASaLi_Nh8ay

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام حضرت دوست

سرگذشت
قبل از اینکه ناشری کتاب《جرج برنارد شاو》را چاپ کند یا مقاله ای از او چاپ کند، مدت نُه سال نوشت و هرگز مأیوس نشد به همین دلیل است که او یکی از موفق ترین نویسندگان جهان شد.
اگر یکی از کتاب های مرا خوانده باشید یا به یکی از نوارهای ضبط شده من گوش داده باشید، یقیناً نی دانید که من اعتقاد زیادی به پشتکار دارم، هروقت هر مطلبی می نویسم و یا سخنرانی می کنم مخاطبانم را از اهمیت فوق‌العاده پشتکار آگاه می سازم.
متأسفانه باید بگویم که در جامعه ما عده زیادی همه چیز را حاضر و آماده می خواهند، آن ها موفقیت را در یک آن و فوری می خواهند، اما باید بگویم که از این خبرها نیست، اگر موفقيت می خواهید باید پشتکار داشته باشید.
چه طور؟ پاسخ به این پرسش را نمی توان در یک جمله خلاصه کرد؛ اما از یک چیز می توانید مطمئن شوید و آن این است که باید هدف خود را مشخص کنید. فقط کسانی می توانند پس از زمین خوردن بلند شوند و به راه خود ادامه دهند که می دانند به کجا می روند و چرا می روند، 《جرج برناردشاو 》هدف مشخصی داشت به همین دلیل قبل از اینکه مطلبی از او چاپ شود نه سال تمام نوشت.
با استعدادی متوسط ولی پشتکاری پیش از حد به هر چه بخواهید می رسید، پشتکار همیشه جایگزین استعداد شده است.
《کیم وو چون گ》
کسی که استعدادش کم ولی عزم و اراده اش قوی است از کسی که استعدادش زیاد ولی پشتکار و اراده اش کم است موفق تر خواهد بود.
《جیمز رایلی》
نه ذوق نه استعداد نمی تواند جایگزین پافشاری و پشتکار گردد.
《کالوین کولیچ》
اگر در کارها جدیت و پشتکار به خرج ندهیم، بی استعداد ترین افراد مصمم و با اراده از ما پیشی می گیرند.
《باسکتون》


داستان های انگیزشی برای کنکور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا