- عضویت
- 2/6/23
- ارسال ها
- 48
- امتیاز واکنش
- 722
- امتیاز
- 108
- سن
- 15
- زمان حضور
- 3 روز 16 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مامان نمیدونست بخنده یا درمونده به من نگاه کنه. لـ*ـبم رو به دندون گرفتم و سرم رو پایین انداختم. وقتی که حرف از علاقهی شهاب به میون اومد دلم یک حالی شد اما زیاد طول نکشید که با حرف حاجبابا خشکم زد:
- فکر کرده تا ابد تو این خونه میمونه اما خبر نداره که این نشد یکی دیگه هست.
- حاجبابا شما چه اصراری داری به شوهر دادن من اخه؟
مگه تو این...
- فکر کرده تا ابد تو این خونه میمونه اما خبر نداره که این نشد یکی دیگه هست.
- حاجبابا شما چه اصراری داری به شوهر دادن من اخه؟
مگه تو این...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان چتر سیاهی | zxxf17 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com