خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما
ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم
گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما
گر چه گوش باغبان را پرده انصاف نیست
داغ ها دارد چو برگ لاله از فریاد ما
لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود
جوهر خود را زبان خامه فولاد ما
گر چه ویرانیم، اما دلنشین افتاده ایم
سیل نتواند گذشتن از خراب آباد ما
پشت ما باشد ز سنگ کودکان بر کوه قاف
نیست صحرایی چو مجنون عشق خوش بنیاد ما
از دل ما برنمی آید نفس بی یاد تو
گر ترا هرگز به گرد دل نگردد یاد ما
دست و پای صید می پیچد به هم از دیدنش
از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما
یوسفستانی است از زنجیریان هر حلقه اش
زلف او را کی بود پروای شب خوش باد ما؟
هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
سنگ را صائب فشارد دل اگر فریاد ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
جغد می گردد همایون در خراب آباد ما
جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران
از تزلزل بیش محکم می شود بنیاد ما
چشم گیرا می کند نخجیر را بی دست و پا
از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما
نیست چون مجمر دل گرمی بساط خاک را
گرم دارد چون سپند این بزم را فریاد ما
نقش شیرین را به خون دل مصور ساختیم
بیستون کان بدخشان گشت از فرهاد ما
از نسیم نوبهاران غنچه پیکان شکفت
هیچ کس را نیست پروای دل ناشاد ما
نیست جرم دوستان گر یاد ما کمتر کنند
وحشت از ما دور گردان بیش دارد یاد ما
تیر کج هرگز نگردد راست از زور کمان
بگذر ای پیر مغان از وادی ارشاد ما
آه آتشبار را در سـ*ـینه می سوزد نفس
تا شود نرم این دل چون بیضه فولاد ما
سبزه بیگانه بستانسرای عالمیم
جز پشیمانی ندارد حاصلی ایجاد ما
صبح خیزان جهان را خواب غفلت برده است
می کند گاهی به آهی صبحدم امداد ما
تا به روی سخت ما صائب سر و کارش فتاد
توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما
ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم
گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما
گر چه گوش باغبان را پرده انصاف نیست
داغ ها دارد چو برگ لاله از فریاد ما
لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود
جوهر خود را زبان خامه فولاد ما
گر چه ویرانیم، اما دلنشین افتاده ایم
سیل نتواند گذشتن از خراب آباد ما
پشت ما باشد ز سنگ کودکان بر کوه قاف
نیست صحرایی چو مجنون عشق خوش بنیاد ما
از دل ما برنمی آید نفس بی یاد تو
گر ترا هرگز به گرد دل نگردد یاد ما
دست و پای صید می پیچد به هم از دیدنش
از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما
یوسفستانی است از زنجیریان هر حلقه اش
زلف او را کی بود پروای شب خوش باد ما؟
هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
سنگ را صائب فشارد دل اگر فریاد ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما
از رگ خامی نباشد میوه ما ریشه دار
پختگی پیداست چون آتش ز رنگ زرد ما
فتح ما آزاد مردان در شکست خود بود
گو دل از ما جمع دارد دشمن نامرد ما
می شود مژگان آتشبار، هر خاری که هست
بر گلستان بگذرد گر آه غم پرورد ما
بازی ما گر چه اول خام می آید به چشم
در عقب دارد تماشاهای رنگین، نرد ما
دامن صحرا ز اشک آهوان شد لاله زار
روی در حی کرد تا مجنون صحراگرد ما
ناز پرورد خرام قامت رعنای اوست
برنمی خیزد به تعظیم قیامت، گرد ما
این جواب آن غزل صائب که طالب گفته است
بعد ازین از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
در گذر ای آسمان از وادی آزار ما
شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما
ناتوانانیم، اما کار چون بر سر فتد
دود برمی آورد از مغز آتش خار ما
لشکر خواب گران را قطره آبی بس است
برحذر باش از شبیخون دل بیدار ما
نیست از مردی، رساندن خانه ما را به آب
عالمی آسوده اند از سایه دیوار ما
صائب از بالین ما دشمن چسان خوشدل رود؟
سنگ را در گریه آرد ناله بیمار ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
از ته دل نیست در میخانه استغفار ما
خوابها در پرده دارد دیده بیدار ما
در حوادث طاقت ما را شکیب دیگرست
می کند پهلو تهی سیلاب از دیوار ما
گریه مستانه زنگ کلفت از دل می برد
آب گوهر می نشاند گرد در بازار ما
ای سلیمان اینقدر استادگی در کار نیست
می گشاید ناخن موری گره از کار ما
خون ما را پیری از گردون سنگین دل خرید
قامت خم گشته شد انگشتر زنهار ما
از قماش دل چه می پرسی، نظر بگشا ببین
ماه کنعان یک خریدار است در بازار ما
برنتابد منت تعمیر، دیوار خراب
خضر وقتی کو که بی منت شود معمار ما
آفتاب رحمت حق بر دل ما تافته است
اشک شادی چشمه تلخی است در کهسار ما
غنچه تصویر وا شد، عقده دل وا نشد
در چه ساعت کرد پیوند این گره در تار ما؟
این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است
پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما
شور محشر خنده کبکی است در کهسار ما
از نسیم نوبهاران مغزها آشفته شد
گل نکرد آشفتگی از گوشه دستار ما
شیوه ما سخت جانان نیست اظهار ملال
لاله ها بی داغ می رویند از کهسار ما
ما به خون خود دهان تیشه شیرین می کنیم
تلخ ننشیند عبث معشوق شیرین کار ما
غنچه های سر به مهر گلستان راز را
نامه واکرده داند دیده بیدار ما
جبهه می خارد به ناخن شیر خواب آلود را
آن که کاوش می کند با سـ*ـینه افگار ما
مغز دینداری است آن کفری که ما خوش کرده ایم
سبحه را در دل سراسر می رود زنار ما
گر چه از خاکیم، در جنبش گرانجان نیستیم
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار ما
در شکست ناخن خود دست بر می آورد
آن که می خواهد که بگشاید گره از کار ما
کو می تلخی که تا بویش نهد پا در رکاب
چون کف دریا پریشان رو شود دستار ما
هیچ ره صائب به حق نزدیک تر از درد نیست
از طبیبان می کند پرهیز ازان بیمار ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
می نماید پایکوبان دار را منصور ما
تاک را آتش عنان سازد می پر زور را
هر سبکدستی نیارد نغمه از ما واکشید
ناخن شیرست مضراب رگ طنبور ما
کی حصاری می تواند ساخت طوفان را تنور؟
نیست ممکن خم برآید با می پر زور ما
زخم ما را هر شکرخندی نمی آرد به شور
بر نمکدان قیامت می زند ناسور ما
گردن بیهوده ای از دور مینا می کشد
گوش ماهی می شمارد بحر را مخمور ما!
گر چه پیریم، از جوانان جهان خوشدلتریم
خنده ها بر صبح دارد موی چون کافور ما
عقل ناقص پرده ساز و نغمه ما پرده سوز
دست کوته دار ای ماه از شب دیجور ما
کوه را از کبک می سازد سبکرفتارتر
چون به صحرا رو نهد دیوانه پر شور ما
دل چو روشن شد، چراغ عاریت در کار نیست
صافی شهدست شمع خانه زنبور ما
خاکساری پیش ما از ملک چین بالاترست
آب از ظرف سفالین می خورد فغفور ما
سخت جانی هاست دامنگیر، ورنه هر شرار
جلوه برق تجلی می کند در طور ما
رتبه افکار ما صائب بلند افتاده است
کی رسد هر کوته اندیشی به فکر دور ما؟


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,595
امتیاز واکنش
31,561
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
215 روز 10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما
ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم
می توان کردن به گرد دامنی تعمیر ما
از عیار نامه ما دردمندان آگهند
می شود در زخم ظاهر جوهر شمشیر ما
چون کمان هر چند مشت استخوانی گشته ایم
می شود از جوشن گردون ترازو تیر ما
دل ز بیم غمزه از زلفش نمی آید برون
بیشتر در پرده شب می چرد نخجیر ما
در فضای خاطر ما تیر پیکان می شود
آه می گردد گره در سـ*ـینه دلگیر ما
منزل نقل مکان ماست اوج لامکان
وادی امکان ندارد عرصه شبگیر ما
از خجالت چون نگردد تیشه فرهاد آب؟
کوه را برداشت از جا ناله زنجیر ما
خواب ما با خواب چشم یار از یک پرده است
هیچ کس بیرون نمی آرد سر از تعبیر ما
گنجها در گوشه ویران ما در خاک هست
آبروی سعی را گوهر کند تعمیر ما
دیدن ما تلخکامان تلخ سازد کام را
دایه گویا داد از پستان حنظل شیر ما
مادر از فرزند ناهموار خجلت می کشد
خاک سر بالا نیارد کرد از تقصیر ما
خود هم از زلف دراز خویش دربند بلاست
یک سرش بر گردن یوسف بود زنجیر ما
این که صائب دست ما از دامن او کوته است
نارسایی های اقبال است دامنگیر ما


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا