نویسنده این موضوع
جورج از جا در رفت که: «سس مُس خبری نیست! تو هرچی نداشته باشیم همونو هـ*ـوس میکنی! پناه بر خدا! اگه تو رو بیخ ریشم نداشتم زندگیم چه راحت بود! هر جا میرفتم برام کار بود. نه دردسری، نه دقمصهای! آخرِ ماهم که میشد پنجاه چوقمو میگرفتم و میرفتم شهر و هر غلطی میخواستم میکردم. غذامو هرجا دلم میخواست میخوردم، تو هتل، یا هر جای دیگه، و هرچیام میخواستم سفارش میدادم و این کارِ هر ماهم بود. یه گالن نوشیدنی میخریدم یا میرفتم توی یه کافه ورقبازی میکردم یا برا خودم بیلیارد میزدم!»
موشها و آدمها | جان استاین بک
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com