خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام روز مشغول پاک کردن موهایش از حشرات بود. دکترش گفته بود موهایش حشره ندارد. بعد از هشت ساعت دوش آب گرم، بالاخره از حمام بیرون آمد، ولی هنوز سر جایشان بودند، و نه فقط در موهایش، بلکه در همه‌ی هیکلش. یک ماه بعد حشرات شش‌هایش را هم گرفتند.


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Mahla_Bagheri و Tabassoum

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چارلز بی. فِرک.
و بعد شماره تلفنش را گفت که البته شماره‌ی خودش نبود و مال یکی از همسایه‌هایش بود که برای این‌جور پیام‌ها از آن استفاده می‌کرد. دونا به زحمت شماره را یادداشت می‌کرد و خرچنگ قورباغه می‌نوشت. به خودش گفت انگار نوشتن بلد نیست، در مدرسه‌ها دیگر چنین چیزهایی را به دخترها یاد نمی‌دهند. یک بی‌سواد تمام عیار، خُب که چی؟ خوشگل که هست؟ مهم داشتن جذابیت چهل هزار دلاری است!


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Mahla_Bagheri و Tabassoum

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اگه شما دیابت داشته باشین و پولی برای خرید انسولین نداشته باشین، دست به دزدی می‌زنید یا تسلیم مرگ می‌شید؟ چیکار می‌کنید؟


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Mahla_Bagheri و Tabassoum

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای بلند گفت:
- میم مثل مرگآرام، مرگ، مردن، میم مثل منزوی شدن از اجتماع و دوستان، متنفر شدن و مظنون بودن به همه.
حرف‌هایش را پی گرفت:
- میم یعنی مرگ، یعنی مرگآرام.
بعد گمی مکث کرد و گفت:
-شماها به اسم ماده‌ی میم می‌شناسینش، ما معتادها بهش می‌گیم مرگآرام.
صدایش خس‌خس می‌کرد:
- مرگآرام باعث اینا میشه، همین.


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Mahla_Bagheri و Tabassoum

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاکمن روزی از مطالعات مذهبی خودش از سنت‌پائول چیزی درباره‌ی آینه برای او خوانده بود، البته آن زمان آن‌ها آینه‌ی شیشه‌ای نداشتند و به کف صیقل خورده‌ی ماهیتابه‌ی فلزی نگاه می‌کردند. از مجموعه لنزهای تلسکوپ که تصاویر را غیر وارونه نشان می‌دهد هم خبر نداشتند، بنابراین خودشان را معکوس می‌دیدند، همین‌طور که این روانشناس‌ها گفتند. انعکاس به تو باز می‌گردد، خودت هستی و آن چهره‌ی توست، اما تو نیستی. در قدیم دوربین عکاسی هم نبود، پس تنها راهی که بتوانی خودت را ببینی، معکوس شدن بود.
من معکوس شدن خودم را می‌بینم. تازگی‌ها دنیا را معکوس می‌بینم با طرف دیگر مغزم!


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- از نوجوونی تزریق می‌کردم. ده سال آزگار فقط هروئین و مرگآرام تزریق کردم، فکرم و حواسم فقط به همین بود. حالا ترک کردم و از زندون بیرون اومدم و این‌جام. می‌دونی چی برام بیشتر از همه عوض شده؟ حالا می‌تونم برم بیرون تو خیابون و یه چیزی رو ببینم. می‌تونم برم جنگل و صدای آب رو بشنوم. شاید بعداً تو هم تونستی مزرعه‌ها و ساختمون‌های ما رو ببینی. حالا می‌تونم توی خیابون قدم بزنم و سگ‌ها و گربه‌ها رو ببینم. قبلاً بهشون توجه نکرده بودم، فقط مواد.


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
حین رانندگی آرکتور به زد و بندهای ریشخندآمیز ماموران مخفی و فروشنده‌ها فکر می‌کرد. چند مامور مخفی را می‌شناخت که تحت پوشش فروشنده کار می‌کردند و حشیش و حتی هروئین می‌فروختند. این یک پوشش خوب بود و در صورتی که به دستگیری و توقیف یک محموله بزرگ منجر میشد، پاداش خوبی می‌گرفتند. اما این ماموران بیشتر و بیشتر مواد مصرف می‌کردند و سرآخر به یک خبرچین پولدار، فروشنده و معتاد تبدیل می‌شدند، طوری که کار قانونی خود را کنار می‌گذاشتند تا به طور تمام وقت فروشندگی کنند. بعضی فروشنده‌ها هم وقتی با خطر دستگیری رو‌به‌رو می‌شدند، یا برای آن‌که دشمنان خودشان را از سر راه بردارند، دست به خبرچینی می‌زدند و به یک مامور مخفی غیر رسمی تبدیل می‌شدند.
همه‌چیز تیره و مبهم است. دنیای مواد مخدر برای همه تیره و مبهم است.


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بعضی وقت‌ها میگم ای کاش دیوونه می‌شدم. اما فراموش کردم چطوری.
- دیوونگی یه هنر فراموش شده، شاید بتونی یه دستورالعمل براش پیدا کنی.


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
چارلز فِرک از بریس پرسید:
- صدا خفه‌کن رو برای چی می‌خوای؟ می‌دونی غیر قانونیه؟
بریس از روی بی‌حوصلگی گفت:
- تو این زمونه با این جامعه تباه و با انحرافات موجود در انسان معاصر، هر شخص همیشه یه اسلحه نیاز داره تا از خودش محافظت کنه.
با چشمان نیمه بسته اسلحه‌ی کمری‌اش را شلیک کرد. صدای مهیبی آمد، چند ثانیه هر سه نفر کر شده بودند، سگ‌ها از حیاط‌های دور و اطراف شروع به پارس کردند.
چاراز فِرک گفت:
- واقعاً عجب صدا خفه‌کنی!


از لنز تیره | فیلیپ کی. دیک

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا