- عضویت
- 11/2/22
- ارسال ها
- 2,312
- امتیاز واکنش
- 42,786
- امتیاز
- 418
- سن
- 18
- محل سکونت
- قلبِ زیزی جونم.
- زمان حضور
- 113 روز 17 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین نویسنده می گوید: «او دین نیاکانش را گرامی می داشت، و آرزو می کرد بدون تظاهر یا پنهان کردن کاری در این دوره که آخرین دوره زندگانیش بود از چنین مواهبی بهره مند گردد.»
نگرش این مرد به علم را که برای اعتلا و تکاملش زحمتهای بسیار کشید می توان در جملهٔ معروفی از او خلاصه کرد و دریافت، که به مادی گرایی بسیاری از معاصران خود کنایه می زند: «هر چه بیشتر در مورد رازهای کائنات تعمق می کنم، ایمانم قوی تر می شود، درست مثل ایمان یک روستایی بریتانی. شاید اگر باز هم بیشتر بیاموزم، به ایمان زن یک روستایی بریتانی دست یابم.)
اما حتی در آن انزوا هم دوست داشت شاگردان قبلی اش را ببیند. همان زمان بود که قانون زندگی اش را دوباره تکرار کرد و گفت: «کار کنید، هیچگاه دست از کار نکشید.» او خودش چنان شایسته از این آموزه پیروی کرد که چندی بعد از فرط خستگی رو به افول نهاد.
سرانجام در ۲۷ سپتامبر ۱۸۹۵، که یک نفر بر بالینش خم شد تا فنجانی شیر به او بدهد، با ناراحتی گفت: «نمی توانم بخورم.» و با نگاهی سرشار از آرامش و تسلیم کامل گویی به خواب فرو رفت، و دیگر هرگز چشم بر دردها و شفاهای دنیوی که برای تسکین و مبارزه با آنها تلاش بسیار کرده بود نگشود. از عمرش هفتاد و سه سال و سه ماه میگذشت.
بدین ترتیب پاستور همانند کودکی دیده از جهان فرو بست، همویی که بنا به رأی و عقیدهٔ مردم در یک همه پرسی بزرگترین انسانی بود که فرانسه تا آن زمان به خود دیده بود. ناپلئون که همواره بت فرانسه تلقی می شد در مقام پنجم قرار گرفت.
امکان نداشت پاسداشتی بزرگتر از این برای لویی پاستور، دباغ زاده، دانشمند بزرگ، مصلح، و این خدمت گزار صبور انسانها به عمل آید.
منبع: یک پزشک
نگرش این مرد به علم را که برای اعتلا و تکاملش زحمتهای بسیار کشید می توان در جملهٔ معروفی از او خلاصه کرد و دریافت، که به مادی گرایی بسیاری از معاصران خود کنایه می زند: «هر چه بیشتر در مورد رازهای کائنات تعمق می کنم، ایمانم قوی تر می شود، درست مثل ایمان یک روستایی بریتانی. شاید اگر باز هم بیشتر بیاموزم، به ایمان زن یک روستایی بریتانی دست یابم.)
اما حتی در آن انزوا هم دوست داشت شاگردان قبلی اش را ببیند. همان زمان بود که قانون زندگی اش را دوباره تکرار کرد و گفت: «کار کنید، هیچگاه دست از کار نکشید.» او خودش چنان شایسته از این آموزه پیروی کرد که چندی بعد از فرط خستگی رو به افول نهاد.
سرانجام در ۲۷ سپتامبر ۱۸۹۵، که یک نفر بر بالینش خم شد تا فنجانی شیر به او بدهد، با ناراحتی گفت: «نمی توانم بخورم.» و با نگاهی سرشار از آرامش و تسلیم کامل گویی به خواب فرو رفت، و دیگر هرگز چشم بر دردها و شفاهای دنیوی که برای تسکین و مبارزه با آنها تلاش بسیار کرده بود نگشود. از عمرش هفتاد و سه سال و سه ماه میگذشت.
بدین ترتیب پاستور همانند کودکی دیده از جهان فرو بست، همویی که بنا به رأی و عقیدهٔ مردم در یک همه پرسی بزرگترین انسانی بود که فرانسه تا آن زمان به خود دیده بود. ناپلئون که همواره بت فرانسه تلقی می شد در مقام پنجم قرار گرفت.
امکان نداشت پاسداشتی بزرگتر از این برای لویی پاستور، دباغ زاده، دانشمند بزرگ، مصلح، و این خدمت گزار صبور انسانها به عمل آید.
منبع: یک پزشک
بیوگرافی لوئیس پاستور | شیمیدان_میکروبیولوژیستی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com